FORGOT YOUR DETAILS?

اولیای الهی

دستورالعمل اخلاقی

رزق فراوان

آیه الله بهجت از برجسته ترین مراجع  معاصر شیعه و هم زمان، از پارساترین و متقی ترین علما بلکه از سرآمدترین عرفای شیعی، که عبودیت خویش را تا قله تهذیب رساند. آن بزرگوار که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار می‌رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه‌ی فیوضات معنوی بی‌پایان نیز بودند. دل نورانی و مصفای آن پارسای پرهیزگار، آیینه‌ی روشن و صیقل یافته‌ی الهام الهی، و کلام معطر او راهنمای اندیشه و عمل رهجویان و سالکان بود.

باید برای شناختش، تلاش جدیدی آغاز کرد؛ چیزی که خود، در زمان حیاتش، مانع بود. این گفتگوی صمیمانه در بیت آیه الله بهجت که - یادآور سال ها عبادت و تهذیب نفس قله عرفان حوزه های علمیه شیعه می باشد- در منزل محقر و ساده بیت مکرم ایشان، توسط نگارنده، با فرزند گرامی ایشان، حجه الاسلام حاج شیخ علی آقا بهجت، انجام گرفت. البته سؤالات بی پاسخ زیادی ‌ماند که پیشنهاد ادامه مصاحبه، برای شناخت ابعاد سبک زندگی آیه الله بهجت و اندیشه های ایشان، در روزی دیگر، مورد موافقت ایشان قرار می‌گیرد.

گفتنی است این مصاحبه، پس از تنظیم نهایی در اختیار فرزند محترم ایشان، حجه الاسلام حاج شیخ علی آقا بهجت، قرار گرفت و اینک با تایید ایشان، از نگاه شما می گذرد. متن ذیل ماحصل این گفت وگو است:

سبک زندگی فردی آیه الله بهجت

از سبک زندگی فردی آیه الله بهجت در منزل (نوع و مقدار غذا، مقدار خواب و ...) و نحوه تعامل با خانواده و فرزندان، در مجموع سال هایی که در خدمت پدر بزرگوارتان بودید، بفرمایید؟

خوب قهراً یک انسان خودساخته، می‌داند چه اندازه غذا بخورد. ایشان طوری غذا نمی‌خورد سنگین شود، این جور که ماها می‌دیدیم، غذا بسیار ساده بود، دو وعده را معمولاً با نان و چای سپری می کرد. صبح نان و چای با پنیر و گاهی این اواخر با مقداری گردو معمولاً غذای ایشان برای نهار کته بود یا آب خورشت یا نیمرو. در هفته، تنها دو مرتبه غذایی می‌خورد که گوشت داشته باشد. هر چند گوشتش را نمی‌خورد و بیشتر آب آن را روی برنج ریخته و نرم کرده و با نان می‌خورد. هفته ای دو بار در شب های جمعه و چهارشنبه جمکرانی ها به عنوان مهمان برای ما آبگوشت درست می‌کردند. شبهای چهارشنبه بعضی می‌رفتند جمکران، آبگوشت درست می‌کردند.

در مقابل، کار و تلاش علمی بسیار زیادی داشتند. اگر غذاهای خوب در خانه می‌آمد، ما می‌خوردیم. غذاهای ساده را ایشان مصرف می‌کرد، حتی تا سن نود سالگی، مادرم می‌گفت این حسرت به دلم ماند یک مرتبه به من بگوید فلان غذا را برای من درست کن. این اواخر، می‌گفت برای من چیزی درست نکنید، اگر شد من نان و اشکنه می‌خورم، یا همان کته را با یک اشکنه می‌خورم؛ یا نهایتاً نیمرویی می‌خورم. یا اگر سرما خورده بود؛ یک فرنی؛ البته در این اواخر، هم با تجویز پزشک، چند روزی در هفته، شیر میل می کرد.

طلب شفاء برای بیمار

صحبت از بیماری شد، ما مرتب از ایشان می شنیدیم که وقتی، شخصی تقاضای شفا و بهبودی مریضی را میکرد، دستورالعمل های خاصی را میفرمودند.

بله. ایشان می فرمودند: اگر انسان به طبّ مأثور اهل بیت و ائمّه اطهار علیهم السلام عمل کند، کمتر به بیماری مبتلا می شود. خرما، شیر، ماست و روغن زیتون را جامع بین غذا و دواء می دانست. توصیه داشت تا گرسنه نشدید، نخورید. سفارش میکردند، لقمه ها را کوچک بردارید و زیاد بجوید. البته وقتی کسی می آمد و مریضی داشت، توصیه های هم داشتند و در کنار دعا، می فرمودند: صدقه مکرر هم بدهید و سعی کنید حتی اگر مبلغ کمی هم هست آن را بین تعداد فقراء، پخش کنید، که صدقه، شفا دهنده است و به مومنین متعدد بگویید برای مریض دعا کنند. اگر فرد تمکن مالی داشت، دستور قربانی کردن می دادند تا گوشت آن بین فقراء تقسیم شود. تاکید داشتند در صورت توانایی، مریض در مابین الطلوعین، در هوای آزاد قدم بزند. وقتی کسی به حالت مضطر میامد و درخواست طلب شفاء می کردند، می فرمودند: به مریض، مخلوط تربت سیدالشهداء و آب زمزم، مرتب بخورانید. از این دست مسائل هم بود.

مقدار خواب

مقدار خواب ایشان را در این اواخر، بیشتر از پنج ساعت در شبانه روز، ندیدیم؛ حتی خواب دراز کش ایشان بیش از سه یا سه و نیم ساعت، نشد، اگر خیلی هم استراحت لازم داشت، بین ده دقیقه یا یک ربع، به طور نشسته استراحت می‌کرد و معمولاً یک ساعت و نیم در شب های کوتاه و دو ساعت و نیم در شب های بلند، قبل از سحر بیدار می‌شد.

خاطره آیه الله بهجت از علامه مامقانی

حتی یک بار یادم است ایشان در همان سالهای هفتاد و چند بود دیدم ایشان از مسجد که ظهر آمد، عمامه را برداشت و با لباس دراز کشید. پرسیدم: آقا حالتان چی شده؟ آیا بد شده، دکتر بیاوریم، فرمود: نه نگران نباشید، به شدت نیاز به خواب دارم. نگاه کردم دیدم ایشان کمتر از سه ساعت و نیم شب و روز می‌خوابید. همه‌اش کار می‌کرد، به این اندازه، خودش درباره بعضی اساتید می‌گفت یک ساعت از خوابشان کم کردند فلان کتاب را نوشتند. گویا منظور ایشان مرحوم مامقانی بود که در آخر کتاب خویش نوشته که من سه ساعت را تبدیل کردم به دو ساعت خواب تا توانستم کتاب را به اتمام برسانم. مرحوم ابوی، می‌فرمودند: من نمی‌دانم دو ساعت هم می‌شود خوابید؟، سه ساعت که می‌شود خوابید، ولی دو ساعت را نمی‌دانم. عجب معلوم می‌شود سه ساعت را دوره‌اش را دیده، دو ساعت را متحیر است که آن آقا (علامه مامقانی) چطور موفق شده به اینکه توانسته این همه مجلدات را از کم کردن خوابش، بنویسد.  

سحر خیزی

از ابتدای سحر که از خواب بیدار می‌شد، مشغول عبادت و راز و نیاز و مناجات بود، حتی اشعار مناجاتی با زبان، عربی و فارسی می خواندند، در هنگام وضو گرفتن، قبل از وضو و بعداز آن در حال استغفار بود، بعد مشغول نمازها و نوافلش می‌شد و آن هم ادامه داشت، دوباره استغفارش ادامه داشت، سپس به تدبر در قرآن مشغول می شد تا وقت صبحانه. جمعه‌ها و پنج شنبه‌ها عبادات بیشتری داشت و نمازهای بیشتری می خواند.

دعا هنگام ورود به منزل

ایشان، مقید بود وقتی وارد منزل می شد، هنگام بیرون آوردن کفش می گفت: رب انزلنی منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین. من چند بار از ایشان در راه منزل، مسئله ای را که نیاز به فکر کردن داشت، پرسیدم تا ببینم این دعا را فراموش می کند یا نه، اما هنگامی که به در منزل می رسید، همان دعا را می گفت و من نتوانستم ایشان را از گفتن این دعا غافل کنم.

سیره عبادی آیه الله بهجت

حال که صحبت از عبادت، دعا و ادعیه شد، به مناسبت اگر امکان دارد برخی از اذکار و ادعیه که آیه الله بهجت به خواندن آن مداومت داشتند را بفرمایید؟

دعای عهد بعد از نماز صبح، مداومت بر خواندن قرآن، تدبر در تلاوت قرآن، زیارت عاشورا. صد لعن و صد سلام را در بین کارها انجام می دادند. بعد از نماز عشاء هم که توسل مخصوصه ای داشتند که سه ربع تا یک ساعت طول می کشید. این اواخر، نوافل را در حال راه رفتن می خواندند. در حرم حضرت معصومه، هر روز زیارت جامعه را می خواندند بطوریکه من در اثر ممارست و مداومت، به تدریج این زیارت را در همان کودکی حفظ شدم. به نیابت از اساتید خویش و دیگران، چندین بار زیارت نیابتی می خواند و انجام میداد. در روزهای جمعه هم، سوره صافات و یس را در شب جمعه تلاوت میفرمودند و بر آن مداومت داشتند. ادعیه مخصوص قبل از خواب ایشان، هیچ گاه ترک نمی شد. خیلی به حدیث کساء معقتقد بودند. باور ایشان این بود که امام عصر‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به مجالس حدیث کسا توجه ویژه‌ای دارند. به آنهایی که شوق امام عصر را داشتند، می فرمودند: زیاد صلوات، اهدای وجود مقدسش نمایید، مقرون با دعای تعجیل فرجش، و زیاد به مسجد جمکران، مشرف شوید با ادای نمازهایش. هنگام استراحت و فراغت، به ذکر شریف صلوات و استغفار، مشغول بودند. آیه الله بهجت، عقیده‌اش این بود که انسان حتی اجازه ندارد دقیقه ای از وقت خودش را تلف کند. همه دقایق عمرش را بهره برداری می‌کرد.

ایشان براى توسل به اهل‌بیت علیه‌السلام به همین دعاهای مأثور توصیه مى‌کردند و مى‌گفتند: «بهترین توسلات، همین توسلات مأثوره است، ولى باید قلب همراه زبان باشد». خود ایشان هم در عمل به این گفتار پیش‌قدم بود و به بسیاری از ادعیه و توسلات مأثور التزام داشت. در حرم‌هاى ائمه علیهم‌السلام بیشتر زیارت امین‌الله و زیارت جامعه کبیره را مى‌خواند. در همین حرم حضرت معصومه سلام‌الله ‌علیها نیز زیارت جامعه را قرائت می‌کرد و معتقد بود که در اینجا نیز می توان به نیت زیارت تمام ائمه، این زیارت را بخوانیم.

می فرمودند: خودم را در بهشت، می بینم

دو ساعت از صبح را در حرم بودند. گاهی، یک ساعت یا بیشتر را ایستاده در حرم به زیارت مشغول بودند، یک آقای طلبه ای می‌گفت؛ تایم گرفتم بیش از یک ساعت در حرم ایستاده، عبادت می کردند تا سن نود سالگی، هم در حرم مشغول راز و نیاز و عبادت بودند، گاهی می پرسیدیم چرا این همه زیارت نامه طول می کشد؟می فرمودند: ما کسانی را دیدیم چهار ساعت زیارت حرمشان طول می‌کشید. وقتی می پرسیدند برای چی؟، می‌گفت خودم را در بهشت می‌بینم، چطور بیرون بیایم.

صلوات بلند ختم کن

ایشان اصرار داشت نه ‌تنها در حرم‌های ائمه(ع)، بلکه در حرم فاطمه معصومه(س) نباید صدا را بلند کرد. می‌فرمود: به خدام و زوار بسپارید که در حرم فریاد نزنند و صدای خود را بلند نکنند، چون ملائکه در حال طواف هستند و از صدای بلند اذیت می‌شوند، می‌خواستند هر کسی در حال خودش باشد. می‌گفتند: برخی در همین‌جا متوجه می‌شوند که حاجاتشان برآورده می‌شود.

وصیت آیه الله بهجت

از بیتوته و عبادت طولانی ایشان در حرم سخن به میان آمد، فراوان به یاد داریم که ایشان هر هفته، روزهای جمعه، در مسجد فاطمیه، مجلس اباعبدالله، نیز برگزار می کردند؟

بله. از همه مهمتر، مسئله روضه اباعبدلله(ع) بود. اینقدر برای آیت‌الله بهجت مهم بود که حدود 50 سال هر هفته مجلس داشتند و ایشان حاضر نبود به این سادگی این کار را ترک کند. حتی در حال کسالت و مریضی اصرار داشت که این مجلس باید برقرار شود و اصرار داشت که خودش باید حضور داشته باشد. خیلی برایش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد. سالها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می‌کرد و خودش دم در می‌نشست و برای هرکسی که وارد می‌شد، احترام می‌کرد. هیچ وقت اینگونه نبود که فقط برای شخصیت خاصی بلند شود و برای همه این احترام را قائل می‌شد. ایشان از شخصی، نقل میکرد که: خدواند متعال، دو نعمت به من ارزانی داشته، یکی توفیق بکا و گریه در عزای سید الشهداء و دیگری، اینکه قرآن را با کسالت نخواندن. حتی ایشان در وصیت‌نامه خود ذکر کردند که بعد از من از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید.

در اثر عبادات، یک ساعت مطالعه، 10 دقیقه میشود

گاهی شوخی می‌کردم می‌گفتم: آقاجون مشغول حفظ کردن صلوات است. خودشان هم، متبسم می شدند. زیارت در حرم امام رضا(ع) هم گاهی طول می کشید. این جمله را سه بار در عمرش شاید فرموده باشند که نگران نباش، امتحان کردم، اگر از این کارها کم نگذارم، یک ساعت مطالعه با ده دقیقه تمام می‌شود و دقیقاً یادم است ایشان برای درس خارجشان که می‌رفتند، بیست دقیقه مطالعه می‌کردند، در صورتی که دو ساعت باید مطالعه می کردند. به عنوانن نمونه، وقتی سعی صفا و مروه تعریض شد، یعنی از صفا به مروه بیرون از جاده قدیم کوه را کندند و جاده جدیدی گذاشتند، همه نظر دادند امسال حج ساقط است، هیچ کسی حاضر نشد به این قضیه نظر دهد، تنها کسی که در این قضیه نظر داد که اگر بین جبلین، صادق باشد، کافی است، ایشان بود. همه دستور دادند در این مسئله به آقای بهجت مراجعه کنید، والا حج امسال ساقط است، سال بعد همه متفقاَ مطابق ایشان نظر دادند.

داستان دیر خواندن نماز صبح آیه الله بهجت

قبل از اینکه به سلوک خانوادگی ایشان بپردازیم، برای خیلی‌ها سؤال بوده نماز صبح ایشان در اواخر عمر چرا مقداری دیر می‌شد، اگر صلاح می دانید، این را تشریح کنید که چرا اینگونه بود؟

اواخر نبود، ایشان بعد از انقلاب این طور شد. ایشان تا قبل از انقلاب نماز صبح را اول وقت در مسجد فاطمیه اقامه می‌کرد، هر چه طلاب اصرار می‌کردند منزلمان دور است تا اینجا برسیم طول می‌کشد، ایشان توصیه می‌کرد همان محل خودتان جماعت بخوانید. فریضه ای است که دارد از دست می‌رود، این فریضه را اقامه کنید در همه محلات. هر چه اصرار کردند ایشان برای نماز صبح نیم ساعت بعد از اذان بیاید، حاضر نشد. تا اینکه انقلاب شد، روزی داماد حضرت امام(ره) آقای اشراقی بنده را دید و گفت؛ می‌خواهم خدمت آقا برسم، کاری با ایشان دارم. گفتم امشب بیایید ولی به شرط اینکه بعد از نماز مغرب زود تشریف بیاورید، چون آقا نماز مغرب و عشایش طول می‌کشد، شما ممکن است بیایید و آقا هم در منزل، مشغول عبادت می‌شود، دیگر نمی‌توانید دسترسی داشته باشید. قبول کرد و نماز خواندند و زودتر آمدند. من هم چای گذاشته بودم از ایشان پذیرایی کردیم. آقا که آمد، گفتم آقای اشراقی آمده، پرسید کاری دارند. گفتم حتماً کاری دارند. آقا رفتند، نزد ایشان، احوالی از فامیل‌ها پرسیدند. داماد امام خمینی، آقای اشراقی گفت؛ قرار است، برای شما مأمور بگذارند. حاج آقا با تعجب پرسید برای چی؟ ایشان گفتند برای اینکه الان ترورها شدت گرفته؛ قرار شد برای چند نفر از شخصیت ها محافظ بگذارند از جمله برای شما. حاج آقا مقداری سرش را به زیر انداخت، بعد فرمود: آن کسی که محافظ محافظ است، محافظ ما هم است. این قدر آقای اشراقی از این جمله خندید و خوشش آمد؛ مجددا خواست تکرار کند، آقا فرمودند: تکرار نفرمایید. گفت حالا که اینطور است، به بنده دستور داده اند تا خدمتتان عرض کنم، شما شب‌ها در را برای احدی باز نکنید، مگر اینکه کاملاً مطمئن باشید که فرد پشت در را می‌شناسید، تا مطمئن نشدید در را برای احدی باز نکنید، همچنین تا هوا روشن نشده از منزل خارج نشوید، بنده، باور نمی‌کردم، آقا این حرف‌ها را جدی بگیرد، چون مأمور را نپذیرفته بود، این‌ها را هم، گفت و خداحافظی کرد و رفت، فردا که شد و به کلاس درسمان رفتیم، از درس که می‌آمدم، دیدم همه بقال و عطار و اهل محل و طلبه‌ها می‌گفتند آقا چرا امروز دیر کرد، نزدیک آفتاب آمد، برایم مسئله بود. آمدم دیدم آقا مشغول وضو گرفتن است. رفتم پیش والده پرسیدم آقا مشکلی برایشان پیدا شد، چرا امروز صبح دیر برای نماز رفته اند گفت: بله؛ من صدای در خانه را وقتی آقا داشت می‌رفت و هوا روشن بود، شنیدم آقا که مشغول وضو بود، دو سه بار تکرار کردم، جواب نداد. اما وقتی وضو به اتمام رسید، گفت: اگر بعد از این هم باز هم پرسیدند، بگویید قرار بر این است که بعد از این همین طور باشد. بعدها متوجه شدیم اگر متخصصی در یک زمینه ای نظر دهد، نظرش را قبول می‌کرد. پزشک هم اگر حاذق بود، حرفش را قبول می‌کرد. این دستور امنیتی را پذیرفته بود و همان روز عمل کرده بود. این خیلی برای من عجیب بود، می توانستند، یک روز صبر کند، برود، و بگویند از فردا این قدر دیر می‌آیم. ولی همان روز دیر رفته بود. البته نماز صبحشان را در اول وقت در خانه می‌خواندند، بعد برای اقامه نماز جماعت و انجام عمل مستحب و ثواب جماعت، به مسجد می رفتند. نماز اول وقت را ایشان هیچ وقت ترک نمی‌کرد و به هیچ بهانه ای و البته جماعت را مستحب می دانست. و می فرمود: آن استاد اخلاقی نجف، اگر نماز اول وقت، کمی تاخیر داشت، رنگش می پرید.

سبک زندگی خانوادگی

اکنون اگر موافق هستید، به سبک زندگی خانوادگی ایشان بپردازیم؟

بله. در خانواده هم رفتارش حساب و کتاب داشت. این نبود که همه وقت‌ را بگذارد برای خانواده یا اینکه هیچ وقتی نگذارد. ایشان وقت‌های مخصوص  عبادت، مطالعه درس و فکر و ذکر داشتند، همچنین سه وعده غذایی با خانواده صرف می‌کردند چون غذا صرف کردن ایشان زمان بیشتری طول می‌کشید، باعث می‌شد از احوالات افراد خانه، مطلع شود، حتی صله رحمش آنجا انجام می شد، حتی تفحص از همسایه‌ها نیز در زمان صرف غذا بود. مثلاً وقتی غذایش را آماده کرده و یا می‌خواستند بیاورند، از همسایه خبر می گرفت که مثلا آن مشکلش چه شد. لذا شاید یک ساعت نهار ایشان طول می‌کشید، می‌پرسید از فلانی خبر داری، از فلان قوم و خویش خبر نداریم، احوالش را بپرس، نامه بنویسید، بپرسید، بعد، همسایه‌ها را می‌گفت بپرس؛ مشکلات همسایه‌ها را مطرح نموده و می‌گفت بروید، انجام دهید.

مثلاً اگر یک جعبه میوه ای می‌آوردند، می‌گفت، سه قسمت کن یک قسمت را به همسایه‌ها بده، یک قسمت خودت بردار، یک قسمت بگذار برای اینجا. یک بار یادم است ایشان داشت از بالای سر من رد می‌شد، قدری توقف کرد. گفت سوا و جدا نکنی ها، خوب‌هایش برای ما بگذاری!

می دانست او دارد می میرد

همسایه خیلی دوری کار بدی کرده بود، من نزد بعضی اظهار ناراحتی کرده بودم که  این چرا این کار را کرده ؟ آن هم آمده بود و به آقا شکایت کرده بود. آن وقت یک روزی حاج آقا به من فرمود برو یک غذایی که به مادرت گفتم درست کرده، بردار و ببر. من اصلاً نمی‌خواستم پیش او بروم. کسی که این کار خلاف را کرده، بعد از چند روز به من گفت چرا نمی‌بری، این را برای تو می گویم. من می‌خواهم او از تو ناراحت نباشد. زمانی نگذشت از دنیا رفت. علم داشت که او دارد می‌میرد، حالا که دارد می‌میرد از تو در دلش چیزی نباشد، حتی یک دفعه به من فرمودند؛ گوسفندی بکش و تقسیم کن. من وقت این کارها را نداشتم. گفت؛ آخر این را برای تو می گویم، می فرمود؛ کودک بودی مهمانی داشتیم، گفت عمر ایشان فلان قدر است، مقدار عمرت را گفت، این برای صدقه آن است که خطر رفع شود. گفتم من خیلی هم به عمر مقید نیستم، این کار را کرد و بعد فکر کردم که دقیقاً او اگر مثلاً گفته عمرت چهل سال است، سر چهل سالگی، این دستور را به من می‌دهد. این مهم‌تر از آن است که نشسته زمان را نگه داشته و سر چهل سالگی آمده به من می‌گوید این دو هفته مانده به چهل سالگیت، برو این کار را بکن، این حافظه عجیب خودم هم یادم نمانده بود، اگر ایشان نمی‌فرمود، من یادم نبود.

مهمان نوازی، ویژگی اخلاقی آیه الله بهجت

ابوی ما، مرحوم آیت الله بهجت، علاقه داشت هر روز ناهار، یک مهمان داشته باشد، بله، این اخلاق را آقا داشت البته خیلی راضی نبودیم از کودکی می گفتیم حالا مهمان را داشته باش، بفرمایید تا بیشتر غذا درست کنند، می فرمودند: نه همان غذا، می‌گفتند: "طعام الواحده یکفی الاثنین". همان غذای من را بدهید، دو نفری با مهمان، می‌خوریم. گاهی ما سر سفره بودیم، و میهمان هم در موقع غذای ما می رسیدند؛ ابوی می فرمودند : حضرت ابراهیم فرسخ ها به دنبال غذا می گشت. حالا این آقا دم در خانه است و مهمان خدا می باشد. به همان اندازه، همان غذایی که اینگونه بود دلش می خواست با دیگران بخورد.

رفتار در خانواده

درباره روابط بین زن و شوهر، چگونگی امر و نهی به فرزندان، چگونه عمل و رفتار می کردند؟

آقا معتقد بود که در روابط خانوادگی، جواب‌ دادن یا رو کم کردن باید به‌صورت کلی کنار گذاشته بشود و این کار هیچ ثمره‌ای ندارد. برخورد کردن اقتضای طبیعت حیوانی است. اگر آن یک شاخ زد، این هم دو تا شاخ بزند و اگر هم دو تا نزند، بالأخره یکی را که باید بزند! این طبیعت حیوانی است. انسان باید این حرف‌ها و نزاع‌ها را جدی نگیرد و به خدا واگذار کند یا اینکه به دفتر شرع مراجعه کند و ببیند الآن وظیفه‌اش چیست. اگر کسی خودش به این روش رفتار کند، طرف مقابل هم رفتار خواهد کرد و قضیه حل می‌شود.

خود ایشان، اصلا جواب اعتراضات را نمی داد، گوش میداد ولی جواب نمیدادگرچه خیلی از حرف ها هم بی ربط و بی انصافی بود. گاهی هم اعتراض میکردم مگر حرف خلاف نبود؟ چرا پاسخ ندادید؟ میفرمود: مگر با جواب دادن، حرف تمام می‌شود؟

امر و نهی به فرزندان

امر و نهی کردن و تحکّم ایشان، بیشتر در حلال و حرام بود. از آن زمان که من بالغ شدم و به سن پانزده سالگی رسیدم، یک‌بار هم دستور نداد که نانی بخر یا چیزی تهیه کن. گاهی با عبارات لطیفی به ما می‌فهماند که مایلند کاری بکنیم؛ مثلاً می‌فرمود: «اگر نانی باشد، شاید اینجا صرف بشود». و یا می‌فرمود: «مادرت مایل است که فلان چیز در خانه باشد».

آیا ایشان اصولا عصبانی هم می شدند؟ بویژه در منزل با فرزندان؟

گاهی کمی، عصبانی می شدند، اصولا ایشان به دلیل ضعف، تحمل گفتگوی طولانی را نداشت. به اصطلاح، به ضعف مزاج، مبتلا بود. ولی کاملا، بر خود مسلط بود. و عصبانیت کمتر بروز و ظهور داشت. در چندجا بیشتر عصبانیت ایشان، آشکار میشد، اگر کسی، سخن یا حرکت شبهه ناکی انجام میداد، یا خدای نکرده خلاف شرعی انجام می داد، آنگاه تندی می کرد، و نیز هنگامیکه که کسی اسرار ایشان را  که مایل نبود کسی آنها را بداند، افشا میکرد، ناراحت می شد. ولی در امور دیگر، اغلب سعی می کرد یا از مجلس، بیرون برود یا تهدید به بیرون رفتن می کرد.

همسرداری آیه الله بهجت

رابطه ایشان با والده مکرمه شما، چگونه بود؟

ایشان معتقد بود که هماهنگی کامل و موافقت صددرصد، بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ برای غیر انبیاء و اولیا دست نیافتنی است. ایشان همواره مدارا را در مورد همسر خود در پیش می گرفتند، در هر شرایطی صبر و تحمل ایشان بر هر چیز دیگری غلبه داشت، حتی گاهی که مادر اظهار ناراحتی می‌کردند آقا اگر پاسخی هم داشتند نمی گفتند و در هر صورت ناراحتی را با ناراحتی جواب نمی دادند و البته در اکثر مواقع پاسخی جز سکوت نداشتند،

گاهی هم که کار مثلا بالا می گرفت آقا در مرحله اول می گفتند: خب حالا غذایمان را بخوریم دیگر و اگر این شیوه هم جواب نمی داد در مرحله شدیدتر تهدید می کردند و مثلا می فرمودند : غذایم را به اتاق می برم و تنها می خورم. و نهایت امر این بود که در بالاترین حد ممکن غذا را در اتاق خود میل می کردند.

یکبار به مادر گفتم شما مثلا در این مورد اشتباه کرده اید و دلایل آن را ذکر کردم، البته با تندی و ذکر مسائلی که ناراحت میشد، وقتی خدمت آقا رسیدم ایشان فرمودند: «نباید می گفتید» گرچه حرفم باعث شد تا مدت ها، دیگر اعتراض نباشد، یعنی حاضر نبودند کوچکترین اصطکاکی در روابط خانوادگی ایجاد شود ، گاه نیز برای ایشان وسائلی را می گرفتند و به عنوان هدیه می دادند ، به بچه ها هم سفارش می کردند که همواره با مادر باید مدارا کرد و نباید به هیچ وجه با تندی پاسخ شان را داد.

معصومیت دارند و انسان را جذب خود می‌کنند

قبل از اینکه به موضوع بعدی منتقل شویم، دوست داشتیم بیشتر در سلوک و سبک زندگی ایشان، بیشتر گفتگو کنیم. یعنی اگر فرزندی یا نوه ای متولد می‌شد، عقیقه ای اگر بود، اگر اذان و اقامه بوده، آن آداب تولد که در زندگی آینده فرد دخالت داشته، این‌ها را بفرمایید

این‌ها خیلی مفصل است. ایشان قبل از اینکه بچه به دنیا بیاید، محبت و سفارش می‌کرد، به او سفارش می‌کرد، مواظب فرزندت باش، فرزندی نبود. نعمت فرزند سوم برای ما، داستان مفصلی دارد که وقت نیست. این خیلی برای ما تعجب بود، این‌ها را مراقبت اخلاقی می‌کرد، مقید بودند بچه را اذان و اقامه می گفتند. حتی یک روزی گفتم حاج آقا بچه که به دنیا می‌آید، قیافه‌اش خیلی مطلوب نیست، اول که می‌آید، هنوز یک شکلی است، شکل نگرفته، این‌ها نمی‌شود بوسید. فرمودند: چرا قابل بوسیدن است. گذشت، چند ماه بعد بچه‌ام به دنیا آمد، بچه را گرفت اذان و اقامه گفت، بچه را نزدیک کرد بوسید. و با لبخند فرمود: چرا قابل بوسیدن است. اگر محبت داشته باشی، این را خواست به ما یک جوری بیاموزد. یعنی تا این اندازه این‌ها را می‌آموخت عملاً. می گفت: اینها تازه از نزد پروردگارشان، مراجعت کرده اند، اینها جدید الورد به دنیا هستند و آمده اند و عصمت دارند. عصمت و معصومیت کودکان است که انسان را به خود جذب می‌کند. نام‌هایی هم که آقا برای نوزاد، انتخاب می کردند، زینب، فاطمه، زهرا و امثال اینها بود. نام های جدید امروزی و بی مسما را انتخاب نمی‌کردند.

ایشان به کارهای نوه‌ها هم توجه داشت. توصیه‌های زیادی به آنها داشت و به ما هم راجع ‌به آنها سفارش می‌کرد. هر روز به فرزند من توصیه‌ می‌کرد: «وقتی که می‌خواهی به مدرسه بروی چهار قل و آیت‌الکرسی بخوان و برو». خود ایشان هم دعای «اللهُمَّ اجعَلهُ فِی دِرعِکَ الحَصِینَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِیها مَن تُرِید» را برایش می‌خواند. همچنین مقید بود که شب‌ها پیش از خواب برای همه‌شان دعا بخواند. در مورد تربیت کودکان هم معتقد بودند بچه ها کمتر به تلویزیون سرگرم شوند و سعی کنید مشغولیت هایی برای آنها ایجاد کنید.به بازی های فکری و اسباب ان، سرگرمی های طبیعی برای کودک، بیشتر توجه کنند.

معرفی آثار معتبر

شایعات و سخنان بی پایه و اساس، در مورد آیه الله بهجت، فراوان است، برای شناخت ایشان چه آثاری را به علاقمندان معرفی می نمایید؟

بله. کتاب ها که فراوان است. البته هر کدام، بخشی از زندگی ایشان را به تصویر کشیده اند. لکن کتب های: «در محضر بهجت»، «فریادگر توحید»، «به سوی محبوب»، «العبد»، «رحمت واسعه»، «بهجت عارفان» و «زمزم عرفان» از کتب های مورد تایید، می باشند. همچنین، نرم افزار «آیینه روشن»، حاوی زندگی نامه، دستورالعمل ها، تصاویر و فیلم های ناب درباره زندگی ایشان است. همچنین مستند «العبد حدیث سرو»، که توسط معاونت سیمای سازمان صداوسیما و با همکاری مرکز تنظیم و نشر آثار تولید گردیده است که از فروشگاه www.bahjatava.ir قابل تهیه است.

البته، همین جا سخنی هم درباره شایعات فراوان بگویم. اهمیت انتشار آثار قابل اطمینان از یک طرف و همچنین حجم بالای شایعات منسوب به آیت‌الله بهجت از طرف دیگر، باعث شده که ما، تکذیب شایعات را به‌عنوان اولویت کاری مان، لحاظ نکنیم؛ ازاین‌رو مطالبی راکه به ایشان، منسوب می‌شود، قطعاً به‌ معنای تأیید آنها نیست. و تنها مطالب معتبر، از طریق مرکز تنظیم و نشر آثار آیه الله بهجت به نشانی www.bahjat.ir موردتایید است.

اگر نکته پایانی است، بفرمایید؟

متاسفانه باید گفت که آیه الله بهجت، از کسانی بودند که آنطور که باید شناخته می شدند، به جامعه معرفی نشدند. تجلیل از ایشان، تجلیل از روحانیت مهذب و وارسته است. و موجب علاقمند شدن جوانان به معنویت و معارف دینی خواهد شد. ان شاء الله طلاب جوان با مطالعه زندگی و خاطرات ایشان، خود را به الگوی جامع مرجعیت معاصر، سالک و عارف الی الله، نزدی کنند. و امیدواریم سنت حسنه ای که اخیرا در جامعه در نکوداشت برخی از چهره های برجسته علمی و عملی پدید آمده، بتواند بخشی از این خلاء مهم فرهنگی را پر کند ان شا الله.

دستور العمل اول

جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت «ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبی و وصی، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم ».
دستور العمل دوم
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
دستور العمل سوم
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
دستور العمل چهارم
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله:
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند.
2. «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»؛ «[ من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم» ؛ (والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا).
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید.
3. همه می دانند که « رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند: «ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم.»
4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم»؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.
5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
«جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله.»
6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است: (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون)
عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به «عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.
دستور العمل پنجم
کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
العبد محمد تقی البهجة

خطبه های امیرالمومنین (ع)

نهج البلاغه

اجرای عدالت و قاطعیت در برابر تخلف کارگزاران

حضرت پس از انتخاب کارگزاران می کوشیدند که با روش های مختلفی بر اعمال آنان نظارت کنند. تمام کارهای حاکمان زیر نگاه تیزبین امام(ع) بود و در صورت مشاهده خلاف، آنان را مؤاخذه، عتاب یا از کار برکنار و مجازات می نمود.50 اگر از ظلم آنان به مردم یا بی توجهی به آنان یا حیف و میل بیت المال آگاه می شدند به شدت و با سرعت اقدام می کرد. حضرت به یکی از کارگزاران حکومت که در اموال بیت المال خیانت کرده بود، نامه ای نوشت و او را از عواقب شدیدی که در انتظارش بود آگاه ساخت:

... پس، از خدا بیم دار و مال های این مردم را باز سپار، و اگر چنین نکنی و خدا مرا یاری دهد تا بر تو دست یابم کیفرت دهم که نزد خدا عذرخواه من گردد و به شمشیرت بزنم که کس را بدان نزدم جز آن که به آتش در آمد. به خدا اگر حسن و حسین(ع) چنان کردند که تو کردی، از من روی خوش نخواهند دید و به آرزویی نخواهند رسید، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده، نابود گردانم.(51)

) آوارگی و جلای وطن (فرارمغزها و غیرمغزها)
در حکمت ۴۷۶ ، امیرالمؤمنین علیه السلام حاکم فارس را از سختگیری (العَسف) و ظلم (الحَیف) بر مردم نهی کرده و در ضمن آن فرموده‌اند: سختگیری موجب می‌شود مردم جلای وطن کنند (فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلَاءِ)

۲) شورش و اقدام نظامی
در همان نامه به والی فارس نوشته‌اند: ستم مردم را وادار به اقدام نظامی علیه حکومت می‌کند (وَ الْحَیْف یَدْعُو إِلَى السَّیْف)

۳) شیوع فساد‌ مالی و رشوه
در نامه ۷۹ به سرداران لشکر نوشته‌اند: حاکمان سابق مردم را از حقشان بازداشتند و در نتیجه مردم مجبور شدند با رشوه دادن حق خودشان را بخرند(أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ).

۴) نابودی حکومت
در همان نامه به سرداران نوشته‌اند تنها چیزی که موجب نابودی حکومتهای قبل شد همین بود که مردم را از حقشان بازداشتند و مردم مجبور شدند حقشان را بخرند(إِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ).

امیرالمومنین امام علی علیه‌ السلام فرمودند :

هرگاه آواز دهنده‌‌ای از آسمان آواز داد که «همانا حق در میان خاندان محمّد است»، در آن هنگام نام مهدی(ع) بر سر زبان‌‌های مردم می‌‌افتد و از جام محبّت او می‌‌نوشند و جز نام او بر زبان ندارند .

 
در ضمن وصایای رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) آمده است:
ای علی، شگفت آورترین مردم از نظر ایمان و بزرگ ترین آنان از نظر یقین مردمانی هستند که در آخرالزمان پیامبری ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سیاهی و سفیدی کتاب ایمان آورده اند.
 
علی(ع) فرمود: شما را آگاه می کنم و خبر می دهم که رسول خدا(ص) فرمود: هنگامی که بین مردم اختلاف و درگیری به وجود آمد گروهی از جانب مشرق، خروج می کنند که جنگ خودشان با شما و نمازشان را با نماز شما و روزۀ خودشان با روزۀ شما را یکسان و همسو نمی بینند، آنان از دین خارج می شوند همچنان که تیر از کمان خارج می شود، نشانۀ آنها این است که بینشان مردی است که بازویش (دستش) مانند پستان زن است آنان را برترین گروه به حق می کشند.
 
حضرت علی(ع)، ضمن چند روایت گونه های متعددی از فتنه های آخرالزمانی را بیان نموده اند و همان طور که خواهیم دید، چهارمین یا پنجمین آنان را بدترین آنها خوانده اند:
ـ خداوند در این امت، پنج فتنه قرار داده است: ابتدا فتنة عمومی، سپس فتنة خواص، پس از آن فتنة سیاه تاریک که مردم در آن بسان چارپایان می شوند، سپس هدنه(صلح میان مسلمانان و کفار در پی جنگ و کشتار) و درنهایت دعوت کنندگان ضلالت و گمراهی می آیند. در آن روز اگر برای خداوند جانشینی ماند درخدمتش باش. و در جایی دیگر حضرتش حیوان سانی مردم را ناشی از فتنة کور، پیچیده و گنگ پنجم خوانده اند.
ـ همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروی از هوای نفس و آرزوی طولانی. اما پیروی از هوای نفس، از حق باز می دارد و آرزوی دراز، آخرت را در طاق نسیان می نهد. همانا دنیا، پشت کنان می رود و آخرت، کوچ کرده و به سوی ما می آید، و هر کدام را فرزندانی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ چه، امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست. همانا فتنه ها و آشوب ها از هواپرستی آغاز می شود. در آنها، [به وسیلة] فرمان های خود پرداخته با خدا مخالفت می شود و مردانی در عهده دار شدن آنها، به جای مردانی دیگر می نشینند.

اگر حقّ خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمی خورد، و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندی پوشیده نمی ماند، لیکن مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته شده و با هم آمیخته گردیده است. اینجاست که شیطان بر دوستداران خود چیره می گردد، و کسانی رهایی می یابند که از طرف خداوند عاقبت نیکی برای آنها رقم خورده باشد.

همانا من از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود:

چگونه خواهید بود زمانی که فتنه ای شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر رسند که هستند [سن و سالشان بیشتر به نظر می رسد]،
و جوانان به پیری رسند.
مردم به کژراهه می روند و آن (انحراف) را مانند سنّت خویش می گزینند و هرگاه بخشی از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته می شود سنّت دگرگون شده است. این در نظر مردم کاری زشت آید و در پی آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد، چنان که آتش، هیزم را می کوبد و آسیاب طعمة خود را. آنها دین می آموزند اما نه برای خدا، و دانش می جویند امّا نه برای عمل؛ و به وسیلة کار آخرت، دنیا را می طلبند.
چهار فتنه رخ خواهد داد؛ در اولی خون ریزی مباح می شود؛ در دومی خون ریزی و غارت اموال؛ در سومی خون ریزی، غارت اموال و تجاوز به نوامیس؛ چهارمی که حتی اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشی دچار آن فتنه خواهی شد.خطبه ۱۸۷ نهج البلاغه یکی از خطبه های علی(ع) است که موضوع آن آخرالزمان و پیشگویی های حضرت است. به جان خودم سوگند حوادث دردناکى در پیش است که مؤمن در شعله‏هایش هلاک مى‏شود اما غیرمسلمان از آن سالم مى‏ماند!
هان!پدر و مادرم فدایشان باد!آنها از گروهى هستند که نامهایشان در آسمان‏معروف، ولى در زمین گم نامند. آگاه باشید شما آماده عقب گرد کردن امور خویش و گسیختگى پیوندها و سرکار آمدن خردسالان، و بى‏تجربه‏گان و دون همتان خویشتن باشید!
این وضع زمانى پیش خواهد آمد که قرار گرفتن انسان مؤمن در زیر ضربات شمشیر براى‏او از یافتن یک درهم پول حلال آسان تر است. زمانى خواهد آمد که اجر و ثواب گیرنده از دهنده بیشتر است(زیرا دهنده در آن زمان از پول حرام و به خاطر ریا، تظاهر و اسراف‏مى‏بخشد ولى گیرنده آن را در راه وظیفه شرعى خویش مصرف مى‏کند)این به هنگامى رخ‏خواهد داد که مست مى‏شوید اما نه با شراب، بلکه بر اثر فراوانى نعمت و قسم مى‏خورید اما نه از روى ناچارى، دروغ مى‏گوئید اما نه در اثر واقع شدن در تنگنا، این موقعى خواهد بود که بلاها و مصائب همچون بارى گران که بر پشت‏شتران نهاده باشند و سنگینى جهاز گردن‏آنها را مجروح کند، بر شما فشار وارد خواهند ساخت.
آه! این شکنجه و سختى چه طولانى است؟ و امید رهائى از آن چه دور!
اى مردم! این افسارهائى که از سنگینى بارها حکایت مى‏کند از دست‏بیندازید(دست‏از افکار پراکنده و نظرات فاسد و پیروى و هوس هاى سرکش بردارید) و از گرد پیشواى خود پراکنده مشوید که سرانجام خویشتن را مذمت‏خواهید کرد. خود را در آتش فتنه‏اى که برافروخته‏اید، میندازید، از این کار دورى گزینید و راهى را که به آن منتهى می شود رها سازید که به جان خودم سوگند حوادث دردناکى در پیش است که مؤمن در شعله‏هایش هلاک مى‏شود اما غیرمسلمان از آن سالم مى‏ماند!
من در میان شما همچون چراغ در تاریکى هستم که هرکس به سوى آن روى آورد و کنارش‏نشیند از نورش بهره‏مند شود.
اى مردم! بشنوید و سخنانم را حفظ کنید! گوش‏هاى قلب خویش را باز کنید و گفته‏هایم‏را بفهمیداصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود:
زمانى بر مردم مى آید که عمل زشت برترى (کامل ) پیدا کند و خودسازى نموده جلوه گرى نماید. پرده از روى محرمات برداشته شود، زنا آشکار مى گردد و مال یتیمان را حلال دانسته مى خورند، کم فروشى نمایند و شراب را به جاى آب انگور حلال دانند و رشوه را به عنوان هدیه حلال شمرند. خیانت در امانت را جایز مى دانند، مردها شبیه به زنها و زنها شبیه به مردها شوند.
(در لباس یا همجنس گرائى ، با اینکه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم لعنت نمود مردانى که شبیه زنها و زنانى که شبیه مردها شوند).
به حدود و احکام نماز اعتنا نمى کنند، در آن زمان براى غیر خدا (سیاحت ، تجارت ، ریا، سیاست و غیره ) حج کنند.
در آن زمان گاهى ماه شب اول آنقدر بزرگ (دیده ) شود که به نظر دو شب آید و گاهى در شب اول دیده نشود، پس چون ماه دیده نشود روز اول ماه رمضان را روزه نگیرند و روز عیدفطر را روزه بگیرند.
در آن زمان مراقب باشید، مراقب باشید، مبادا خداوند ناگهان انتقام گیرد، همانا در پس آن زمان مرگ سریع و عجیبى خواهد بود به گونه اى که مرد، هنگام صبح سالم است و شب به خاک سپرده مى شود، شب زنده است و صبح مرده .
در آن زمان پیش از آنکه به بیمارى مرگ مبتلا شوند واجب است وصیت خود را بکنند و نماز را در اول وقت به جا آورند مبادا تا آخر وقت اجل مهلت ندهد.
هر کدام از شما که آن زمان را درک کند شب نخوابد مگر با طهارت (وضو) و اگر بتواند در تمام احوال با طهارت باشد انجام دهد زیرا نمى داند ملک الموت چه وقت به سراغ او مى آید.
من شما را ترساندم اگر بترسید و فهماندم اگر بفهمید و پند دادم اگر پند بگیرید، در نهان و آشکار از خدا بترسید و (سعى کنید) مسلمان بمیرد چه هر کس غیر از اسلام ، دینى قبول کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران است .
بحار. ج۹۶(برگرفته از کتاب پیش گویی های امیرالمومنین)

 

تشرف یافتگان

به محضر ولیعصر(عج)

علی بن مهزیار نقل می‌کند: من بیست مرتبه به حج بیت‌الله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام زمان(ع) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی‌شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری‌هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. سال‌های آغاز غیبت حضرت ولی‌عصر(ع) برای  محبان و دوستداران آن حضرت بسیار سخت و مشکل می‌گذشت؛ آنها نمی‌توانستند باور کنند که امامشان زنده باشند  ولی غائب و دور از دسترس مردم. اما هر چه زمان بیشتر گذشت، مؤمنانِ به وجود مقدس آن حضرت، کم کم به دوری و غیبت امام عادت کردند، به گونه‌ای که گویا غیبت ظاهری آن حضرت از بین مردم باعث شده که آن حضرت از فکر مردم غائب شوند و کمتر کسی به یاد آن حضرت باشد.
همچون مادری که فرزند عزیزش مفقود شده، تا مدتی بی‌تابی می‌کند، باورش نمی‌شود و مرتب به مکان‌های مختلفی که احتمال می‌دهد می‌رود، تا وقتی که کم کم به دوری فرزندش عادت کرده، و از پیدا کردن مأیوس او می‌شود، آرامش پیدا می‌کند، و اندک اندک به حدّی می‌رسد که گویا او را فراموش کرده است. در زمانی که امام زمان(ع) غائب شدند، گرچه شیعیان در همه مسائل زندگی موظف به رجوع به مجتهد جامع‌الشرائط بودند، لکن بعضی در پی دیدار با آن حضرت تلاش و جدیت فراوان داشتند و برخی هم موفق به دیدار می‌شدند. از جمله این افراد، علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی است که قبر شریفش در اهواز زیارتگاه عموم مردم است، و دارای بقعه و بارگاه می‌باشد.
داستان تشرف او را شیخ طوسی در کتاب الغیبة و شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة ـ باب 43 ـ و مرحوم محدث کبیر علامه سید هاشم بحرانی در کتاب تبصرة الولیّ فی من رأی القائم المهدی(ع) در سه موضع از کتاب (دیدار 35 و 38 و 46) و نیز دلبری در کتاب دلائل الامامة (ص 298) با سندهای اسناد مختلف ذکر کرده‌اند. بنده سعی می‌کنم با رعایت اختصار، از بین مطالب گفته شده، آنچه را بیشتر برای ما مفید است نقل کنم. و ظاهراً نقل‌های متعدد همه حاکی از یک ملاقات است که یار ادیان به گونه‌های مختلف نقل کرده‌اند و یا خود علی بن مهزیار برای افراد مختلف، گوشه‌هایی از این ملاقات‌ و کیفیت دیدار را گفته است.

شاید نام آقا سید کریم پینه دوز برای شما نامی آشنا باشد و بسیار از ایشان در بعضی از کتابهایی که درباره تشرف یافتگان به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام به چاپ رسیده است، به این حکایات برخورد کرده باشید.

نام و شهرت ایشان آقا سیدکریم محمودی بود و در گوشه‌ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بود، به همین جهت مشهور به این عنوان شد.

آقا سیدکریم با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، تا حدودی گمنام بود و در زمان حیاتش فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.

ایشان ارادت ویژه‌ای به حضرت سیدالشهداء (ع) داشتند. نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر روز به صورت دائم در هر صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام قطره های اشکی جانسوز از دیدگانش سرازیر می شده‌ است.

آقا سیدکریم، در پرتو ارتباط خاص ولایی با امام زمان (ع)، به مقامات والای عرفانی و توحیدی دست یافته بود؛ تا آنجایی که بیشتر علمای اهل معنای تهران معتقد بودند که حضرت بقیة الله الاعظم (ع) به مغازه کوچک آن جناب تشرف می‌برده و با او هم صحبت می‌شدند.

در دوران حیات آقا سیدکریم، تنها برخی از اولیای خدا و معدودی از دوستان صمیمی آن جناب از مقامات، حالات و تشرفات او باخبر بوده‌اند. همین عده اندک به برخی از تشرفات آقا سیدکریم، آن هم بعد از وفات او، اشاره کرده‌اند؛ به عنوان مثال بسیاری از حکایات و تشرفات آقا سید کریم، بعد از وفاتش، از طریق مرحوم حاج شیخ مرتضای زاهد که حق استادی برسید کریم داشته، فاش شده است.

راز تشرفات سیدکریم

آقا سیدکریم پینه دوز، همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عج)، به صورت دائم در هر صبح و شام، دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) گریان می‌گشته است و بدون استثنا در طول سال، در هر صبح و شام قطره‌های اشکی جانسوز از دیدگانش سرازیر می‌شده است.

جناب شیخ عبدالکریم حامد نقل می‌کند که از جناب سیدکریم پینه دوز که هر هفته به ملاقات مولا توفیق می‌یافت، پرسیده شد: «چه کرده‌ای که به چنین توفیقی دست یافته‌ای؟» او در جواب گفت: «شبی در خواب بودم جدم پیامبر ختمی مرتبت (ص) را در عالم رویا دیدم. از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر (ع) را نمودم.آ ن حضرت فرمود:«در طول شبانه روز دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهدا(ع) گریه کن!» از خواب بیدارشدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا نمودم تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.

جلوه ای ازتشرفات آقا سید کریم

در یکی از تشرفات سید کریم، امام زمان (ع) به او می‌فرمایند: «اگر هفته‌ای بر تو بگذرد و ما را نبینی چه می‌کنی؟ «سید در پاسخ می‌گوید: «آقا جان! به خدا می‌میرم!» و امام زمان (ع) می‌فرمایند: «اگر این طور نبود، هفته‌ای یک ما را نمی‌دیدی!»

در یکی دیگر از تشرفات، امام زمان (ع) خطاب به سیدکریم می‌فرماید: «آیا کفش ما را نیز می‌دوزی؟» و سید بلافاصله می‌گوید: «بله آقاجان! اما سه نفر جلوتر از شما کفششان را آورده‌اند.» امام زمان (ع) دقایقی بعد، بار دیگر می‌فرمایند: «سید!کفش ما را نمی‌دوزی؟» و سید می‌گوید: «چرا آقاجان! بعد از این سه کفش می‌دوزم.» دقایقی می‌گذرد و امام زمان (ع) برای بار سوم می‌پرسند: «سید! آیا کفش ما را نمی‌دوزی؟» در این هنگام، سید طاقت از کف می‌دهد و بر می‌خیزد و امام زمانش را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «سید و آقای من! این قدر مرا امتحان نفرمایید! اگر یک مرتبه دیگر بفرمایید، فریاد می‌زنم و همه را خبردار می‌کنم که یوسف فاطمه در آغوش من است».

سیدکریم و دریافت حواله منزل به عنایت امام زمان(ع)

مرحوم آقای سیدکریم ، شبی در خواب، حضرت ولی عصر (عج) را زیارت می‌کند. آن حضرت به او امر می‌کند تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدکریم پینه دوز خریداری کند و در فلان ساعت در حالی که آقا سید کریم با وسایل خانه‌اش در کوچه نشسته است به آنجا برود و کلید منزل را به او تحویل بدهد. آقای سید کریم این خواب و رویا را از خواب‌های صادقه به شمار می‌آورد و صبح همان شب، به آدرس و نشانی که حضرت حجت (ع) به او فرموده بودند، می‌رود و آن خانه و صاحبش را پیدا می‌کند و در می‌یابد که آدرس و نشانه‌هایی که در خواب به او فرموده‌اند، بسیار دقیق و واقعی است. وقتی با صاحب خانه در مورد خرید خانه‌اش صحبت می‌کند، او با خوشحالی از این موضوع استقبال می‌کند و برای آقای سید کریم فاش می‌سازد که به علت داشتن بدهکاری، در شب گذشته به امام زمان (ع) متوسل شده است تا این خانه به سرعت به فروش برسد قرضش را ادا کند! آقای حاج محمود کاشانی آن خانه را خریداری می‌کند و کلیدش را از صاحب خانه می‌گیرد و درست در همان ساعتی که حضرت ولیعصر (ع) امر کرده بودند، به سوی خانه آقای سیدکریم می‌رود و می‌بیند که او، با اسباب و اثاثیه اش در کوپه نشسته است!

از ده روز پیش مدت اجاره آقا سیدکریم تمام شده و صاحب خانه ده روز مهلت داده بود تا خانه دیگری بیابد. سیدکریم وقتی خانه مناسبی نیافته بود، درست پس از پایان مهلت مقرر، بدون هیچ دلخوری و اعتراضی و بدون اینکه صاحب خانه اش را درجریان بگذارد، تمام اسباب و اثاثیه اش را از خانه بیرون آورده و در گوشه‌ای از کوچه نهاده بود. در همان زمان، حضرت بقیة الله الاعظم (ع) به کنار این عاشق دلسوخته و حقیقی آمده و به آقاسیدکریم فرموده بودند:«ناراحت مباش! اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند» و آقا سیدکریم درحالتی از مزاح عرض کرده بود: «درست است آقاجان اما هیچ کدام از اجدادمان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند.»

در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر(عج) به تبسم بازشده و فرمودند: «ترتیب کارها را داده ایم، پس از چند دقیقه دیگر، مشکل حل می‌شود.» و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا رسیده بود.

نان و حلوای بهشتی

مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدکریم نقل می کند:
«یکی از روزهای سرد زمستان بود. چندین سانتی‌متر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود. آن روز از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛ اما آقا سیدکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش برود.

بچه ها تا این ساعت شب با شکم‌های گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدکریم را خالی ببینند.

آقا سیدکریم مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛ اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛ وظیفه اش را شناخته بود و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی آن گونه باشد که خدا می خواهد.

آقا سیدکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.

سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد.
ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود:

« آقا سیدکریم! آقا سیدکریم!»

آقایی جلیل القدر در مقابلش همراه با چندین نان تازه و داغ ایستاده بود.

بگیر آقا سیدکریم!

ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار را در مقابلش نمی بیند.

آقا سیدکریم با خوشحالی به خانه می رود و سر سفره با بچه ها می نشینند لای نانها را که باز می کنند مقداری حلوای داغ و تازه هم به چشم می خورد که عطر و بوی روح افزا و جان بخشی داشت.

خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشتند. صبح وقتی بسوی سفره می روند؛ با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند، دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛ انگار که دیشب به آن نزده اند !

بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.

آقا سیدکریم به خانمش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.
او می گفت: نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!

پس از یک هفته، یکی از خانمهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدکریم می پیچید مشکوک شده بود.

عاقبت موفق می شود که خانم آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد و کمی از آن نان و حلوا را برای شفای مریض درخواست کند.

هر دو خانم به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند، اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!

آقا سیدکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عج) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند!»

رحلت سیدکریم

حضرت آیت الله سید محسن خرازی می‌فرمود: «مرحوم پدرم برای ما نقل کرد و گفت: یکروز آقاسیدکریم پینه دوزبرای خداحافظی به مغازه ما آمد.اوقراربودبه عتبات عالیات وکربلای امام حسین (ع) مشرف شود.آقا سیدکریم درحالی که باماخداحافظی می کرد،گفت:"من به کربلا مشرف می شوم،ولی ازاین سفربازنخواهم گشت ودرهمان کربلاازدنیاخواهم رفت وهمان جا مدفون می شوم!"مااین سخن رادرحالی که دوست نداشتیم باورکنیم، ازآقا سید کریم شنیدیم واوبه کربلامشرف شد. بعدازمدتی خبررسیدکه آقا سید کریم پینه دوز درکربلا ازدنیا رفته است و او را در صحن مطهر امام حسین(ع) به خاک سپرده اند!

امام زمان (عج)

فرمایشات ایشان

توصیه به خواندن زیارت آل یاسین

امام زمان (ع) در توقیع شریفی می فرماید: «هرگاه خواستید به وسیله ی ما به خداوند بلند مرتبه توجه کنید و به سوی ما روی آورید، همانگونه که خداوند متعال فرموده است بگوئید: … سلامٌ علی آل یاسین…. .»

توصیه به خواندن دعای ندبه

یکی از بازرگانان اصفهانی که مورد اعتماد گروهی از دانشمندان بود، در عالم رؤیا به محضر امام زمان (ع) مشرف می شود و از ایشان می پرسد: «فرج شما کی خواهد رسید؟» می فرمایند: «نزدیک است، به شیعیان ما بگوئید دعای ندبه را روزهای جمعه بخوانند.»

توصیه به خواندن دعای فرج

مرحوم شیخ طبرسی (ره) در کتاب «کنوز النجاح» نقل می کند: ابوالحسن محمد بن احمد بن ابی اللیث از ترس کشته شدن به قبر امام کاظم (ع) و امام جواد (ع) پناه آورد. در عالم رؤیا امام زمان (ع) را زیارت کرد. آن حضرت این دعا (دعای فرج) را به او تعلیم دادند و او به برکت خواندن آن، از کشته شدن نجات یافت.

توصیه به خواندن نماز شب، زیارت جامعه، زیارت عاشورا

در تشرف مرحوم سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی (ره) که از مسافرت حج از قافله جدا می شود و راه را گم می کند، به او می فرمایند: «نافله (نماز شب) را بخوان تا راه را پیدا کنی.» او نماز شب را می خواند بعد به او می فرمایند: «زیارت جامعه را بخوان.» ایشان زیارت جامعه را از حفظ می خوانند. بعد می فرمایند: «زیارت عاشورا را بخوان.» او زیارت عاشورا را نیز از حفظ می خواند با تمام لعن و سلام و دعای علقمه، آنگاه او را سوار بر مرکب می کند و می فرماید: «چرا شما نافله نمی خوانید؟ نافله. نافله. نافله» و باز می فرماید: «چرا شما عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا. عاشورا. عاشورا.» بعد می فرماید: «چرا شما زیارت جامعه نمی خوانید؟ جامعه. جامعه. جامعه.» سپس می فرماید: «اینها دوستان شما هستند که در کنار نهر آبی فرود آمده اند تا برای نماز صبح وضو بگیرند.»

حدیث مرگ

حدیث مرگ

خوش آمدگویی ملائکه به مؤمن هنگام مرگ

 

خداوند در آیه شریفه:( إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِروا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ * نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ )  می فرماید:

 

«کسانی که به یگانگی خدای خود اعتراف نمودند، و در عمل و اعتقاد استقامت کردند و از راه حقّ منحرف نشدند، هنگام مرگ ملائکه به آنان می گویند: خوف و هراسی نداشته باشید ما شما را به بهشتی که به شما وعده داده شده است بشارت می دهیم، و ما دوستان و اولیای شما هستیم در دنیا و آخرت، و برای شما در بهشت آنچه لذّت از آن ببرید و بخواهید موجود است، و این نخستین پذیرایی خدای غفور و رحیم است از شما.»

 

در تفسیر این آیه امام صادقعلیه‌السلام می فرماید:

 

«مقصود از "ثمّ استقاموا" استقامت در اعتقاد به ولایت و امامت ائمّه اهل البیتعلیهم‌السلام است.»

 

و در تفسیر صافی نیز از امام رضاعلیه‌السلام نقل شده که فرمود:_

 

«به خدا سوگند، مقصود از "استقاموا" استقامت بر اعتقاد به امامت ائمّه اهل البیتعلیهم‌السلام است.»

 

امام باقرعلیه‌السلام در تفسیر آیه:( نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ ) می فرماید:

«ملائکه هنگام مرگ به آنان می گویند: "ما در دنیا و هنگام مرگ و در آخرت دوستان شماییم، و شما را از شرّ هر شیطان و هر حادثه ناگواری حفظ خواهیم نمود.»

و در تفسیر آیه( الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ )  امام صادقعلیه‌السلام به اصحاب خود فرمود:

«سخت ترین جایی که شما نیاز به محبّت ما دارید هنگامی است که جان شما به حنجره شما می رسد. - سپس دست مبارک خود را به گلو گذارد و فرمود: - در این هنگام ملک بشیر می آید و می گوید: "بشارت باد تو را، اکنون تو از آنچه هراس داشتی ایمن شدی."»

امام صادقعلیه‌السلام به سدیر صیرفی فرمود:

«سوگند به خدایی که حضرت محمّدصلى‌الله‌علیه‌وآله را به پیامبری مبعوث نمود - و روح مبارک او را زودتر به بهشت فرستاد - بین یکی از شما و بین رسیدن به سرور و شادی و مبغوت شدن مقابل دیگران، و یا رسیدن به ندامت و حسرت، جز مرگ فاصله نیست، و چون ملک الموت و نکیر و منکر می آیند، و ملک الموت روح مؤمن را صدا می زند، روح او از بدن او خارج می شود، بدون این که احساس دردی بکند، چنان که خداوند می فرماید:


 

( یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی )  ؛ و این مربوط به مؤمنی است که اهل تقوا و کمک به برادران دینی، و خیرخواه آنان باشد، و امّا اگر اهل تقوا و احسان به برادران خود نباشد، به او گفته می شود: "برای چه تو اهل ورع و تقوا و احسان به برادران خود نبودی؟ و تنها با زبان خود ادّعای دوستی [ با ما] با آنان را داشتی؟"»

سپس فرمود: «چنین مسلمانی چون رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنینعلیه‌السلام را ملاقات می کند از او اعراض می کنند، و روی خوش به او نشان نمی دهند و از او شفاعت نمی کنند.»

 

بشارت های معصومین علیهم‌السلام به مؤمن هنگام مردن

امام صادقعلیه‌السلام می فرماید:

«هیچ کدام از دوستان ما از دنیا نمی رود، جز آن که رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسینعلیهم‌السلام ، [ هنگام مرگ] نزد او حاضر می شوند، و به او بشارت می دهند.»

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود گوید: دلیل بر این معنا سخنانی است که امیرالمؤمنینعلیه‌السلام به حارث همدانی بشارت داد، و فرمود:

     
     
     
     
     
     
     

رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«روز قیامت منادی خداوند می گوید: "اهل فضل به پا خیزند"، پس گروهی به پا می خیزند، و ملائکه به آنان بشارت بهشت می دهند و می گویند: "برای چه شما قبل از حساب وارد بهشت می شوید؟" آنان می گویند: "ما از کسانی که به ما ظلم می کردند می گذشتیم، و با کسانی که از ما قطع رحم می کردند می پیوستیم، و نسبت به کسانی که با جهالت با ما برخورد می نمودند حلم می نمودیم..." سپس ملائکه به آنان بشارت بهشت می دهند، و پس از آن ندا می رسد: "لیقم جیران اللّه فی دار السّلام"، یعنی: همسایگان خدا در بهشت کجایند؟ به پا خیزند. پس عدّه ای به پا می خیزند... و آنان کسانی هستند که دوستی و زیارت و مواصلت و احسان آنان به برادران مؤمن خود برای خدا بوده است، و ملائکه به آنان بشارت بهشت می دهند و می گویند: "شما جیران اللّه هستید، وارد بهشت شوید."»


 

تجسّم اعمال هنگام مرگ

مرحوم کلینی در کتاب کافی از سوید بن غفله نقل نموده که گوید: امیرالمؤمنینعلیه‌السلام فرمود:

«هنگامی که فرزند آدم، در آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت قرار می گیرد، مال او، فرزندان او و عمل او مقابلش مجسّم می شوند، پس به مال خود توجّه می کند و می گوید: "به خدا سوگند من برای جمع آوری تو حریص بودم، و از انفاق تو در راه خدا بخیل بودم، تو اکنون برای من چه می کنی؟" مال می گوید: "کفن خود را از من بگیر." پس به فرزندان خود توجّه می کند و می گوید: "به خدا سوگند من شما را دوست می داشتم و از شما حمایت می کردم، اکنون شما برای من چه خواهید کرد؟" آنان می گویند: "ما تو را نزدیک قبر می بریم، و بدن تو را در زیر خاک دفن می کنیم." پس به عمل خود توجّه می کند و می گوید: "به خدا سوگند من از انجام عمل خیر دوری می کردم، و تو برای من سنگین بودی، اکنون برای نجات من چه خواهی کرد؟" پس عمل می گوید: "من هم نشین قبر توام، و در قیامت نیز با تو در پیشگاه خدا عرضه خواهم شد."»

امیرالمؤمنینعلیه‌السلام فرمود: «اگر او ولیّ خدا باشد، عمل او به شکل پاکیزه ترین، و خوشبوترین، و زیباترین مردم نزد او می آید و می گوید: "من تو را به روح و ریحان و بهشت و رضوان و نعمت بی پایان بشارت می دهم، خوش آمدی." پس میّت به او می گوید: "تو کیستی؟" او می گوید: "من عمل صالح و شایسته تو هستم و از دنیا تا بهشت همراه تو خواهم بود." در آن حال میّت به خوبی غسّال خود را می شناسد، و به حاملین خود سوگند می دهد و می گوید: "برای دفن من شتاب کنید، و چون داخل قبر می شود، آن دو ملک [ نکیر و منکر] قبر، مانند برق خاطف، با وضعیّت وحشتناکی نزد او حاضر می شوند، و به او می گویند: "پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟" و چون می گوید: "اللّه پروردگار من است، و اسلام دین من است، و حضرت محمّدصلى‌الله‌علیه‌وآله پیامبر من است"، آنان به او می گویند: "خدا تو را به آنچه دوست می داری و خشنود می شوی ثابت بدارد." همان گونه که خداوند می فرماید:( یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ )  .

سپس آن دو ملک، قبر او را به اندازه دید چشم وسیع می نمایند، و دری از بهشت به سوی او می گشایند، و به او می گویند: "در ناز و نعمت با چشم روشن بخواب." همان گونه که خداوند می فرماید:( أَصْحابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرّاً وَ أَحْسَنُ مَقیلاً ) . »

سپس فرمود: «و اگر آن میّت، دشمن خدای خود باشد [ یعنی دشمن اولیای خدا باشد]، شخص بسیار زشت و بدبویی، نزد او می آید، و به او می گوید: "من تو را به آب جوشان جهنّم، و عذاب دوزخ بشارت می دهم"، او نیز غسّال خود را می شناسد، و به حاملین خود سوگند می دهد، که او را داخل قبر نبرند [ و لکن آنان سخن او را نمی شنوند] و چون او را داخل قبر می برند، آن دو ملک مأمور قبر می آیند و کفن او را کنار می زنند، و به او می گویند: "پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟" و چون می گوید: "نمی دانم"، به او می گویند: "ندانستی و هدایت نشدی؟" و سپس با آن گرزهای آتشین چنان بر سر او می کوبند، که هر جنبنده ای جز جنّ و انس از صدای آن وحشت می کند، سپس دری از قبر او به آتش دوزخ می گشایند، و به او می گویند: "در بدترین وضعیّت و تنگنایی [ همانند این که نیزه در دسته خود فرومی رود] بخواب."»

سپس فرمود: «او به قدری در تنگنایی قرار می گیرد، که مغز سر او از بین ناخن وگوشت او خارج می شود و خداوند مارها و عقرب ها و گزندگان زمین را بر او مسلّط می نماید و تا قیامت او را نیش می زنند، و از بس در فشار و عذاب است، آرزوی برپا شدن قیامت را می کند [ و گمان می کند که قیامت برای او آسان تر خواهد بود، و هرگز چنین نمی باشد].»

کرامات الحسین

کرامات الحسینیه

پاداش پذیرایی از عزاداران امام حسین علیه السلام

صاحب کتاب اسرار الشهادة با واسطه معتبر از یکی از شاگردان مبرز بحرالعلوم به نام شیخ حسین معروف به ابن نجف تبریزی نقل می کند که نزدیکیهای غروب آفتاب در وادی السلام بودم و قصد داشتم به نجف اشرف بروم. ناگهان دیدم جمعیتی سواره می آیند و در جلوی ایشان سواری بود در نهایت جمال و جلال.
چون به من رسیدند دو نفر از ایشان را شناختم از این جهت نزدیک رفته، به آن دو سلام کردم و نامشان را بر زبان جاری نمودم.
آنها جواب مرا دادند و گفتند: ما آن دو نفر نیستیم، بلکه همه ما از ملائکه ایم؛ مگر آن شخص مقدم که روح انسان صالح از اهالی اهواز یا هویزه است و ما مأموریم به استقبال او برویم؛ تو نیز همراه ما بیا.
من هم قبول کردم و با ایشان حرکت نمودم. ناگهان خود را در مکانی وسیع یافتم که آب و هوای آن در خوشی نمونه بود. سپس ملائکه پیاده شدند و یکی از ایشان رکاب آن شخص اهوازی یا هویزه ای را گرفت و پیاده نمود و او را مکانی که از فرشهای قیمتی پوشیده بود نشاند.
در این مجلس بوی گلها و عطرهای گوناگون به مشام می رسید؛ چلچراغها و مشعلها همه جا را نورانی کرده بودند و نعمتهای بهشتی در این مجلس جمع بود.
آن شخص را در صدر مجلس نشاندند و اعزاز و اکرام بسیار کردند و سفره ای شاهانه با میوه ها و غذاهای گوناگون گستراندند.
او شروع به خوردن نمود و مرا هم دعوت کرد. سپس گفت: ای مرد صالح چه می بینی؟
گفتم: درجه بلند و عطای عظیم خداوند را بر تو.
گفت: می دانی کلام عمل تو باعث شد، این راز بر تو مکشوف گردد، با اینکه این گونه رموز را معمولاً فاش نمی کنند؟
گفتم: نمی دانی.
گفت: پدر تو مقدار دومن گندم از من طلبکار بود و چون خداوند عزوجل می خواست مرا در درجات بالاتر قرار دهد و نعمت خود را بر من تمام کند، روح مرا به تو نشان داد تا اینکه یا مرا حلال نمایی یا اینکه حقت را بگیری.
گفتم: من حقم را می خواهم.
در این هنگام یکی از ملائکه گفت: عبای خود را پهن کن. من عبای خود را پهن کردم. در عبای من گندم ریخت و گفت: عبایت را جمع کن که حقت به تو رسید.
وقتی عبایم را جمع نمودم، از آن جماعت هیچ اثری ندیدم ولی عبا پر از گندم بود.
عبا را جمع کرده، به نجف اشرف رفتم و تا وقتی که سر آن فاش نشده بود، هر مقدار می پختم کم نمی شد، تا اینکه سر آن فاش شد و دیگر از آن چیزی ندیدم.
گفتنی است که آن شخص اهوازی یا هویزه ای، عالم یا سید نبود؛ بلکه مردی عادی بود که سه خصوصیت مهم را دارا بود:
1 - محبت شدید به اهل بیت علیه السلام؛
2 - کاسب بود و از راه کسب حلال منزل را دارا می نمود؛
3 - زاید بر مخارج سال خود را صرف خیرات و تعزیه سید الشهداء علیه السلام می نمود و در ایام عاشورا به عزاداران غذا می داد، محبت می کرد و با آب و قهوه و چای و از اهل مجلس پذیرایی می کرد.

حسین علیه السلام و دست و سینه زائرش

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (داندانساز) عجایبی از ایام مجاورت در هندوستان نقل می کند، از آن جمله می گوید:
عده ای از بازرگانان هند و (بت پرستان) به حضرت سید الشهدا معتقدند و برای برکت مالشان در سال مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف می کنند. بعضی از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان شربت و پالوده و بستنی درست می کنند و خود به حال عزا می ایستند و از عزاداران پذیرایی می کنند و بعضی از آنها مبلغی به شیعیان می دهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند.
یکی از آنان هر ساله همراه سینه زنها حرکت می کرد و با آنها سینه می زد. چون مرد، بنا به رسوم مذهبی خودشان بدنش را در آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قسمتی از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانید. بستگان وی آن دو قطعه را به قبرستان شیعیان آوردند و گفتند: این دو عضو از آن حسین شماست.
جایی که آتش جهنم که قابل مقایسه با آتش نیست به وسیله حسین علیه السلام خاموش و برد و سلام می گردد، پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوی به خواست آن بزرگوار جای تعجب نیست.

 اثر تربت بر منکر ولایت

شیخ طوسی رحمة الله در امالی از مشایخ خود روایت کرده که محمد رازی گفت: در مسجد جامع مدینه نماز می گذارم و پهلوی من دو نفر بودند. بر تن یکی از آنها جامه سفر بود. یکی از آنها به دیگری گفت: در تربت حسین علیه السلام شفای هر دردی است. من مرضی داشتم و به هر دوا که معالجه کردم، عافیت، نیافتم تا آنکه خوف هلاکت بر من مستولی شد و از خود ناامید شدم. وقتی دردم در نهایت شدت بود، پیره زالی از اهالی کوفه به نام سلمه به نزد من آمد و گفت: درد تو را هر روز در زیادتی می بینم.
گفتم: بلی
گفت: می خواهم تو را معالجه کنم که از این مرض نجات یابی؟
گفتم. من چنین چیزی بسی محتاجم.
پس آبی در قدحی کرده و به نزد من آورد. چون آن آب را آشامیدم، سالم شدم و گویا هرگز آزاری نداشتم. بعد از چند ماه آن زن نزد من آمد. گفتم: تو را به خدا قسم می دهم آن دوا چه بود که به من دادی و خوب شدم؟
گفت، به یک دانه از این تسبیح که در دست دارم تو را دوا کردم.
گفتم: این تسبیح چیست؟
گفتم: ای رافضیه، مرا به خاک قبر حسین مداوا می کنی؟
آن زن خشمناک شد از پیش من رفت و در همان ساعت آزار من عود کرد و چندان شدت یافت که خوف هلاکت برخود دارم

علی علیه السلام و زائر حسینی

نقل شده است که در بغداد مردی فاسق و فاجر و خمار بود عمر خود را در اعمال نامشروع صرف کرده بود و مال بسسیار داشت چون اجلش در رسید وصیت کرد که: چون مرگ را دریابد، بعد از تجهیز و تکفین، در نجف اشرف دفنم کنید، شاید از برکت حضرت علی علیه السلام خداوند عالم گناهان گذشته را، بدان حضرت ببخشید. این را گفت و جان به حق تسلیم کرد. خویشان و اقوام او به وصیت او عمل نموده، بعد از تجهیز نعش، او را برداشته متوجه نجف اشرف شدند.
خدام روضه شاه ولایت در آن شب حضرت علی علیه السلام را در خواب دیدند که آن حضرت بر سر صندوق حاضر شد. جمیع خادمان آستان ملائک پاسبان را طلبیده و فرمود: فردا صبح مردی فاسق را به اینجا خواهند آورد. باید مانع شوید و نگذارید که او را در نجف دفن کنند که گناهان او از عدد ریگ صحراها و برگ درختان و قطرات باران بیشتر است. این فرموده و غائب شد.
چون صبح شد جمیع ملازمان آستان بر سر قبر امیر المؤمنین علیه السلام حاضر شدند و خواب خود را به یکدیگر بیان کردند. همه این خواب را دیده بودند. پس برخاستند و چوبها و سنگها به دست گرفته، بیرون دروازه جمع شده، همگی تا دیر وقت به انتظار نشستند، ولی کسی پیدا نشد. از این جهت برگشتند و متفکر بودند که چرا این واقعه به عمل نیامد.
از قضا آن جماعتی که تابوت همراهشان بود، در آن شب را گم کرده به بیابان کربلای معلی افتادند. چون روز شد از آنجا راه نجف اشرف را پیش گرفته، روانه شدند. چون شب دیگر شد، باز حضرت شاه ولایت را در خواب دیدند که خدام را طلبیده، فرمودند چون صبح شود همه بیرون روید و آن تابوتی که شب پیش شما را به ممانعت او امر کرده بودم، با اعزاز و اکرام هر چه تمامتر بیاورید و ساعتی در روضه من بگذارید. بعد از آن او را در بهترین جا دفن کنید.
خدام از شنیدن این دو سخن منافی بسیار متعجب بودند. از این جهت به شاه ولایت عرض کردند: ای پادشاه دین و دنیا، دیشب ما را منع فرمودی امشب به خلاف آن در کمال شفقت و مهربانی امر فرمودید، در این چه سری است؟
حضرت فرمود: شب گذشته آن جماعت راه گم کره، به دشت کربلا افتادند؛ باد، خاک کربلا را در تابوت آن مرد افشاند؛ از برکت خاک کربلا و از برای خاطر فرزندم حسین علیه السلام خداوند از جمیع تقصیرات او در گذشت و بر او رحمت کرد.
پس خادمان همگی بیدار شدند و از شهر بیرون رفتند. و بعد از ساعتی تابوت آن مرد را آوردند و پس از تعظیم تمام، آن را به روضه مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر کردند و صورت واقع را آن طور که اتفاق افتاده بود بر آن جماعت نقل نمودند.

 حسین علیه السلام چاره بلا

حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی اعلی الله مقامه فرمود:
اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اتفاقاً اهالی سامرا به بیماری و با و طاعون مبتلا شده بودند و همه روزه عده ای می مردند. روزی جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی اعلی الله مقامه بودند؛ ناگاه مرحوم آقای میرزامحمد رحمة الله که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود، تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگند. مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟
همه اهل مجلس تصدیق نمودند، سپس فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون والده مأجده حضرت حجة الحسن علیه السلام کنند تا این بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند از فردا تلف شدن شیعیان موقوف شد و همه روزه عده ای غیر شیعه ها می مردند، بطوری که بر همه آشکار گردید.
برخی از غیر شیعه ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما تلف نمی شود چیست؟ و به آنها گفته بودند: زیارت عاشورا. آنها هم گفته شدند و بلا از آنها نیز بر طرف گردید.

زائر مسحیی امام حسین علیه السلام

شیخ حسین معروف به ابن نجف تبریزی رحمه الله یکی از شاگردان برجسته بحر العلوم رحمه الله می گوید:
زمانی مدی نصرانی در بصره بود که صاحب اموال بسیار و ثروت بدون اندازه و شمار بود، به طوری که احدی از تجار و اهل ثروت عراقین (بصره و بغداد) کسی را با او تحاذی و همسری نبود.اتفاقاً از برای او عزم مهاجرت از بصره و وقوف به بغداد افتاده، جمیع مایملک منقول و غیرمنقول خود را نقد کرده، درکشتی گذاشت و بر آن نشست و متوجه سمت بغداد گردید. پس چون کشتی بر روی آب شط روان شد و سه روز یا زیاده بر آن بگذشت، از جانب بیابان به جماعتی از اعراب برخوردند و آنها کشتی را گرفته، جمیع آنچه را در آن بود بیغما و تاراج بردند و کسانی را که در کشتی بودند، کشتند و آن شخص نصرانی را هم آنقدر ضربت زدند بی هوش شد و که او را کشته پنداشتند و رفتند. چون شب شد شخصی از اهل جماعتی که نزدیک به آن موضع بود، بر او برخورد و چون او را زنده و مجروح دید بر او ترحم کرد و او را به قبیله خود برد و در مضیف شیخ قبیله جاداد و به گمان اینکه او از مسلمانان است، شیخ و اهل قبیله بر او ترحم کردند و توجه نمودند و شیخ قبیله او را دلداری و تسلی می داد. چون بر نصرانیت او مطلع شدند باز غیرت و تعصب عربی مانع گردید که رعایت او را ترک کنند (پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده اکرموا الضعیف و لو کان کافرا). آن نصرانی به انس و الفت اهل قبیله و شیخ آن طائفه خود را مشغول کرده بود تا آنکه از صدمات وارده بر خود و رفتن اموال و اعتبار اندکی آسوده شود و آن نصرانی در میان جماعت بر همین منوال بود تا آنکه وقت زیارت غدیریه نزدیک گردید و شیخ عشیره و جماعتی از اهل قبیله آماده زیارت و عازم رفتن به نجف اشرف گردیدند. عادت اعراب در سفر زیارت آن است که پیاده و پابرهنه می روند و از برای زاد سفر، نواله از آرد برنج و خرما درست کرده، به حسب عدد ایام زیارت تا مراجعت با استثنای منازلی که در آن بر مضعیف جماعات وارد می شوند و مهمان می باشند، گلوله می کنند و درانبانی کرده، بر پشت خود بار می کنند، و بیشتر بدین شیوه می روند و سوار و با تهیه اسباب کار در میان ایشان بسیار کم است.
چون نصرانی بر اراده ایشان مطلع گردید، افسرده خاطر و مهموم شد، به جهة انس و الفتی که با شیخ و ایشان داشت. شیخ عشیره به او گفت: دلتنگ مشو، زیرا منزل تو در مضیف است و غذای شام و روز تو موجود است و کسانی که در قبیله می مانند، از زائرین بیشترند.
نصرانی گفت: من به تو مأنوس بودم و به صحبت تو از هم و غم سابق غافل بودم و از خاطر محو کرده بودم و چون تو می روی می ترسم که هم غم صدمات گذشته مرا هلاک نماید. اگر واقعاً تو به من نظر و رحمت داری مرا هم به خود ببر.
شیخ گفت: بردن تو ممکن نیست، زیراکه این جماعت پیاده می روند و ذخیره خود را با خود بر می دارند و سفر هم دور است و تو متمکن آن نیستی، و ما چون از این عمل، نظر به اجر و ثواب خدایی داریم، تحمل شداید آن بر ما آسان است و تو مردی هستی نصرانی و اعتقادی به این امور نداری.
نصرانی در سؤال الحاح و اصرار نمود، شیخ هم ناچار پذیرفت و به اراده نجف اشرف بیرون رفتند. چون داخل بلده شریفه شدند، نصرانی را در خانه منزل داد، منع از خروج از منزل و دخول در صحن شریف نمودند و خود ایشان از برای زیارت حرم مطهر بیرون رفتند و بر همین منوال زیارت غدیر را درک کردند. بعد از غدیر هم چند روز دیگر در نجف ماندند.
بعد از آن شیخ، همراهان را از مرد و زن دو قسمت کرد و مقرر داشت که یکی از آن دو قسمت به سوی قبیله بر گردند و قسمت دیگر را با خود از برای زیارت عاشورا به کربلا برد. مرد نصرانی به شیخ گفت: من از تو جدا نمی شود و هر جا که بروی با تو می آیم.
شیخ هم چون الحاح او را دید اجابت نمود. پس نصف همراهان را از مرد و زن به سوی قبیله فرستاد و خود با سایرین عزم کربلا کرد. اتفاقاً برخی موانع سبب شد که با تأخیر وارد کربلا شوند. ورود ایشان مقارن غروب آفتاب شب عاشورا اتفاق افتاد و به جهت ازدحام زوار، خارج صحن مطهر راه نمی دهند و اگر مطلع بر عبور یکی از ایشان شوند او را می کشند. شیخ درباره نصرانی اندیشه کرد. و به حکم ضرورت علاج را در آن دید که مرد نصرانی، عرب وار عبایی بر سراندازد که کسی او از نشناسد و در میان صحن در پهلوی چلچراغ بزرگ که در پایین ایوان مقدس نصب شد بنشیند و همراهان قبیله آلات و انبان خود را در روضه حسینیه و عباسه صرف زیارت و عبادت نمایند.
پس نصرانی را گفتند: ما امشب را نمی خوابیم و به زیارت و عبادت می رویم. تو باید در این مکان بنشینی به طوری که خود را به کسی نشناسانی و این اسباب و آلات و نیزه و شمشیر و انبان و سفره و عصا و سایر ادوات ما را نگهداری نمایی؛ زیرا که ما باید امشب را به زیارت و گربه و عبادت و مرثیه و سینه زدن و صحیفه کشیدن و سایر آداب صرف نماییم.
نصرانی قبول کرد و در کنار چلچلراغ بزرگ نشست و آن جماعت، آلات و اسباب خود را به او سپرده، رفتند.
چون پاسی از شب گذشت نصرانی مشاهده نمود که در جمیع خانه ها و مدرسه ها و محافل و خیابانها کربلا و صحن و رواق حرم و حجرات آن آوازها به گریه و ناله و صحیه و ضجه بلند گردید؛ به طوری که گویا در دیوار و چوبها و سنگها و پرندگان و درختان با ایشان موافقت دارند. پنداشت که قیامت قیام نموده و اسرافیل در صور دمید است؛ زیرا به آنی از جمیع اجزای آن زائل می گردید و هوش از سرها می رفت. گویا همه کربلا از ساختمانها و خانه ها و قلعه ها و دیوارها و فضا و هوا گریه وضجه می نمودند. و او می دید: چه بسیار مشعلها که روشن شده و چقدر جوان و پیر و کودک عجم که در جلو خود اسبی به خون خود اسبی به خون آمده که شبیه به خارپشت گشته و آن جماعت سرهای خود را برهنه می ریزند و دستها بر سر و سینه می زنند و فریاد و ناله می کنند و در نوحه وا اماماه واحسیناه و اقتیلا می گویند و چقدر گروه از اهل بلا دهند و بربر که به زبانهای مختلف سرود می خوانند و چه بسیار از ترک ها گریبان خود چاک زده وسرهای خود را به ضرب خنجر و سنگ مجروح نموده و شکسته اند و چه مقدار از زنان که حلقه حلقه به گرد یکدیگر بر آمده و به الحان جان سوز عربی دلها از پاره می نمایند و همینطور گروهها و مردم را مشاهده نمود که از ابواب صحن مطهر سینه زنان وناله کنان داخل می شوند و دور حرم طواف کرده، از در دیگر بیرون می روند. از مشاهده این احوال خواب از چشم آن نصرانی برفت و تمام آن شب را در اندیشه و خیال بود که این چه اوضاع است که می بیند و چه آشوب است که برپا شده؛ تا آنکه دو ثلث از شب یا بیشتر گذشت و مردم به سوی منازل خود فرقه فرقه روانه گردیدند و صداها کم شد و آوازها بیفتاد و همهمه مردم ساکت شد و رفته رفته تا نزدیک طلوع، صحن مقدس خلوت شد و شمعها و مشعلها را بردند و مرد نصرانی از آنچه دیده بود در حیرت و تفکر بود.
ناگاه دید مردی بزرگ با جلالت و مهابت از حرم مطهر بیرون آمد و نور روی او عرصه صحن و ایوان را روشن گردانید. پس آمد تا آنکه در آخر ایوان شریف برابر چلچراغ بزرگ که نصرانی در نزد آن بود بایستاد و دو نفر دیگر در نزد او حاضر شده، در برابر او با نهایت ادب و خضوع و خشوع مانند بزرگ به آن دو نفر توجه نموده و فرمود: آن دفتر را که نامهای زوار ما در آن ثبت و ضبط نموده اید، بیاورید.
پس آن دو نفر با نهایت تعظیم، دفتری را به آن شخص بزرگ تسلیم نمودند. چون بر آن دفتر نظر نمود تغیر کرده، فرمود: چرا تمام زوار را استسقا ننموده اید؟ و دفتر را به ایشان رد نمود.
چون آن نفر این حالت را در او دیدند از ترس به خود پیچیده، بلرزیدند و عرض کردند: ای آقای ما، به حق خود و به حق آن کسانی که شما اهل بیت را بر دیگران ترجیح داده، ما کسی را واگذار نکرده ایم و جمیع زائرین را که در حرم و رواق و ایوان و صحن و حجره ها و بامها و خانه ها و خانات و مدارس و محافل و کوچه ها و گذرها و مساجد و غیر آن بودند نوشتیم و همچنین آن کسانی را که در حرم و رواق و ایوان صحن عباسی و توابع آن بوده اند ضبط کرده ایم، حتی اطفال شیرخوار ایشان را.
پس فرمود: دفتر را به من دهید. چون دادند دیگر بار نظر نمود و فرمود: همان است که گفتم: استسقا نکرده اید.
باز سوگند یاد کردند اما از ایشان نپذیرفت، تا آنکه یکی از ایشان ملتفت شد و گفت:آری ابن شخص را ننوشته ایم و اشاره به آن مرد نصرانی نمود.
آن شخص بزرگ عرض کرد: از جهت آن که نصرانی کافر است و به اراده زیارت شما هم نیامده که مستحق اجر و ثواب و احسان خداوند منان گردد، اگر به جهت جرأت و جسارت دخول در صحن شریف مستوجب سخط و عقوبت نگردد.
چون این بشنید با تندی به سوی ایشان نگریست و فرمود:
سبحان الله الیس قد نزل بساحتنا؛ آیا در خانه ما وارد نگشته و برخوان احسان ما نزول ننموده؟ کریم را نشاید که دشمن را از سر خوان انعام و احسان خود براند.
چون نصرانی این حالت را بدید و این سخن را بشنید صحیفه زد و بی هوش گردید و به حالت بی هوشی ماند تا آنکه شیخ قبیله با اعراب به سوی او برگشتند. چون او را مدهوش و بی خرد دیدند، آب بر روی او پاشیدند تا آنکه به خود آمد؛ پس بی خودی از او پرسیدند. نصرانی گفت: اول مرا کلمه شهادت و اسلام تلقین نمایید، بعد از آن جواب خواهید.
پس او را کلمه شهادتین تلقین کرده، اقرار نمود و بعد از آن، واقعه را ذکر کرده بر حسن اعتقاد سایرین افزود.

آخرین توشه آیة الله حجت رحمة الله

مرحوم آیة الله العظمی سید محمد کوهکمردی، معروف به آیة الله حجت از مراجع تقلید بود که در سوم جمادی الاول سال 1372 قمری در قم دنیا رفت و قبرش در حجره ای واقع غرب مسجد حجتیه است و این مدرسه عظیم از آثار اوست.
آیة الله حجت در اخلاص و تواضع و ساده زیستی کم نظیر بود. روزی که در آستانه احتضار قرار گرفت، به حاضران گفتند: برای من مقداری تربت سیدالشهدا بیاورید. مقداری تربت حاضر کردند و با آب قاطی نمودند و لیوان آب را به ایشان دادند.
آیة الله حجت آن لیوان را به دست گرفت و نزدیک لب آورد و گفت: آخرین زادی من الدنیا الحسین علیه السلام! آخرین توشه من از دنیا تربت حسین علیه السلام است.
آنگاه آب را نوشید و سپس شهادتین را بر زبان جاری کرد ودر حالی که رو به قبله بود، در همان حال به جوار رحمت حق پیوست.

 حسین علیه السلام ومداح اهل بیت

شیخ اجل آیة محدث متبحر نوری رحمة الله در دارالسلام حکایت کرده که شیخ جعفر شوشتری گفت: چون از تحصیل علوم دینی از نجف اشرف فارغ شدم و دوران نشر علوم وانذار در رسید، به وطن خود برگشتم و به ادای وظیفه پرداختم و طبقات مردم را به اندازه فهم آنها هدایت می کردم. چون در آثار متعلق به مواعظ و مصائب توانائی و اطلاع کامل نداشتم و در ایام ماه رمضان و روزهای جمعه تفسیر صافی را بالای منبر می بردم و در ایام عاشورا روضة الشهادة مولا حسین کاشفی را، و از روی آنها برای مردم موعظه و مصیبت بیان کردم و نمی توانستم از حفظ وعظ کنم و روضة بخوانم .
یک سال بدین منوال گذشت و ماه محرم نزدیک شد. شبی با خود گفتم: تا کی صحفی و کتاب به دست باشم؟ برخاستم واندیشه می کردم، تدبیری کنم که از کتاب مستغنی باشم و در خطابه و سخنرانی مستقل گردم و در اطراف این، توسن فکر را آن قدر جولان دادم که خسته شدم و خوابم برد.
در خواب دیدم گویا در کربلا هستم و ایامی است که مرکبهای حسینی در آنجا است و خیمه های آن حضرت برپا است و لشکر دشمن طبق روایات در برابر آنها است. من وارد چادر مخصوص سیدالانام اباعبدالله علیه السلام شدم و بر او سلام کردم. مرا مقرب نمود و نزد خود جا داد و به حبیب بن مظاهر فرمود: این (به من اشاره کرد) مهمان ما است؛ آب که نداریم ولی آرد و روغن هست؛ برخیز خوراکی از آنها آماده کن و نزد او بیاور.
حبیب برخاست و خوراکی تهیه کرد و نزد من گذاشت و قاشقی هم روی آن بود.من چند لقمه از آن خوردم، و از خواب بیدار شدم و دریافتم که به دقائق و اشارت مصائب و لطائف و کنایات آثار ائمه اطائب به وجهی مطللعم که پیش از من کسی مطلع نبوده و هر روز این احاطه و اطلاع افزوده می شد تا ماه صیام آمد و در مقام و بیان به غایت مقصود رسیدم.

 خون حسین علیه السلام و چشم دشمن

این ریاح روایت می کند که به مرد نابینایی را که روز شهادت حسین علیه السلام در کربلا حاضر شده بود دیدم، کسی علت نابینایی او را سؤال کرد. جواب داد:
ما ده نفر رفیق بودیم که برای کشتن حسین علیه السلام به کربلا رفتیم. ولی من شمشیر و تیر و نیزه به کار نبردم. چون حسین علیه السلام کشته شد، به خانه باز گشتم و نماز عشا خواندم و به خواب رفتم. در عالم خواب شخصی نزد من آمد و گفت: رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم تو را می خواند؛ برخیز و اجابت کن.
گفتم: مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چه کار است؟
آن شخص گریبان مرا گرفت و کشان کشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برد. دیدم پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم در بیابانی نشسته و آستینهای خود را بالا زده و حربه ای در دست گرفته و فرشته ای برابر او ایستاده و در دست او نیز حربه ای است از آتش. نه نفر از دوستان مرا کشت و به هر کدام که ضربتی می زد سر تا پای آنها از آتش فرا می گرفت و می سوزانید.
من نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفتم و مقابل او زانو بر زمین زدم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. ولی آن حضرت جواب نفرمود و مدت زیادی مکث کرد. پس از آن سر خود را بلند نمود و فرمود: ای دشمن خدا! هتک حرمت مرا نمودی و عترت مرا کشتی و حق مرا رعایت نکردی...؟
گفتم: یا رسول الله به خدا قسم من در کشتن فرزندانت نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیری انداختم.
فرمود: راست گفتی؛ ولی سیاهی لشکر کشندگان حسین علیه السلام را زیاد کردی. نزدیک من بیا. من نزدیک آن حضرت رفتم؛ دیدم طشتی پر از خون نزد اوست. به من فرمود: این فرزندم حسین است. پس از آن خون به چشم من کشید. چون بیدارم شدم، تاکنون چیزی را نمی بینم.

احادیث آخرالزمان

آخرالزمان در کلام معصوم (ع)

پیامبر خدا محمد مصطفی(که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود: روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند. مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است. در آن هنگام خداوند، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد.

اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند

زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند. افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.

شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان

در جایی دیگر رسول خدا فرمود: زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند. از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود.

به چهار بلا مبتلا شوند

در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد. نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان. اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند: یا رسول الله! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود: آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند.

آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد

از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود: روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد: نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند.

یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟ پیامبر فرمود: زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند

در جایی دیگر در بحارالانوار جلد۵۲ص۱۹۰ پیامبر فرمود: زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیثساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد. در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند.

به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند

در بحار ج ۷۷ص۳۶۹ آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی. دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند. بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد.

آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که…

روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها. از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود. و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد

در کنزالاعمال حدیث۳۱۰۰۸ آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟ پیامبر(ص) فرمود: زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند، و این آخرالزمان باشد.

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند.

در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث۲۹۰۳۲۴ روایت شده است که فرمود: در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیثهایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید.

از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد: آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری. باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.

امیرالمونین(ع) فرمود: زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید.(نهج / حکمت ۱۰۲).

امام سجاد(ع) فرمود: چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار ۶۰/۱۸

بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید

امام صادق(ع) فرمود: چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵

پیامبر(ص) فرمود: «این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود» و فرمود «در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند» کنزالاعمال حدیث۳۴۴۹۹و۳۴۵۰۰

در جای دیگری فرمودند: چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند.

گناهان کبیره

گناهان کبیره از نظر حضرت آیت الله العظمی سیستانی

آیت‌الله سید علی سیستانی عناوین بعضی از «گناهان» و «محرّمات» در شریعت اسلام را بیان داشته‌اند.

به گزارش عصر ایران و به نقل از شفقنا، فهرست این موارد 58 گانه به موجب نظر مرجع عالی تقلید شیعیان از این قرار است:

۱. شرک و کفر به خداوند متعال.

۲. نا امیدی از رحمت خداوند متعال.

۳. امن از مکر خداوند متعال یعنی فرد گناهکار خویش را از عذاب الهی و مجازات او در امان بداند.

۴. انکار آنچه خداوند متعال نازل فرموده است.

۵. حکم کردن به غیر آنچه خداوند متعال نازل فرموده است.

۶‌. جنگ با اولیای خداوند متعال و فساد کردن در زمین.

۷. مانع شدن از ذکر خداوند متعال در مساجد و سعی در خراب کردن آنها.

۸.فرار از جنگ مسلمین با کفّار.

۹. گمراه کردن مردم از راه خداوند متعال.

۱۰.خودکشی یا وارد کردن ضرر کلّی به بدن مثل نقص عضو.

۱۱. کشتن مسلمان و کسی که خون او محترم است و همچنین تجاوز با او به زدن، مجروح کردن و مانند آن.

۱۲.سقط جنین.

۱۳. دروغ.

۱۴. قسم دروغ به خداوند متعال.

۱۵. گفتار بدون علم و دلیل معتبر.

۱۶. شهادت دادن به ناحقّ.

۱۷. کتمان شهادت در جایی که اظهار آن لازم است.

۱۸. ترک عمدی نماز و روزه و حج و سایر واجبات الهی.

۱۹. پرداخت نکردن زکات و خمس واجب.

۲۰. ریا در طاعات و عبادات.

۲۱. عقوق والدین (اذیّت و بدرفتاری با پدر و مادر و ترک احسان لازم به آنان). ‌

۲۲. قطع رحم.

۲۳‌.مشغول شدن به لهو حرام مانند غنا و موسیقی لهوی. ‌

۲۴. قمار بازی.

‌۲۵. تعاون و همکاری با ظالمین و قبول پُست از ناحیه آنان؛ مگر آنکه اصل عمل شرعی باشد و پذیرش آن پست به مصلحت مسلمین باشد.

۲۶. شکستن عهد و نذر و قسم شرعی.

۲۷. خیانت و پیمان شکنی حتّی با غیر مسلمانان. ۲۸‌. تبذیر (بیهوده خرج کردن مال و صرف آن در آنچه شایسته نیست).

۲۹‌. اسراف (صرف مال زیادتر از آنچه شایسته است).

۳۰. شرب خمر و آب جو (فقّاع) و سایر مست کننده‌ها. ‌

۳۱. سِحر.

۳۲.لواط.

۳۳. زنا.

‌۳۴. نسبت دادن زنا به کسی بدون بیّنه شرعی.

۳۵. قیٖادت (جمع کردن بین مرد و زن به زنا، یا دو مرد به لواط).

۳۶. استمناء و خود ارضایی و سایر استمتاعات جنسی در غیر زن و شوهر.

۳۷. ربا در قرض یا معامله و دریافت دیرکرد در ازای تأخیر در پرداخت دین، همچنین اجراء یا ثبت یا گواهی بر عقود، معاملات و وام‌های ربوی.

۳۸. خوردن سُحْت (خوردن و ارتزاق از مال حرام) مانند بهای خمر و مسکرات و اجرت زن زناکار، اجرت فرد آواز خوان که آواز غنایی می‌خواند.

۳۹.رشوه‌ای که قاضی برای صدور حکم می‌گیرد.

۴۰. دزدی.

۴۱. تصرّف در مال یتیم به ظلم و ناحق.

‌۴۲. غصب و تصرّف در مال دیگری بدون رضایت او.

۴۳. غشّ در معاملات. ۴۴. کم فروشی.

‌۴۵. خوردن گوشت خوک و حیوانات حرام گوشت و مردار.

‌۴۶. شایع کردن فحشاء و گناه بین مؤمنین. ‌

۴۷. نمّامی و سخن چینی کردن که موجب تفرقه بین مؤمنین گردد.

۴۸. قهرکردن با مسلمان بیش از سه روز[۴]، بنابر احتیاط واجب.

‌۴۹. خلف وعده، بنابر احتیاط واجب. ‌

۵۰. حسد همراه اظهار اثر آن با گفتار یا عمل و بدون اظهار اثر، حرام نیست؛ هرچند از رذایل اخلاقی و صفات ناپسند محسوب می‌شود.

۵۱. فحش و ناسزا گفتن به مؤمن و لعن وی. ‌

۵۲. اهانت به مؤمن و ذلیل کردن او. ‌۵۳. افشای اسرار مؤمن.

‌۵۴. تجسّس برای اطّلاع از گناهان غیر علنی و پنهان مؤمن.

‌۵۵. ضرر وارد کردن به جان یا مال یا عِرْض مسلمان.

۵۶. تهمت زدن به مؤمن.

۵۷. غیبت.

۵۸. تَعَرُّب پس از هجرت و منظور از آن در این زمان آن است که انسان سرزمین اسلامی یا کشور یا شهری که می‌توانست معارف دینی و احکام شرعی را در آن بیاموزد و واجبات الهی را انجام دهد و از حرام‌های الهی اجتناب نماید را ترک کرده و به سرزمین یا کشور یا شهری منتقل شود و در آن اقامت گزیند که دین و ایمانش کاستی پذیرد به گونه‌‌ای که ایمان و اعتقادش به عقاید حق، سست و ضعیف و کم رنگ گردد یا نتواند همه یا بعضی از واجباتی را که در شریعت اسلام به آنها امر شده انجام دهد و گناهانی را که نهی شده ترک نماید

فرمایش معصوم ع

فرمایش معصوم ع

امام موسی کاظم علیه السلام فرموند: مردم چهار گروه‌اند: جاهلی که غرق در هوا و هوس و در معرض هلاکت است، عابدی که تظاهر به تقوا می‌کند و هر چه بیشتر عبادت می‌نماید، تکبرش بیشتر می‌شود، عالمی که می‌خواهد پشت سرش حرکت کنند و دوست دارد از او تعریف نمایند، و حق شناسِ حق پویی که دوست دارد حق را به پادارد، اما یا ناتوان است و یا زیر سلطه. چنین فردی بهترین نمونه روزگار و عاقل‌ترین مردم دوران است.

متن حدیث:

اَلنّاسُ عَلی اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّی مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّیکُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ کِبْرا وَ عالِمٌ یُریدُ اَنْ یوطَاَ عُقْباهُ وَ یُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَعارِفٌ عَلی طَریقِ الحَقِّ یُحِبُّ القیامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِکَ وَاَرْجَحُهُمْ عَقْلاً.

امام صادق (س)

و حدیث آخرالزمان

امام صادق (علیه السلام) (در مجلسى که صحبت از قدرت و شوکت بنی عباس و فقر و بد حالى شیعه مى‏ شد) فرمود:

من در روزى که ابو جعفر منصور دوانیقى با موکب سلطنتى خود حرکت مى‏ کرد با او بودم او بر اسبى سوار بود که جمعى از خدم و سوارگانش همراهش بودند و جمعى دیگر از پشت سر مى ‏آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش او مى‏ رفتم. به من گفت: یا ابا عبد اللَّه (کنیه امام صادق(علیه السلام)) به راستى جا دارد که به خاطر سلطنت و نیرویى که خدا به ما داده و عزتى که ارزانى داشته خوشحالى کنى و به مردم نگویى که شما و اهل بیت شما سزاوارتر از ما به این سلطنت بودید، زیرا اگر چنین حرفى را بزنى ما را هم علیه خودت و هم علیه مردم تحریک کرده‏اى.
فرمود: من گفتم: چه کسى از من چنین گزارشى به تو داده؟ هر کس که بوده دروغ گفته، منصور گفت: آیا سوگند مى‏ خورى که چنین حرفى را نزده‏ اى؟
مى فرماید: به او گفتم:مردم ساحرند، یعنى دوست مى‏ دارند قلب تو را علیه من برنجانند، این تو هستى که باید اختیار گوش خودت را داشته باشى، هر چه آنها گفتند نپذیرى، براى اینکه احتیاج ما به تو بیشتر است از احتیاج تو به ما، آن گاه به من گفت: هیچ یادت مى ‏آید آن روزى را که من از تو پرسیدم: آیا ما به سلطنت مى‏ رسیم؟ تو گفتى: بله سلطنتى طولانى و گسترده و نیرومند و لا یزال در سلطنت خود در مهلت و آسایشید و در دنیایتان در وسعت و فراخى تا آنکه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بیالائید!
امام مى‏ فرماید: فهمیدم که او جریان را به یاد دارد گفتم: بله ولى امید است خداى عزوجل تو را حفظ کند و من هم آن روز در آن سخن شخص تو منظورم نبود بلکه حدیثى بود که برایت نقل کردم البته ممکن است آن کسى که دست خود به خون ما بیالاید شخصى از اهل بیت تو باشد چون سخن من بدینجا رسید ساکت شد و چیزى به من نگفت!
بعدا که به منزل آمدم یکى از دوستان با جمعیتى نزد من آمدند، آن دوست به من گفت: فدایت شوم تو را در مرکب منصور دوانیقى دیدم در حالى که بر الاغى سوار بودى و او بر اسب سوار بود، سرش را به سوى تو خم مى ‏کرد و با تو سخن مى‏گفت کانه مى‏ خواست زیر دست شدن تو را مجسم کند، در دلم گفتم: یا للعجب این حجت خدا بر خلق است که صاحب واقعى این سلطنت و شوکت است و کسى است که همه سلاطین عالم باید به او اقتدا کنند و این دیگرى مردى ستمگر و قاتل اولاد انبیا و مردى خونریز است، خون بى گناهانى را به زمین مى‏ریزد که خدا دوست ندارد، آن وقت او در موکب سلطنتى قرار گرفته و تو بر الاغى سوارى، این فکر مرا گرفتار شبهه کرد به حدى که بر دین و جانم ترسیدم.
امام (علیه السلام) فرمود: بدو گفتم اگر حشمت و خدمى را که من داشتم و آن فرشتگانى را که از پیش رو و پشت سر من در حرکت بودند مى ‏دیدى سلطنت منصور از نظرت مى‏ افتاد و آن را حقیر و پشیز مى‏ شمردى، دوستم چون این بشنید گفت: الان دلم آسوده شده.
و سپس پرسید: اینها تا کى سلطنت خواهند کرد؟ و چه زمانى امت اسلام از شر اینها راحت مى‏ شود؟ در پاسخش گفتم: مگر تو نمى‏ دانى که براى هر چیزى مدتى است، گفت:
چرا (مى‏ دانم) گفتم: اگر بدانى که وقتى این امر تحقق یابد از چشم بر هم زدن هم سریع‏تر خواهد بود آن وقت علمت تو را نفع مى ‏دهد؟ آرى اگر حال این قوم که نزد خدا دارند را بدانى و بدانى که چه حالى دارند آن وقت بغض و دشمنیت نسبت به آنان به نهایت درجه مى‏ رسد، اگر تو و تمامى اهل زمین سعى کنید که حال آنان را شدیدتر از آنچه دارند بکنید هرگز نخواهید توانست پس شیطان تو را دست نیندازد که عزت از آن خدا و رسول و مؤمنین است ولى منافقین نمى‏ دانند.

… آیا نمى ‏دانى که هر کس منتظر امر ما باشد و بر اذیت‏ها و ترس‏ها که امروز مى ‏بیند صبر کند، فردا در زمره ما خواهد بود،

پس هر زمان دیدى حق مرده و اهلش از بین رفته‏ اند و جور و ستم همه جا را فرا گرفته و قرآن کهنه شده و چیزهایى در آن پدید آمده که در آن نیست

و دیدى که قرآن طبق هوا و هوسها توجیه و تفسیر مى‏ شود و دیدى که دین وارونه شده، آن چنان که کاسه وارونه مى‏ شود

و دیدى که اهل باطل بر اهل حق آقایى و سرورى مى‏ کنند و دیدى که شر ظاهر گشته و از آن نهى نمى‏ شود بلکه از اهل شر دفاع مى‏ شود

و دیدى که فسق علنى شده و مردان با مردان و زنان با زنان اکتفاء مى‏ کنند و دیدى که مؤمن سکوت کرده، چون گفتارش پذیرفته نمى‏ شود

و دیدى که فاسق دروغ مى‏گوید و پذیرفته مى‏ شود و کسى دروغ و افتراى او را رد نمى‏ کند و دیدى که صغیران بزرگتران را تحقیر مى ‏کنند

و دیدى که قطع رحم همگانى شده و دیدى که وقتى کسى را به فسق مى‏ ستایند خود او مى‏ خندد و سخن گوینده را رد نمى‏ کند

و دیدى که به پسر همان را مى‏ دهند که به زن مى‏ دهند و دیدى که زنان با زنان ازدواج مى‏ کنند

و دیدى که مدح و ثنا بسیار شده و دیدى که مرد مال خود را در غیر راه اطاعت خدا انفاق مى‏ کند و کسى نیست که او را نهى کند و دست او را بگیرد

و دیدى  که مردم وقتى مؤمن را مى‏ بینند که در حال اجتهاد و تلاش است، پناه به خدا مى‏ برند از اینکه مثل او باشند

و دیدى که همسایه، همسایه ‏اش را مى ‏آزارد و کسى نیست جلویش را بگیرد

و دیدى که کافر وقتى وضع رقت بار مؤمن را مى‏ بیند از وضع خود خوشحالى مى‏ کند و چون فساد را در پهناى زمین گسترده مى‏ بیند مسرور مى‏ شود

و دیدى که شرابهاى گوناگون علنا نوشیده مى‏ شود و مردمى بر سفره شراب جمع هستند که از خداى عز و جل هیچ پروایى ندارند

و دیدى که امر به معروف زایل شده

و دیدى که فاسق در اعمالى که خدا دوست ندارد نیرومند و مورد حمایت و مدح قرار مى‏ گیرد

و دیدى که دارندگان آیات (در نسخه دیگر آمده دارندگان آثار) مورد تحقیر واقع مى ‏شوند و هر کسى هم آنان را دوست بدارد تحقیر مى‏شود

و دیدى که راه خیر بسته شده و راه شر باز و پر رهرو است

و دیدى که خانه کعبه معطل مانده و مردم از رفتن به زیارت آن نهى مى‏ شوند و به ترک آن تشویق و مامور مى‏ گردند

و دیدى که هر کس به دیگرى می گوید آنچه را که خود نکرده و دیدى که مردان خود را براى مردان چاق مى‏ کنند و زنان براى زنان

و دیدى که مرد از راه ماتحت خود روزى به دست مى ‏آورد و زن از راه فرجش.
و دیدى که زنان براى خود مجالس ترتیب مى‏ دهند آن چنان که مردان تشکیل مى‏ دهند

و دیدى که….عمل لواط و زن شدن مردان شایع و علنى گشته و به همین منظور خود را خضاب مى‏ کنند و شانه مى‏ زنند آن چنان که زنان براى شوهر خود شانه مى‏ زنند
و دیدى که صاحب مال محترم‏تر از مؤمن است

و ربا علنى معامله مى‏ شود و کسى سرزنش نمى‏ کند

و دیدى که زنان به خاطر دادن زنا ستایش مى‏ شوند و زن شوهرش را در عمل لواط با مردى دیگر کمک و همکارى مى‏ کند

و دیدى که در نظر اکثریت مردم بهترین خانواده ‏ها آن خانواده‏اى است که زنان را بر کار فسق کمک مى‏ کنند.
و دیدى که مؤمن همواره در اندوه و تحقیر شده و خوار است

و دیدى که بدعت‏ها و زنا علنى شده و مردم را دیدى که با شاهدى که به دروغ شهادت مى‏ دهد به یکدیگر تجاوز مى‏ کنند

و دیدى که حرام حلال و حلال تحریم شده است و دیدى که هر کس دین را با رأى و نظر خود براى خود توجیه مى‏ کند و کتاب خدا و احکامش تعطیل شده.
و دیدى که در ارتکاب گناه از تاریکى شب استفاده نمى‏ شود بلکه در روز روشن گناه مى ‏کنند

و دیدى که مؤمن جز با قلبش نمى ‏تواند منکر را انکار کند و دیدى که مال بسیار هنگفت در راه خشم الهى خرج مى‏شود

و دیدى که والیان ولایت و سرپرستى مردم را قباله کسى بدانند که قدرتش بیشتر است

و دیدى که محرم به محرم خود اکتفاء کند و با او ازدواج نماید

و دیدى که مردم به صرف تهمت و بر اساس مظنه کشته مى‏ شوند

و دیدى که مردم بر سر عشق ورزیدن به یک پسر با یکدیگر به ملاک غیرت مى‏ ستیزند و حتى بر سر این عشق جان و مال فدا مى‏ کنند.
و دیدى که مردم کسى را که شهوت خود را با رفتن نزد زنان خاموش مى ‏کند سرزنش مى‏ نمایند

و دیدى که مرد با زنا دادن همسرش پول در مى‏ آورد و زندگى مى‏کند با علم به اینکه او زنا مى ‏دهد و حتى بر این کار او نظارت دارد

و دیدى که زن قاهر و مسلط بر شوهرش مى‏ شود و بر خلاف میل او کارها مى‏ کند و علیه او پولها خرج مى‏ کند

و دیدى که مرد همسر و دختر- کنیز- خود را کرایه مى‏ دهد و به طعام و نوشیدنى پست راضى مى‏ شود

و اگر دیدى که سوگند به دروغ به خداى عز و جل بسیار و شایع شده

و دیدى که قمار علنى و آشکار گشته و دیدى که شراب علنا فروخته مى‏ شود و کسى از آن منع نمى‏کند

و دیدى که زنان مسلمان ناموس خود را به اهل کفر مى‏ دهند.
و دیدى که لهو و لعب و رقص و آوازه‏خوانى علنى شده، مسلمانان از آن عبور مى‏ کنند و احدى، احدى را منع نمى‏ کند و احدى جرأت بر منع آن ندارد

و دیدى که افراد شریف و آبرومند به وسیله کسانى که از قدرت آنان مى‏ ترسند توهین شده و خوار مى‏ شوند

و دیدى که نزدیک‏ترین افراد به درگاه والیان آن کسى است که با بد گویى به ما اهل بیت آن والیان را مدح مى‏ گویند

و دیدى که شنیدن صوت قرآن بر مردم سنگینى مى‏ کند و در مقابل شنیدن آوازهاى باطل برایشان آسان و خفیف است.
و دیدى که همسایه را از ترس زبانش احترام مى‏ کنند و دیدى که راستگوترین مردم دروغ سازانند

و دیدى که شر علنى و بازار سخن چینى رایج شده و دیدى که بغى و ستم آشکار گشته

و دیدى که غیبت کردن نوعى ملاحت و خوش اخلاقى تلقى مى‏شود و مردم یکدیگر را به خاطر آن بشارت مى‏ دهند

و دیدى که حج و جهاد جنبه غیر خدایى به خود مى‏ گیرد

و دیدى که سلطان به خاطر کافر، مؤمن را توهین نموده و خوار مى‏ سازد و دیدى که خرابى بر عمران مسلط شده

و دیدى که زندگى یک فروشنده از راه خیانت در کیل و وزن اداره مى‏‌شود

و دیدى که خونریزى یک امر آسان و پیش پا افتاده تلقى مى‏‌شود.
و دیدى که اگر کسى به طلب ریاست برمى‏‌خیزد عوضش تنها دنیا است و خود را مردى بد زبان معرفى مى‏‌کند تا کسى جرأت اعتراض کردن نداشته باشدو نیز امور به او نسبت داده مى‏‌شود

و دیدى که به نماز بى اعتنایى مى‏‍‎شود

و دیدى که ثروتمند مال بسیارى نزدش جمع شده و از روزى که مشغول جمع آورى آن شده، زکاتش را نداده

و دیدى که میت را از قبرش بیرون مى‏‎کشند و آزارش داده، کفن‏هایش را مى‏‌فروشند

و دیدى که هرج و مرج بسیار شده و دیدى که افراد در صبح و عصر مست هستند و هیچ اهتمامى به وضع مردم ندارند

و دیدى که با چهار پایان جماع مى‏‎کنند و دیدى که چهار پایان به جان یکدیگر مى‏‎افتند و یکدیگر را پاره مى‏کنند.
دیدى که مرد برای نماز خانه‌‏اش مى‏‌رود و بر مى‏‌گردد در حالى که جامه‏‌هایش را ربوده‌‏اند

و دیدى که دلهاى مردم قساوت و چشمهاشان خشک شده و ذکر خدا بر آنان سنگین مى‏‌آید و حرام خوارى علنى گشته و بر سر آن از یکدیگر پیشى مى‏‌گیرند

و دیدى که نمازگزار اگر به نمازخانه مى‌‏رود براى آن است که خود را به مردم نشان دهد، مردم او را ببینند که نماز مى‏‌خواند

و اگر دیدى که فقیه براى غیر هدف دین تفقه مى‏‌کند، یعنى به این منظور فقه مى‏‌خواند که دنیا و ریاست به دست آورد

و دیدى که مردم به سوى آن کسى مى‌‏شتابند که غالب باشد و خلاصه هر یک از دو طرف نزاع غلبه کند مردم با او باشند، چه غلبه‏اش حق باشد و چه باطل.
و دیدى که طالب حلال مورد مذمت و سرزنش و طالب حرام مورد مدح و احترام قرار گیرد

و دیدى که در دو حرم کعبه و مدینه کارهایى صورت مى‏‎گیرد که خدا دوست نمى‏‎دارد و هیچکس جلوگیر آنان نیست و حتى بین آنان و آن عمل زشت کسى حائل نمى‏‌شود

و دیدى که در دو حرم شریف ساز و آواز علنى ارتکاب مى‏‌شود

و دیدى که افرادى سخن از حق مى‏‌گویند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏‌کنند ولى از پاى خطابه ‏اش کسى برمى‏‎خیزد در حالى که خود را خیر خواه و دلسوز او مى‏‎داند از در خیر خواهى و نصیحت مى‏‎گوید: خدا از تو نخواسته که این حرف‏ها را بزنى 

و دیدى که راههاى خیر از رهرو خالى است و احدى به آن راه نمى‏‌رود.
و دیدى که جنازه را به اهتزاز در مى‎‏آورند و کسى از این عمل ناراحت نمى‏‌شود و دیدى که هر سالى که مى‏‌گذرد بدعت‏هاى بیشترى از سال قبل باب شده و شر بیشترى پیدا مى‏‌شود

و دیدى که خلق و جمعیت‏ها جز اغنیاء را پیروى نمى‏‌کنند، دیدى که حاجت محتاج را در برابر مسخره کردن او و خندیدن به او بر آورده مى‏‎کنند و ترحمشان براى غیر رضاى خدا است

و دیدى که آیات آسمانى الهى رخ مى‎‏دهد ولى کسى از آن نمى‌‏ترسد و دیدى که مردم با یکدیگر جفت‏گیرى مى‏‌کنند، آن طور که چهار پایان مى‌‏کنند و کسى این عمل را زشت ندانسته و اگر زشت بداند از ترس مردم نهى نمى‎‏کند و دیدى که افراد اموال بسیار در غیر راه خدا انفاق مى‏‌کنند ولى در راه خدا از انفاق مالى اندک مضایقه مى‏‌کنند

و اگر دیدى که رنجاندن و عقوق پدر و مادر علنى و خوار شمردن آنان شایع شده و در نظر فرزندان بدترین مردم تلقى مى‏شوند، حتى فرزند خوشحال مى‏‌شود از اینکه بر پدر و مادرش تهمت زده شود و دیدى که زنان بر حکومت و سلطنت چیره شده‏‌اند و بر هر امرى که هوا و هوس آنان را تامین کند مسلط گشته‏‌اند.
و دیدى که فرزندان به پدر و مادر خود افتراء مى‌‏بندند و پدر و مادر خود را نفرین مى‏‌کنند و از شنیدن خبر مرگشان خوشحال مى‏‌شوند

و اگر دیدى که وضع به اینجا کشیده که اگر شخصى روزى بر او بگذرد که در آن روز مرتکب گناه بزرگى نشود، فسق و فجورى انجام ندهد، کم‏فروشى و خیانتى ننماید، به حرامى دست نیافته و یا شراب مسکرى ننوشد، در غم و اندوه فرو مى‌‏رود و مى‏‌پندارد که آن روز او به بطالت گذشته و یک روز از عمرش ضایع شده است

و دیدى که صاحبان قدر خوردنى‏‎ها را احتکار مى‏‍‎کند
و دیدى که با شراب خود را معالجه مى‎‏کنند و براى مریض تعریف و توصیف مى‎‏کنند که فلان شراب براى تو بسیار نافع است و از شراب شفا مى‏‌طلبند

و اگر دیدى که مردم در ترک امر به معروف و نهى از منکر و ترک اعتقاد به وجوب آن با هم برابرند و دیدى که باد به بیرق منافقین و اهل نفاق مى‏‌وزد، ولى بیرق اهل حق حرکتى ندارد و دیدى که مؤذن‏ها و نمازخوان‏ها در برابر مزد اذان مى‏‌گویند و نماز مى‏‌خوانند…..
در چنین روزگارى بر حذر باش، و براى درخواست نجات از خدابه خدا متوسل شو و بدان که مردم در چنین روزگارى غرق در سخط الهى هستند

و اگر خداى تعالى مهلتشان داده، از این کار منظورى دارد و تو منتظر تحقق آن منظور باش و کوشش کن تا خداى عزوجل تو را در وضعى ببیند که خلاف وضع مردم باشد تا اگر عذاب در آنان نازل شود تو زودتر به رحمت خداى تعالى برسى و اگر عذابشان تاخیر بیفتد آنها مبتلا شوند و تو از آنچه آنها در آن هستند بیرون شده باشى یعنى تو مثل آنان بر خداى عزوجل جرأت نکرده باشى و بدان که خداى تعالى اجر نیکوکاران را ضایع نمى‏‌سازد و رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.

ترجمه المیزان، ج‏5، ص: 653تا658

لطفا با ذکر منبع منتشر کنید ( منبع: گناه شناسی 313fadaii.blog.ir

صدیقه کبری فاطمه الزهرا سلام الله علیها

احادیث در وصف بی بی دوعالم

ایام حزن سرور عالم حضرت مهدی عج

۱- فاطمه(س) قلب محمّد(ص) است

حضرت علی(ع) فرمود: «حسن و حسین(ع) دو سبط این امّت همچون دو چشم محمّد(ص) هستند، و من همچون دست برای بدن آن حضرت می‌باشم.
«وَ اَمّا فاطِمَةُ فَکَمَکانِ الْقَلْبِ مِنَ الْجَسَدِ:
امّا فاطمه(س) همچون قلب برای پیکر پیامبر(ص) است».[٢]
 

۲- راز نامگذاری حضرت زهرا(س) به فاطمه(س)

حضرت رضا (ع) از پدران خود از پیامبر(ص) نقل کرد که فرمود:
«اِنِّی سَمَّیْتُ اِبْنَتِی فاطِمَةَ، لِاَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّها مِنَ النّارِ:
من از این رو دخترم را فاطمه(س) نامیدم که خداوند فاطمه(س) را و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور سازد».[٣]
 

۳- ارزش درود فرستادن بر فاطمه(س)

پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود:
«مَنْ صَلّی عَلَیْکِ عَفَرَ اللهُ لَهُ وَ اَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ:
کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند او را بیامرزد، و او را در آن مقامی که در بهشت هستم، به من ملحق سازد».[٤]

۴- لطف وسیع خدا در قیامت به محبّان فاطمه(س)

پیامبر(ص) ماجرای ورود شکوهمندانه حضرت زهرا(س) به بهشت را برای سلمان تعریف می‌کرد، تا اینکه فرمود: هنگامی که حضرت زهرا(س) مقامات خود را در بهشت می‌نگرد، حمد و سپاس الهی را بجا می‌آورد، در این هنگام، خداوند به او چنین وحی می‌کند:
«یا فاطِمَةُ سَلِینِی اُعْطِکِ، وَ تَمَنِّی عَلَیَّ اُرْضِکِ:
ای فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا کنم، و آنچه امید داری از من تقاضا کن تا تو را خشنود سازم».
فاطمه(س) عرض می‌کند: «تو امید من و بالاتر از امید من هستی، از درگاهت می‌خواهم که دوست من و دوست خاندانم را در آتش دوزخ عذاب نکنی».
خداوند به چنین وحی می‌کند:
«یا فَاطِمَةُ وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي وَ اِرْتِفاعَ مَكانِي، لَقَدْ آلَيْتُ عَلى نَفْسِي مِنْ قَبْلِ اَنْ اَخْلُقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِاَلْفَيْ عامٍ اَنْ لا اُعَذِّبَ مُحِبِّيكِ وَ مُحِبِّي عِتْرَتِكِ بِالنَّارِ؛
ای فاطمه! به عزّت و جلال و مقام ارجمندم سوگند، دو هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نموده‌ام که دوستان تو و دوستان فرزندان تو را در آتش دوزخ، عذاب نکنم».[٥]

۵- پاداش بزرگ تسبیح حضرت زهرا(س)

تسبیح حضرت زهرا(س) که پیامبر(ص) (در آن هنگامی که فاطمه(س) تقاضای کنیز کرد) به او عطا نمود، عبارت است از ۳۴ بار «اللهُ اَکْبَرُ» و ۳۳ بار «اَلْحَمْدُلِلّهِ» و ۳۳ بار «سُبْحانَ الله»، امام باقر (ع) فرمود:
«ما عَبَدَ اللهُ بِشَیْیءٍ مِنَ التَّحْمِیدِ اَفْضَلُ مِنْ تَسْبیحِ فاطمه (س):
خداوند به چیزی از حمد و ستایش، پرستش نشده که بهتر از تسبیح حضرت زهرا(س) باشد».[٦]
امام صادق(ع) فرمود:
«تَسْبِیحُ فاطِمَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ فِی دَبْرِ کُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ صَلاةِ اَلْفِ رَکْعَةٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ:
«تسبیح حضرت زهرا(س) در هر روز بعد از نماز، در نزد من محبوب‌تر از انجام هزار رکعت نماز در هر روز است».[٧]

۶- اشتیاق شدید پیامبر و فاطمه به همدیگر

در آن هنگام که پس از رحلت رسول خدا(ص)، فاطمه(س) بستری شد، در آخرین روز عمرش اندکی خوابید و سپس از خواب بیدار شد، و به امیر مؤمنان علی(ع) عرض کرد: همین لحظه که در خواب بودم حبیبم رسول خدا(ص) را در بهشت، در قصری از مروارید سفید دیدم، تا مرا دید فرمود:
«هَلُمِّی اِلَیَّ یا بُنَیَّةُ فَاِنِّی اِلَیْکِ مُشْتاقٌ:
دخترم! به سوی من بشتاب، زیرا من مشتاق دیدار تو هستم».
عرض کردم:
«وَاللهِ اِنِّی لَاَشَدُّ شَوْقاً بِکَ اِلی لِقائِکَ:
سوگند به خدا، اشتیاق من به دیدار شما بیشتر و زیادتر است».
پدرم فرمود: «دخترم امشب در نزد من هستی».[٨]
 

فاطمه(س) در آخرین لحظه‌ی عمر

حضرت فاطمه(س) در لحظه مرگ، نگاه تندی کرد و گفت:
«سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا، خدایا همراه رسولت و در رضوان و جوار تو و در خانه‌ات خانه‌ی سلام، هستم»، سپس به حاضران فرمود: «آیا آنچه را می‌بینم شما نیز می‌بینید؟».
یکی از حاضران گفت: «چه می‌بینی؟» فاطمه(س) فرمود:
هیئت‌های اهل آسمان را می‌نگرم، این جبرئیل است، آن رسول خدا(ص) است که می‌فرماید: «دخترم! نزد من بیا، آنچه در پیش روی تو است برای تو بهتر است».[٩]
خدایا! به برکت وجود حضرت زهرا(س)، پیروی از مکتب زهرا(س)، و خوشبختی در پرتو این مکتب را به ما عنایت فرما، و شفاعت آن حضرت را نصیبمان گردان.
بحار، ج ۲۴، ص ۷۴.
 عیون اخبارالرّضا، ج ۲، ص ۴۶.
انوار البهیّه محدّث قمّی، ص ۷۷.
بحار، ج ۲۷، ص ۱۴۰ و ۱۴۱.
فروع کافی، ج ۳، ص ۳۴۳.
 همان مدرک.
 بحار، ج ۴۳، ص ۱۷۹.
 همان، ص ۲۰۰.

حکومت قبل از قیام امام زمان علیه السلام....
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:این امر نخواهد شد تا اینکه هیچ صنفی از مردم باقی نمی ماند مگر اینکه بر مردم حکومت کند تا کسی نگوید: «اگر حاکم می شدیم به عدالت رفتار می کردیم» سپس قائم به حقّ و عدالت قیام خواهد کرد.

پیامبر(ص) فرمود" اسلام در غریب ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته ای وارونه بر خویش ندارند."

از علی (ع) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می کنند، بزرگواران کمیاب می شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می شود و دروغ فراوان می گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می گیرد و علنی به گناه افتخار می کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند"( نهج البلاغه . خطبه 108)

زندگینامه و کرامات اولیای الهی

دسته بندی

دستورالعمل های اخلاقی اولیا ءخدا به سالکان

توصیه عرفانی آیت الله بیدآبادی به مرحوم حسین قزوینی

توصیه های اخلاقی شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی

سفارش های آیت الله سید علی قاضی به شاگردان

توصیه های مراقبتی علامه طباطبایی

یازده دستورالعمل عرفانی آیت الله بهجت

سفارش‌هایی برای آغاز سیر و سلوک

چهارده دستورالعمل ارزنده براي سير و سلوک

توصیه های مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی

دستورالعمل هایی از شیخ محمد بهاری همدانی

اذکاری برای تقرب :

بعداز نماز صبح 92 بار یا محمد

بعداز نماز ظهر 110 یاعلی

بعداز نماز عصر 135 با یا فاطمه

بعداز نماز مغرب 118 بار یا حسن

و بعد از نماز عشاء 128 با یا حسین

توصیه اولیای الهی مبنی بر استغفار قبل از نماز صبح  و بعداز آن و بعدار از نماز عصر و عشاءو شب هنگام خواب حداقل 70 بار

 

 

 

 

 

اوصاف آخرالزمان در فرمایش معصوم (ع):

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:

1. گناه و ظاهرسازی زیاد میشود
2. حرمتها شکسته میشود
3. روابط نامشروع به صورت آشکار انجام میشود
4. (خوردن) اموال یتیمان را حلال میدانند
5. رباخواری شیوع پیدا میکند
6. در ترازوها و اندازهها کم گذاشته میشود
7. شراب را با نامهای دیگری چون آبجو حلال میشمارند
8. رشوه به عنوان هدیه پذیرفته میشود
9. در اموال خیانت کرده و نامش را امانت میگذارند
10. مردها خود را به شکل زنها و زنان خود را به شمایل مردها در میآورند
11. نماز با ضوابط و حدود آن انجام نمیشود
12. هدف خدایی در حج مردم نیست

اوصاف آخرالزمان در آیات قرآن کریم :

سوره هود آیه 8
«وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی‏ أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»
«اگر عذاب را تا مدت معینی (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت چه چیز آن را باز داشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟) بدانید روزی که عذاب می‏آید از آنها برداشته نمیشود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میکردند خواهند دید».
از امیرالمؤمنین روایت شده که در تأویل این آیه شریفه فرمود:«أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ اصحاب قائم آل محمد است که سیصد و سیزده نفر می باشند».
امام صادق (ع) فرموده اند:«این عذاب قیام امام زمان و امت معدوده یاران او میباشند. که برابر با سپاه اسلام در جنگ بدر هستند (یعنی 313 تن میباشند).»

بیشتر مفسران، از ظهور لشکری طغیان گر که آخرالزمان در کشورهای اسلامی به ستم و تعدی پرداخته، سرانجام در صحرایی بیرون از مکه، گرفتار عذاب الهی می‌شوند، خبر داده و آیه «ولو تری اذ فزعوا فلا فوت واخذوا من مکان قریب» 

 را درباره آن لشکر دانسته‌اند. در روایات شیعه و سنی نام رهبر این لشکریان، سفیانی ذکر شده است.

 

ترکیه در سالهای اخیر سعی کرده است تا در کشورهای حوزه خلیج فارس -قفقاز-خاورمیانه و حتی آسیای شرقی و شمال و شرق آفریقا حضور سیاسی ،فرهنگی ،اقتصادی و نظامی داشته باشد و تا حد بسیار زیادی هم موفق بوده است و این حضور از لحاظ اقتصادی صدها میلیارد دلار کالا به این کشورها صادرات و حتی در زمینه دستیابی به مواد اولیه خام در آفریقا بسیار جدی پیگیر و روز بروز بر این موفقت او افزوده میشود ترکیه اخیرا چشم به نفت و گاز در سوریه  و در مناطق کردنشین دارد  و از طرفی انتقال خط لوله گاز از قطر به ترکیه و اروپا را ازمسیر عراق و سوریه به جدیت دنبال میکند این کشور تا سال 2030 قدرت دوم اقتصادی اروپا و همچنین جزء 5 کشور قدرت نظامی جهان خواهد بود .و اخیرا پروژه خط آهن عمان-بحرین-قطر-عربستان-عراق-سوریه و ترکیه را بشدت دنبال میکند.

(بیشتر…)

ترکیه در سالهای اخیر سعی کرده است تا در کشورهای حوزه خلیج فارس -قفقاز-خاورمیانه و حتی آسیای شرقی و شمال و شرق آفریقا حضور سیاسی ،فرهنگی ،اقتصادی و نظامی داشته باشد و تا حد بسیار زیادی هم موفق بوده است و این حضور از لحاظ اقتصادی صدها میلیارد دلار کالا به این کشورها صادرات و حتی در زمینه دستیابی به مواد اولیه خام در آفریقا بسیار جدی پیگیر و روز بروز بر این موفقت او افزوده میشود ترکیه اخیرا چشم به نفت و گاز در سوریه  و در مناطق کردنشین دارد  و از طرفی انتقال خط لوله گاز از قطر به ترکیه و اروپا را ازمسیر عراق و سوریه به جدیت دنبال میکند این کشور تا سال 2030 قدرت دوم اقتصادی اروپا و همچنین جزء 5 کشور قدرت نظامی جهان خواهد بود .و اخیرا پروژه خط آهن عمان-بحرین-قطر-عربستان-عراق-سوریه و ترکیه را بشدت دنبال میکند.

(بیشتر…)

دستورالعمل های خاص از اولیای الهی

دستورالعمل نخودکی بعد از نماز,دعای تعقیبات نماز مرحوم نخودکی

حوادث قبل از ظهور

لطف وسیع خدا در قیامت به محبّان فاطمه(س)

پیامبر(ص) ماجرای ورود شکوهمندانه حضرت زهرا(س) به بهشت را برای سلمان تعریف می‌کرد، تا اینکه فرمود: هنگامی که حضرت زهرا(س) مقامات خود را در بهشت می‌نگرد، حمد و سپاس الهی را بجا می‌آورد، در این هنگام، خداوند به او چنین وحی می‌کند:
«یا فاطِمَةُ سَلِینِی اُعْطِکِ، وَ تَمَنِّی عَلَیَّ اُرْضِکِ:
ای فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا کنم، و آنچه امید داری از من تقاضا کن تا تو را خشنود سازم».
فاطمه(س) عرض می‌کند: «تو امید من و بالاتر از امید من هستی، از درگاهت می‌خواهم که دوست من و دوست خاندانم را در آتش دوزخ عذاب نکنی».
خداوند به چنین وحی می‌کند:
«یا فَاطِمَةُ وَ عِزَّتِي وَ جَلالِي وَ اِرْتِفاعَ مَكانِي، لَقَدْ آلَيْتُ عَلى نَفْسِي مِنْ قَبْلِ اَنْ اَخْلُقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِاَلْفَيْ عامٍ اَنْ لا اُعَذِّبَ مُحِبِّيكِ وَ مُحِبِّي عِتْرَتِكِ بِالنَّارِ؛
ای فاطمه! به عزّت و جلال و مقام ارجمندم سوگند، دو هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نموده‌ام که دوستان تو و دوستان فرزندان تو را در آتش دوزخ، عذاب نکنم».[٥]

بحار، ج ۲۷، ص ۱۴۰ و ۱۴۱.

حضرت آیت الله بهجت (رض)

اولیای الهی

زندگینامه

ستاره‌ای بدرخشید و ...

شب جمعه بیست‌وپنجم شوال سال ۱۳۳۴ هجری قمری برابر با دوم شهریور ۱۲۹۵ خورشیدی، خانۀ کربلایی محمود، غرق نور و شادی شد. در آن شب نورانی، نوزادی پا به عرصۀ وجود گذاشت که سال‌ها بعد قلب انبوهی از شیفتگان علم و معرفت، و شیعیان خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) را روشن ساخت: آیت الله حاج شیخ محمدتقی بهجت. کربلایی محمود مردی صالح، خوشنام و معتمَد مردم فومن، با الهام از هاتفی که در جوانی گوش جانش را نواخته بود، نام فرزند نو رسیده‌اش را «محمدتقی» گذاشت.

مرحوم کربلایی محمود، پدر آیت الله بهجت (ره)

نخستین رویداد مهم در زندگی محمدتقی، مرگ مادر، در شانزده ماهگی او بود. مرگ مادر، خانواده را سوگوار کرد و از آن پس، خواهر بزرگتر، مادر برادر شد. در دوران خردسالی، محمدتقی همنشین خلوت پدر بود و می‌دید که چگونه عشق به اهل‌بیت اطهار (علیهم‌السلام) از قلب محزون پدر می‌تراود و بر صفحه کاغذ، مرثیه‌هایی می‌شود که داغداران عزای حسینی (علیه‌السلام) زمزمه‌اش می‌کنند و محافل خود را با آن سروده‌ها رونق می‌دهند. محمدتقی در همۀ این لحظه‌ها همنشین پدر بود و در حالی که گاهی خود نیز مرثیه می‌سرود، آرام آرام دل به آن شهید عشق بست و حزن آن امام مظلوم تا پایان عمر در جانش نشست.
زمزمۀ مرثیه‌های حسینی، از کوچه‌باغ‌های فومن، او را به گوشۀ دنج مکتب‌خانه ملاحسین کوکبی فومنی کشاند و پای تلاوت آیات پرشور قرآن نشاند. در آن سکوت شورانگیز با نوای ملکوتی «الحمدلله رب العالمین» آشنا شد. آنگاه خود زبان به تلاوت آیات بیّنات گشود و شوقمندانه سوره‌هایی از قرآن کریم را به‌خاطر سپرد. اما روح تشنه‌اش همچنان جویای زلال معرفت بود و پیمانه الفاظ و حروف سیرابش نمی‌کرد.

بدین روی وارد حوزۀ علمیۀ فومن شد تا معانی آیات قرآن کریم و معارف روایات ائمه اطهار (علیهم اسلام) گوش جانش را بنوازد. در همان حوزۀ کوچک اما سرشاراز مباحثه و گفتگوی علمی، نخستین گامهای علمی و معنوی را برداشت. با جدیتی وصف ناشدنی و شوقی شگفت، دروس حوزوی را کنار برخی متون فارسی همچون بوستان، گلستان و کلیله و دمنه فرا گرفت و طی هفت سال کوشش مستمر، در زمرۀ شاگردان برتر استادان، جا گرفت.
اما این مقدار، همۀ بهره و نصیب محمدتقی از حوزه علمیه فومن نبود. این دوره به لحظه ‌های ناب کسب معرفت و اخلاق و تهذیب نفس و کسب فیض از محضر عالمانی چون آیت‌الله حاج شیخ احمد سعیدی فومنی آراسته شد. لحظه‌های دل‌انگیز حضور در نماز آن عالم بزرگوار که افزون بر خضوع و خشوع ربانی، حالاتی شگفت و راز آلود در تکلم عاشقانه‌اش با خداوند داشت، توأم با شکوهی معنوی بود که هیچگاه از خاطر امام و مأموم محو نشد.

در جمادی‌الثانی سال ۱۳۴۸ قمری مطابق با ۱۳۰۸خورشیدی، زمان هجرت از دیار پدری فرا رسید. بی‌گمان در لحظه‌های خلوت محمدتقی با استادان حوزه علمیه فومن -که از دانش‌آموختگان نجف بودند- لحظه‌هایی نیز به ذکر محاضر درس حوزه علمیه عراق می‌گذشت و او را به وجد می آورد و قلب مشتاقش را به صفای حرم حضرت علی و حضرت امام حسین (علیهما‌السلام) می‌کوچاند و پای آن قبور نورانی می‌نشاند. آن مجالس و گفتگوها، شوق طلبۀ فومنی به عتبات عالیات را چنان برانگیخت که سرانجام تصمیم به هجرت گرفت و راهی دیار معصومین (علیهم‌السلام) شد.

پای در راه

عکس دوازده سالگی

محمدتقی در سیزده سالگی، دل به هجرت سپرد تا روح ناآرامش در بارگاه امامان معصوم (علیهم‌السلام) آرام گیرد و ذهن جستجوگرش در حوزه علمیۀ آن سامان، قرار گیرد. پدر که شوق فرزند فاضلش را دید، همراه یکی از دوستان متمکّنش که قصد تشرف به عتبات داشت، او را به کربلا فرستاد.
اما محمدتقی در سفر اول، موفق به خروج از مرز نشد و مأموران مرزی به بهانه عدم همراهی والدین یا نداشتن جواز خروج، از ورودش به عراق جلوگیری کردند. این اتفاق اگرچه روح مشتاقش را آزرد، اما یادآوری رخدادی معنوی در دوران کودکی‌اش، او را مطمئن ساخت که به کربلا خواهد رفت و اینگونه نیز شد؛ سرانجام توانست خاک مقدس کربلا را ببوسد. این زمان، محمدتقی تا چهارده سالگی چند ماه فاصله داشت و به رغم بزرگی روح و انبوهی دانش، هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود.
محمدتقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد. حوزۀ علمیه کربلا در آن زمان، استادان مهمی را در خود جای داده بود و محمدتقی در این سال‌ها ادبیات عرب و بخشی از کتاب‌های فقه و اصول را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، نزد حضرت آیت‌الله حاج شیخ جعفر حائری فومنی و با حضور پدر بزرگوارش که به کربلا مشرف شده بود، به کسوت روحانیت درآمد.
چهار سال در کربلای معلی به تلاش بی‌وقفه در کسب دانش و معرفت گذشت؛ کوششی که با تهذیب نفس و کسب مکارم اخلاق با استمداد از فیوضات حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) همراه بود.

مهاجرت به نجف

دوران سراسر شور در حوزۀ علمیه کربلا، به زمان سراسر شوق هجرت به حوزه علمیه نجف و مجاورت آستان ملکوتی امیر مؤمنان و مولای موحدان، علی (علیه‌السلام) بدل گشت. محمدتقی که بخشی از دروس سطح حوزه را خوانده بود، گمگشته خویش را در حوزه دیرسال و عظیم نجف می‌جست و سرانجام نیز درسال ۱۳۵۲ قمری، برابر با ۱۳۱۲ خورشیدی، پس از چهار سال حضور در کربلا، قدم در راه نجف گذاشت. حوزۀ پرشکوه و کهن‌سال نجف، در آن دوران اقامتگاه عالمان، مجلس فقیهان و مأوای عارفان بود.

شیخ محمدتقی دل به اقیانوس بیکران حوزه علمیه نجف سپرد تا گوهر دانش را از آن دریای مواج صید کند. نخست بخش‌های پایانی سطح عالی علوم حوزوی را در محضر استادانی همچون حاج شیخ مرتضی طالقانی، سید هادی میلانی، حاج سید ابوالقاسم خویی، شیخ علی‌محمد بروجردی و سید محمود شاهرودی به پایان رساند و سپس وارد دروس خارج فقه و اصول شد.
برای تحصیل در دروس خارج، در محضر استادان طراز اول نجف و استوانه‌های فقه و اصول و معارف اهل بیت (علیهم‌السلام) همچون آیت‌الله آقا ضیاء عراقی و آیت‌الله میرزای نائینی در اصول و آیت‌الله شیخ محمد کاظم شیرازی در فقه زانوی ادب زد و در محضر دریای ژرف حکمت و قله بلند دانش، حکیم بزرگ و بزرگوار، فقیه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و فیلسوف وارسته، آیت‌الله غروی کمپانی، آرام گرفت و سال‌ها ماندگارشد. همچنین از محضر درس فقیه برجسته آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بهره وافی و کافی برد.

بیست و یک سالگی

دقت نظر، تیزهوشی و خلاقیت ذهنی در کسب علم و توجه به نکات ظریف درسی از این طلبۀ فومنی، شخصیتی ممتاز و برجسته ساخت و او را در چشم و دل استادان و هم‌قطاران برکشید. شیخ محمدتقی علاوه بر فقه و اصول، به فلسفه و علوم عقلی نیز توجه داشت. بدین رو کتاب‌های مهم فلسفه مانند «الاشارات و التنبیهات» و «اسفار» را نزد آیت‌الله سید حسین بادکوبه‌ای فراگرفت.

با تدریس دروس، از فضلا و مدرسین سطوح عالی حوزه شد و همکاری با محدّث کبیر حاج شیخ عباس قمی در تألیف کتاب «سفینةالبحار» از دیگر فعالیت‌های علمی و معرفتی وی در آن سال‌ها بود. اما بهره وی از استادان و بزرگان حوزه علمیۀ نجف در کسب علم و دانش محصور نشد، بلکه همنشینی معنوی با صاحبان دل و معرفت، نخستین تجربه‌های عرفانی و معنوی را برای او رقم زد. علاوه بر همه تلاش‌ها و مجاهدت‌ها و بهره‌گیری از محضر علما و آیات عراق، دو چهره برجستۀ علمی و معنوی حوزۀ نجف تأثیر عمیق‌تری بر شخصیت آیت‌الله بهجت گذاشتند: علامۀ کبیر، آیت‌الله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی و آیت‌الله میرزا علی قاضی.
حضرت آیت‌الله غروی اصفهانی  فکری جوّال و نافذ و دقیق داشت و آیت‌الله بهجت، سال‌ها از محضر این استاد بی‌بدیل بهره‌ها برد و در محضر درس ایشان، پیوسته آموخت و نقد کرد و پیش رفت؛ بدان حد که در زمرۀ بهترین شاگردان آن فقیه خردمند و بزرگ درآمد. آیت‌الله بهجت، علاوه بر استفاده‌های علمی از محضر استاد، به کسب فیوضات معنوی نیز نایل گشت و به‌شدت تحت تأثیر علمی و معنوی استاد عالی‌قدرش قرار داشت و این تأثیر در رفتار علمی و معنوی ایشان به کمال مشهود بود.
همچنین عارف نامی و سالک بی‌همتا، حضرت آیت‌الله میرزا علی قاضی تأثیر بسیاری بر روش عرفانی و کسب مراتب معنوی آیت‌الله بهجت گذاشت. به واقع وی با ورود به نجف اشرف در سن هیجده سالگی، گمشده خویش را در وجود این استاد بزرگ یافت و سال‌ها در محضر پر فیض آن دریای عرفان و معنا، شاگردی کرد. آیت‌الله قاضی نیز به این شاگرد مستعد و حقیقت‌جوی خود عنایات ویژه داشت و از سر صمیمیت و محبت، او را «فاضل گیلانی» خطاب می‌کرد.

دورۀ مبارک و پر فراز و نشیب حضور در نجف اشرف، برای شیخ محمدتقی، فرصتی طلایی بود تا با همه قوا در تهذیب نفس و کسب دانش بکوشد؛ اما اشتغال شدید و شبانه روزی به تحصیل و تهذیب، گاهی وی را در بستر کسالت و بیماری می‌افکند. از همین روی، هر از گاه باید به کاظمین و سامرا و کربلا می‌رفت تا ضمن تغییر آب و هوا، جسم نحیف خود را از آسیب‌های بیشتر مصون نگه دارد.

بازگشت به وطن و اقامت در قم

سرانجام پس از شانزده سال سکونت در جوار مضجع نورانی ائمه هدی (علیهم‌السلام) و حضور فعّال و تلاش خستگی‌ناپذیر در راه کسب علم و معرفت و شاگردی در محضر استادان طراز اول حوزه علمیه نجف و سال‌ها تدریس و تحقیق، همراه با کسب درجۀ اجتهاد، با سینه‌ای سرشار از علم و معرفت و قلبی لبریز از شوق و توجه، برای درمان و رفع کسالت‌های ناشی از ریاضت و سخت‌گیری برنفس، به زادگاه خویش بازگشت.
ماه جمادی‌الثانی سال ۱۳۶۴ قمری، برابر با ۱۳۲۴ خورشیدی، تاریخ بازگشت آیت‌الله بهجت در سن کمتر از سی سالگی به ایران است. مدّت چندانی از ورودش به وطن نگذشته بود که به پیشنهاد خواهر بزرگتر که در حقّ او مادری کرده بود، ازدواج کرد.

بیست و نه سالگی

پس از چند ماه حضور و اقامت در فومن، بار دیگر عزم سفر به نجف کرد؛ اما این بار بر آن شد که در مسیر راه و همزمان با پرداختن به امور گذرنامه، چندی در شهر مقدس قم ساکن شود، تا با حوزۀ علمیۀ قم آشنایی بیشتری پیدا کند؛  سپس عازم نجف گردد. بدین رو در شوال سال ۱۳۶۴ هجری قمری، برابر با ۱۳۲۴ خورشیدی، عازم قم شد.
بیش از چندی از حضورش در قم نگذشته بود که در ۲۸ صفر سال ۱۳۶۵ هجری قمری، برابر با سال ۱۳۲۵ هجری شمسی، پدر مهربانش با خاطری آسوده از سرنوشت فرزند، به دیار باقی شتافت و فرزند را داغدار وجود مهربان و گرامی‌اش کرد.
ماه‌های سکونت در قم با خبرهایی ناگوار که از نجف می‌رسید، همراه بود. رحلت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در ذی‌الحجه ۱۳۶۵ هجری قمری و حضرت آیت‌الله میرزا علی قاضی در ربیع‌الاول ۱۳۶۶ هجری قمری، خبرهای جانسوزی بودند که فاضل گیلانی را به سوگ نشاند. اکنون او بود و خاطرات فراوانش از روزها و شب‌های نجف و آنچه از استادان معنوی و بزرگوارش در خاطر داشت. این اخبار و فوت پدر، وی را برآن داشت که در مجاورت حرم کریمه اهل بیت، حضرت فاطمۀ معصومه (سلام‌الله‌علیها) سکنی گزیند و بوی گل را از گلاب جوید. حضور حضرت آیت‌الله بهجت در شهر مقدس قم، جلوه‌هایی برجسته و نمود و ظهوری متنوع در عرصه‌ای مختلف داشت. نخستین فراز از زندگی ایشان، حضور در دروس خارج مراجع تقلید عصر بود.

حوزۀ علمیۀ قم که حدود ۲۴ سال از زمان تجدید حیاتش به همت والای آیت‌الله حائری می‌گذشت، با حضور عالمان و مجتهدان برجسته، به‌ویژه پس از ورود آیت‌الله بروجردی (رحمةالله) که چند ماهی از آن نگذشته بود، به حوزه‌ای قدرتمند و گرم مبدل شده بود. آیت‌الله بهجت علی‌رغم آنکه در زمان ورودش به قم مجتهدی مسلم بود، برای رونق بیشتر دروس خارج و ادای احترام به استادان برجستۀ حوزه، در درس خارج آیت‌الله حجت کوه کمره‌ای و نیز درس حضرت آیت‌الله بروجردی شرکت کرد و در زمرۀ برجسته‌ترین افراد حاضر در درس آن مرجع کل قرار گرفت و به زودی به عنوان یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین مُستَشکلان درس ایشان شتاخته و انگشت‌نما شد. بدین روی، لب از نقد و اشکال علمی بست تا به چشم نیاید و بدو توجه نشود.

ایشان همچنین پس از ورود به قم، مشغول تدریس شد و پس از قریب یک سال، به  تدریس خارج فقه و اصول همت گماشت که بیش از شصت سال و تا آخرین روزهای عمر پر برکتشان ادامه یافت. در سال های اخیر صبح‌ها به تدریس خارج فقه و عصرها به تدریس خارج اصول اشتغال داشت و به انگیزۀ دوری از شهرت، حجره‌های مدارس و سپس منزل خود را محل تدریس قرار داد؛ اما سرانجام با اصرار شاگردان، نخست در دو مسجد کوچک و از سال ۱۳۷۵ شمسی در مسجد فاطمیه، درس‌های خود را برگزار کرد و تا پایان عمر در این محل مقدس به تدریس اهتمام ورزید.

فراز برجسته دیگر فعالیت‌های آیت‌الله بهجت در قم، برگزاری مراسم روضه بود که بیش از چهل سال و تا پایان عمر شریفشان برپا بود. مراسم روضۀ حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) از سوی ایشان ابتدا در منزل و پس از قبول مسئولیت مرجعیت، در مسجد کوچک اما باصفای فاطمیه برگزار می‌شد و ایشان در گرم‌ترین و سردترین روزهای سال، و حتی در بدترین وضعیت جسمی تا اواخر عمرشان، مصرانه در این مجلس شرکت می‌کردند و برای مظلومیت آن امام شهید اشک می‌ریختند. در تابستان‌ها نیز که به مشهد مقدس مشرف می‌شدند، این مجلس برپا بود. گویی اصرار ایشان در برپایی و حضور در مجلس روضه، اهتمام در عمل به وصیت استادشان بود که فرموده بودند: «روضه هفتگی حضرت اباعبدالله را ترک نکنید.»

نماز آیت‌الله بهجت.

مجلس روضۀ هفتگی ایشان محفل همۀ دلسوختگان و شیفتگان اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) بود؛ کسانی‌که از شهرهای مختلف کشور به شوق شرکت در روضۀ اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در این محفل جمع می‌شدند و اشک ماتمشان در عزای حسین با اشک شوق دیدار این مرجع عظیم‌الشأن در هم می‌آمیخت.

نام آیت‌الله بهجت، نماز و مناجات را در ذهن‌ها تداعی می‌کند. این تداعی و همراهی، دست کم دو دلیل داشت: نخست حالات و معنویت آن وارسته مرد الهی هنگام نماز بود، و دلیل دیگر، اهتمام شگفت ایشان به برگزاری نماز جماعت در همه روزها و اوقات سال بود که از همان آغاز، بزرگان و زبده عالمان حوزه علمیه در آن شرکت می‌کردند. ایشان نخست تمام نمازهای یومیه را به جماعت در مسجد فاطمیه اقامه می‌کرد؛ اما در سال‌های پایانی عمر، به‌دلیل کهولت سن، به اقامه نماز ظهر و عصر بسنده کردند. شکوه و عظمت نماز جماعت ایشان در مسجد فاطمیه در هیچ نوشته‌ای نمی‌گنجد و فقط کسانی‌که این عظمت و شکوه معنوی را درک کرده‌اند، می‌توانند شمه‌ای از آن را به بیان آورند. خاطرۀ آن روزها و شب‌ها که صف‌های نماز از صحن مسجد به حیاط و کوچه‌ها می‌رسید، هرگز از حافظۀ نمازگزاران مسجد فاطمیه محو نخواهد شد و بسا پیران و جوانانی که بی‌تاب آن لحظه‌های ناب معنوی‌اند.

از دیگر برنامه های دائمی و زیبای ایشان، حضور هر روزه در حریم ملکوتی حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) بود. ایشان تا پایان زندگی سراسر نور و برکت خویش تا آستانه نود سالگی، هر روز پس از نماز صبح و تعقیبات آن، به زیارت ضریح مطهر حضرت فاطمۀ معصومه (سلام‌الله‌علیها) می‌شتافت و سپس در خلوت عاشقانۀ خویش در گوشه‌ای از حرم مطهر به قرائت زیارات و اقامه نماز می‌پرداخت.

آثار علمی

تلاش بی وقفۀ علمی، از دیگر خصایص آن مرجع بزرگوار شیعه بود. حضرت آیت‌الله بهجت، تألیفات متعددی در فقه و اصول دارند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکردند. وقتی گروهی از مؤمنان خواستند آثار ایشان را بدون استفاده از وجوه شرعی، چاپ کنند، خطاب به آنان فرمود: «هنوز بسیاری از کتاب‌های علمای بزرگ، سال‌ها است که مخطوط باقی مانده‌اند؛ آنها را چاپ کنید. این کتاب‌ها دیر نشده است.» اما همین مقدار که از قلم توانا و فکر نورانی آن بزرگ مرد بر صفحۀ کاغذ نشسته و چاپ شده است، حکایت از عمق اندیشه‌های فقهی او می‌کند.

برخی از آثار چاپی و خطی آن فقیه وارسته به این قرار است:

۱. مباحث‌الاصول (دورۀ کامل اصول)؛
۲. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری(ره) و تکمیل آن تا پایان متاجر؛
۳. مجموعه فقهی «بهجة الفقیه»، شامل کتاب‌های طهارة، صلاة، زکاة، خمس و حج؛
۴. حاشیه بر مناسک شیخ انصاری(ره)؛
۵. رسالۀ توضیح المسائل (فارسی و عربی)؛
۶. مناسک حج؛
۷. وسیلةالنجاة: این کتاب حاوی آرای ایشان در برخی ابواب فقه است که در متن کتاب «وسیلة النجاة»، تألیف حضرت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) آمد و جلد نخست آن به چاپ رسید؛
۸. جامع‌المسائل: دورۀ فقه فتوایی، حاصل تأملات بیست‌وپنج سالۀ این فقیه اهل‌بیت در مقام اِفتا است که در نوع خود بی‌نظیر است. بخشی از آن، حاشیه بر کتاب «ذخیرةالعباد» مرحوم شیخ محمد حسین غروی است که در پنج جلد به چاپ رسید؛
۹. سروده‌های عرفانی و اخلاقی.

تدریس معظم له ۹

منم که شهره شهرم به عشق‌ورزیدن

بی گمان یکی از برجسته‌ترین جلوه‌های شخصیتی حضرت آیت‌الله بهجت، گوشه‌گیری و تلاش خستگی‌ناپذیر او در راه گمنامی و پرهیز از شهرت اجتماعی است. ایشان مصرّانه تلاش می‌کردند که هیچگاه نامی از خود برجای نگذارند. این شیوه اخلاقی، از روزهایی که در درس بزرگان کربلا و نجف شرکت می‌کردند، آغاز شد و تا پایان عمر ادامه یافت.
در دوران تحصیل، هنگامی‌که احساس کردند اشکالات علمی‌شان موجب شهرت و آوازه‌گری می‌شود، سکوت را برگزیدند و جز به ضرورت زبان به نقد و افاضه نگشودند. پس از آن، در دوران طولانی تدریس نیز هیچ‌گونه اقدام یا کوششی برای مطرح کردن درس خویش نکردند و سفرۀ درس و بحث عالمانه خود را در مدارس و مساجد گمنام پهن می‌کردند.

در ساحت عرفان و سیروسلوک نیز علی‌رغم آنکه از شاگردان برجستۀ مرحوم آیت‌الله میرزا علی قاضی بودند و هماره از بهره‌های بالای معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه جلوه‌ای از آن همه شور و شیدایی را بروز ندادند و همیشه از نقل تجربه‌های معنوی خویش ابا داشتند. آنچه دربارۀ مقامات معنوی ایشان بر سر زبان‌ها است، بیشتر از ناحیه کسانی است که به کشف بخش‌هایی از آن وجود شریف توفیق یافته بودند و مقداری نیز مرهون توضیحات اندکی است که خود ایشان در ضمن بیان مقامات و حالات استادان‌شان گفته‌اند. در این توضیحات، ناخواسته و به نحو ضمنی، گوشۀ پرده کنار می‌رفت و شمه‌ای از کارستان گوینده نیز آشکار می‌شد. اما هیچ‌گاه، هیچ کس از ایشان کلمۀ «من» را نشنید.

در راه مرجعیت نیز هرگز قدمی برنداشتند؛ به‌رغم نیم قرن تدریس خارج فقه و اصول، همواره از پذیرش مرجعیت سر باز زدند؛ اما بعد از ارتحال آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی (رحمت‌الله‌علیهما) و در پی درخواست‌های مصرانه و مکرر گروه بسیاری از عالمان و مؤمنان، انتشار رساله را اجازت فرمودند؛ اگرچه با نوشتن نامشان بر روی جلد رساله مخالفت کردند.

در آرزوی تو باشم

چهره معظم‌له.

روزهای پایانی اردیبهشت ۱۳۸۸، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود. در تمام سال‌های زندگی مبارکش با همه وجود و با جسم خسته و تکیده‌اش و روح تشنه و رنج‌دیده‌اش، آرزوی وصال سرمدی داشت. برای او که عبد صالح خداوند بود و در تمام دوران زندگی خویش جز به بندگی نمی‌اندیشید، لحظۀ دیدار معبود، آغاز لذت محض روحانی بود. دیدار با سفیر خوش‌روی حق، نتیجه نود سال مجاهدت در راه معشوق ازلی بود. آسودن در آغوش امن و رحمت الهی، نصیبه‌ای است که بهای آن پاکی و عبودیت است. اما روز فراغت او از دنیای خاکی، شب فراغ دوستان و یاران ارادتمندش بود. آن روز، در حالی‌که روحی بزرگ و شاد به آسمان‌ها پر می‌کشید، جان هزاران شیفته معنویت و پاکدامنی، اشک حسرت می‌ریخت.

غروب یکشنبه، بیست‌وهفتم اردیبهشت سال ۱۳۸۸، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فرا گرفت. سیل مشتاقان و شیفتگان فقاهت و مرجعیت به سوی قم سرازیر شد. قم سیه پوشید و ازدحام جمعیت عزادار، یادآور تشییع تاریخی آیت‌الله بروجردی شد. از عامی و عارف، از فاضل و کاسب و از همۀ طبقات مردم در تشییع پیکر مردی حضور رساندند که سینه‌اش مالامال از عشق و شیفتگی بود و یادگاری مقدس از خود بر جای گذاشت. و سرانجام پیکر مطهر آن پیر راحل در حرم مطهر حضرت فاطمۀ معصومه (سلام‌الله‌علیها) در مسجد بالاسر در خاک مشک بوی عصمت آرمید.

پیکر خاکی آن بزرگ افلاکی در حریم ملکوتی حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) آرام گرفت؛ اما سکوت مسجد فاطمیه فریاد فراق داشت.
اگر کعبه، شمع جمع حاجیان است، صحن و سرای مسجد فاطمیۀ قم، زیارتگاه دل‌های عاشق است و هنوز مشتاقان «نماز بهجت» به شوق دیدار پیر و مراد خویش به آنجا می‌روند و دل و روح به در و دیوار آن متبرک می‌کنند.

مختصری از کرامات

کرامات

حضرت آیت الله بهجت (رض)

برای خانواده‌ای حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه‌اش دزدیده بودند، و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا برده‌اند، شب عروسی بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلی نگران شده بودند و جاهایی را که احتمال می‌دادند جستجو کرده بودند، به هر حال پدر و مادر عروس خیلی دستپاچه می‌شوند، یکی از دوستان ما که همسایه آنان بود می‌گوید: من هیچ چاره‌ای ندیدم، گفتم: می‌روم خدمت آقای بهجت عرض می‌کنم ببینم ایشان چه می‌گویند. با شتاب فراوان و ناراحتی آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تأملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند: «بروید حرم، شاید آمده باشد حرم». ایشان بر می‌گردد و مطمئن می‌شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع می‌دهد و آن‌ها می‌آیند  بالا سر حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) عروس را پیدا می‌کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمی‌دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند».

نمونه دیگر: یکی از دوستان می‌گفت: خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان می‌خواستم به مسافرت بروم. برای خداحافظی و التماس دعا رفتم خدمت آقای بهجت. ایشان من‌را دعا کردند و فرمودند: «در این ماه خدا پسری به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذارید». در حالی که آقا علی الظاهر اصلا اطلاعی نداشتند که خانم من باردار است، و طبعاً راهی برای تشخیص این‌که پسر است یا دختر و در چه تاریخی متولد می‌شود نبود. اتفاقاً در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را «محمد حسن» گذاشتیم.

آقای مسعودی نیز در این باره می‌گوید: «هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجه داشته باشد می‌بیند که ایشان درباره جهت خاصی که در او (مخاطب) وجود دارد صحبت می‌کند. ما وقتی با آقای مصباح درس ایشان می‌رفتیم، غالباً پیش از شروع درس درباره امور سیاسی یا اقتصادی یا امور معیشتی خودمان بحث می‌کردیم، زیرا آن زمان وضع معیشتی طلاب (ازجمله ما) خوب نبود، وقتی آقا می‌آمدند بدون هیچ مقدمه درست در همین رابطه بحث می‌کرد، و ما یقین می‌کردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث می‌کردیم. مثلاً وقتی ما می‌گفتیم: چه کار کنیم؟ وضع زندگی‌مان بد است، قرض داریم، نان شب نداریم. بلافاصله ایشان قبل از درس می‌فرمود: بله، طلاب زمان ما هم وضع‌شان این‌طور بود. نداشتند، گرسنگی می کشیدند، ولی صبر می‌کردند. و حکایتی از زندگی علمای گذشته را در این رابطه نقل می کردند. به یاد دارم روزی با آقای مصباح گفتگو می‌کردیم که ما چیزی نداریم و نمی‌شود همیشه با نان خالی زندگی کرد. ایشان آن روز بلافاصله فرمودند: یک روز صبح بچه شیخ مرتضی انصاری(رحمه‌الله‌علیه) نزد او آمد و گفت: آقا ما هیچ خورشتی نداریم، فقط نان خالی داریم. شیخ فرمود: نان تازه است، معلوم می‌شود که ایشان تازگی نان را خورشت می‌دانسته. با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام می‌شدیم که ما حداقل همراه نان، پنیر هم داریم.

آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز می‌گوید: مرحوم آقای حاج عباس قوچانی که از شاگردان مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا علی قاضی بودند در یک جلسه خصوصی بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران برای تشرف به زیارت امام رضا(علیه‌السلام) خدمت آقای بهجت رسیدم و در جلسه خصوصی بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصی و الطاف حق تعالی نسبت به خودشان و برخی از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهم الهی و لطف خاص الهی را که حق تعالی به ایشان عطا فرموده بود را برای بنده نقل کردند واز من پیمان گرفتند که به کسی نگویم، ولی بنده یک مورد را به برخی از رفقا گفتم. 
من(کربلایی) از آقای قوچانی با اصرار خواستم آن یکی را به بنده نیز بفرمایند. گفت: ایشان فرمودند: « بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم، می‌بینم».
 
یکی از نزدیکان آقا می‌گوید: «یک بار به فومن رفته بودم، یک روز مانده به برگشتن، خدمت آقای اریب، از علمای فومن رفتم، ایشان چند سکه داد و گفت: یکی از این‌ها را به آیت الله بهجت بده. وقتی برگشتم آن را خدمت آقا دادم. دوباره که می‌خواستم به فومن بروم آیت الله بهجت، 1000 تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقای اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازاری دادم و گفتم: این را به آقای اریب بده و نگو چه کسی داده، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلی تعجب کرده است. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی این پول را به آقای اریب دادم، گفت: قسمتی از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که 1000 تومان می‌گیرم درست می‌کنم. من که پولی نداشتم، به تعمیر کار گفتم: فعلاً صبر کن و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است». 

یکی از دوستان می‌گوید: «یکی از بستگان نزدیک من به مرض سرطان مبتلی گردید. دکترها گفتند: حتماً باید در اسرع وقت تحت عمل جراحی قرار گیرد، در غیر این صورت غده سرطانی به جاهای دیگر بدن نیز سرایت خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه کنیم، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه؟ قرار شد خدمت آیت الله بهجت مراجعه و از ایشان طلب استخاره کنیم. به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نیست، و مبلغی پول دادند که برای او صدقه بدهیم، و نیز دستور فرمودند مقداری آب زمزم را با تربت حضرت سید الشهدا(علیه‌السلام) مخلوط کرده به قصد شفا هر روز مقداری از آن به مریض بدهید تا بیاشامد، هم‌چنین فرمودند: تعداد زیادی از فقرا را اطعام نماییم، و یا هر چند به مقدار کم به آنان صدقه پرداخت کنیم و ضمناً به فقرا و صدقه گیرندگان بگوییم برای سلامتی بیمار دعا کنند. 
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجرا کردیم و مریض جهت توسل عازم حرم امام رضا(علیه‌السلام) گردید و مدت سه روز در آن حرم شریف به دعا و راز و نیاز پرداخت. حالات بسیار روحانی و عجیبی به او دست داد، پس از برگشت دیگر احساس درد نکرد. 
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ایشان را در جریان بگذارم و دستورات بعدی را بگیرم، که در میانه راه بین منزل و مسجد آقا را دیدم، ناگهان پیش از آن‌که سخنی بگویم. آقا پرسید: حال مریض شما چطور است؟ گفتم: الحمدالله و قضایای مشهد را نقل کردم. آقا فرمودند: به همان دستورات عمل کنید، و برای امتحان به پزشک مراجعه کنید. 
وقتی مریض به پزشک مراجعه کرد، پزشک معالج از بیمار با تعجب می‌پرسد: شما کاری کرده‌اید یا جایی رفته‌اید؟ بیمار می‌گوید: چه طور؟ دکتر با تعجب می‌گوید: مرض شما به طور ناباورانه کاهش یافته و هیچ احتیاجی به عمل ندارد، و مقدار باقی مانده از غده را با دارو حل می‌کنیم. هم اکنون الحمدلله مریض ما به طور کامل شفا یافته و به زندگی خود ادامه می دهد. آن‌چه که برای ما جالب توجه بود استخاره‌ای بود که آقا فرمودند و گفتند: نیازی به عمل ندارد.

آقای «قدس» می‌گوید: «یکی از روحانیون مازندران، که اینک رئیس دادگستری یکی از استان‌های ایران است، برای حقیر نقل کرد: زمانی که آیت الله کوهستانی مازندرانی به رحمت ایزدی پیوستند، آقازاده آن مرحوم خدمت آیت الله العظمی بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند: «آقای شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا بر پا شد». حقیر پرسیدم یعنی چه؟ شخص ناقل فرمودند: بیش از این نمی‌دانم. 

آقای خسرو شاهی نیز در این رابطه می گوید: «از یکی از طلاب که در قید حیات است شنیدم که می‌گفت: بعد از ازدواج، خانه‌ای در قم اجاره کردم، پس از استقرار در منزل، از نظر مالی دچار تنگ‌دستی عجیبی شدیم تا روزی رسید که حتی به این فکر افتادیم که غذای شب را چگونه تهیه کنیم. و در شرایطی بودیم که نمی توانستیم از کسی قرض بگیریم. از خانه بیرون آمدم و برای زیارت به حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) مشرف شدم، پس از زیارت و هنگام خداحافظی دیدم کسی از پشت سر مقداری پول به من داد و گفت: این باید به شما برسد، برگشتم دیدم آیت الله العظمی بهجت است. در حالی که اصلاً به ایشان اظهار نیازی نکرده بودم. شبیه این قضیه را از یکی دیگر از طلاب نیز شنیده‌ام».

حجة السلام و المسلمین «علم الهدی» نیز می‌گوید: «یکی از طلاب نقل کرد که سالی برای تبلیغ می‌خواستم گیلان بروم، مخارج خانواده را فراهم کردم، ولی هزینه راه را نداشتم ناچار به زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) مشرف شدم و گلایه و درد دل کردم، ما که دربست در اختیار شما اهل بیت(علیهم‌السلام) هستیم و می‌خواهیم شریعت جدّتان را تبلیغ نماییم، ولی کرایه راه نداریم، بالاخره بعد از زیارت قصد کردم به نماز جماعت حضرت آیت الله بهجت بروم. بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر، هنگامی که ایشان می‌خواستند بروند، ناگهان به طرف من که در صف دوم نشسته بودم اشاره نمودند، من خیال کردم با کسی دیگر کار دارد دوباره اشاره کردند و فرمودند: «با تو هستم» بلند شدم و به حضورش رسیدم. فرمودند: «پشت سر من بیا». 
همراه با عده‌ای در رکاب ایشان رفتیم تا به در منزل ایشان رسیدیم. فرمودند: این‌جا بایست تا من برگردم. داخل منزل تشریف بردند و بعد از چند دقیقه کوتاه برگشتند و دویست تومان پول (که آن زمان خیلی ارزش داشت) به من دادند. عرض کردم: چه کنم؟ فرمود: مگر پول نخواستی؟ جریان یادم آمد. 
عرض کردم: این پول زیاد است. فرمود: نه، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند، آن‌ها را هم تأمین می‌کنی. به هر حال خداحافظی کردم و عازم تهران شدم، در خیابان چراغ‌گاز که ماشین‌های گیلان از آن‌جا حرکت می‌کردند دیدم چند نفر از رفقا نیز می‌خواهند برای تبلیغ به گیلان بروند، ولی پول ندارند. گفتم: نگران نباشید پول رسیده است، اول رفتیم و نهاری صرف کردیم و بعد سوار ماشین شدیم و به محض رسیدن به مقصد آن دویست تومان نیز تمام شد». 

حجه السلام و المسلمین حاج آقا «شوشتری» فرمود: «شخصی خدمت آیت الله بهجت می‌رسد و می‌گوید: آقا! من اکثر شب‌ها برای نماز شب خواب می‌مانم چه کار کنم؟ دعایی بفرمایید. آقا هم می‌فرمایند: «چه ساعت دوست داری بیدار شوی؟» می‌گوید: «ساعت سه نصف شب». آقای بهجت به ایشان می‌فرمایند: برو ان شاءالله بیدار می‌شوید». 
حاج آقا شوشتری ادامه می‌دهد: «اینک چندین سال است از آن جریان می‌گذرد، و آن شخص به من گفت: از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار می‌شوم، هر چند یک ساعت قبل خوابیده باشم، و هیچ‌گاه نماز شبم ترک نشده است. و این از کرامات آیت الله بهجت است».  
-------------------------------------------------------------
منبع: سایت آوینی

دستورالعمل اخلاقی و سیر و سلوکی

دستورالعمل اخلاقی و عرفانی ایت الله بهجت

دستورالعمل های عرفانی و اخلاقی حضرت آیت الله بهجت(ره)

دستورالعمل اول

 جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.

پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.

و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».

ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »

2. دستور العمل دوم

کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
 
3. دستور العمل سوم

گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
 
4. دستور العمل چهارم
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله:
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند.

2. « من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم »؛ « [ من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم » ؛ ( والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا ).
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید.

3. همه می دانند که « رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:
« ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم. »

4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.

5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
« جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله. »

6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است:
( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. )
عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به
« عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت » قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.
« و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت، و إلیه انیب ».
5. دستور العمل پنجم
کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود.
 
6. دستور العمل ششم

هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از « ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. »
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائمیه »، صورت نمی گیرد.
 
7. دستور العمل هفتم

من کلام علی علیه السلام:
« إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست »؛
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقتهای آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ { در این صورت } سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.
وفقنا الله و ایاکم لمراضیه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرین صلوات علیهم أجمعین.

 
8. دستور العمل هشتم

جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که « بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند! » و این اشتباه است.
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم » با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.

بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند.
بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟ » درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: « دعا کنید! »

دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!

خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم.
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد.
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 
9. دستور العمل نهم

آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
آیا می دانید که: « هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید. »؟
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: « با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید »؟
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم:
( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا )، و از کلام معصوم:« من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و « من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم »، [ روشن نمی شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفته اند:
پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
نشستند و گفتند و برخاستند

10. دستور العمل دهم

همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود.
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.
وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.

11. دستور العمل یازدهم

بسمه تعالی
 
مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
 

توصیه حضرت آیت الله بهجت(رض)

مقامات عالیه

نماز اول وقت

حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره:

[آیت‌الله قاضی رحمت‌الله‌علیه] در نجف می‌گفتند: «من ضامنم کسی‌که این نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت بخواند، به مقامات عالیه می‌رسد». 

خیلی کلام بزرگی ایشان گفت؛
 گفت: «اگر نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت خواند، باز هم نرسید به آن مقامات عالیه، به من لعن کند!». 

خیلی عجیب است! خیلی عجیب است! معلوم می‌شود این،‌ چیزی هم نیست؛ هر کاری دارد،‌ یکی از این نمازهای پنج‌گانه را می‌تواند در وسط آن کارها انجام دهد؛‌ چون اول وقت است

فرمایش حضرت رسول(ص)

حدیث ظهور

مفاسد آخرالزمان

فتنه‌ها و مفسده‌هایی که مردم آخرالزمان در آن گرفتار خواهند شد، به قدری تأسف بار و مخرب است که قرن‌ها پیش، پیامبر صلوات الله علیه و امامان بزرگوار علیهم السلام بر احوالات آن مردم، ابراز تأسف و ناراحتی نموده‌اند. پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی فرمودند: « روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد، بزرگان دین در نزد آنان فریبکار و حیله‌گر خوانده می‌شوند و مکاران، موجه و وزین نامیده خواهند شد. مؤمنین، خوار و حقیر شمرده می‌شوند و فاسقین محترم و ارزشمند! کودکان گستاخ و پلید و زنان بی‌شرم و به دور از عفت و حیا خواهند بود. در آن دوران، خداوند باران به هنگام و رشد دهنده را از آنان دریغ سازد و به باران نابهنگام و مخرب مبتلا شوند».

وقوع جنگ‌ها و درگیری‌های بسیار

یکی از مفاسدی که مردم آخرالزمان به آن گرفتار خواهند شد، اختلاف‌ها و جنگ‌های فراوان میان دسته‌ها و گروه‌هایی از مردم در سرتاسر جهان خواهد بود. چنانچه آیه « فختلف الاحزاب من بینهم فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم »؛ پس گروه‌هایی از میان خودشان به اختلاف پرداختند. وای بر کسانی که کافر شده‌اند از حضور در روز بزرگ رستاخیز.  طبق نظر مفسرین، به ظهور فرقه‌های انحرافی متعدد در دین اسلام اشاره دارد که در آخرالزمان و در عصر ظهور، گریبان مردم را خواهد گرفت و موجب اختلافات و جنگ‌های فراوان خواهد شد. به حدی که تعداد زیادی از مردم کشته خواهند شد. خداوند در آیه دیگری از قرآن کریم، به ابتلا شدن مردم به گرسنگی و قحطی و ترس و نابودی جان‌ها و اموال و … اشاره می‌کند که مفسرین آن را از علائم آخرالزمان و نتایج درگیری‌ها و جنگ‌های فراوان آن عصر می‌دانند.

کفایت به ظاهر اسلام و پوسته قرآن

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث دیگری می‌فرمایند: « در آن زمان، از قرآن جز خطی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند، گروهی دیندار شناخته می‌شوند که بیش از همه از اسلام دورتر باشند! مساجد به زیورها آراسته شده و از حیث ساختمان و بنا آباد خواهند بود اما، کسانی در آنجا هستند که از خدا نمی‌هراسند و هدایتی در آنجا رخ نمی‌دهد. قرآن و اهل آن، در اقلیت خواهند بود. مؤمنان در میان مردم اما به دور از آنها خواهند بود زیرا هدایت هیچگاه با ضلالت همراه نخواهد شد.»

گسترش دروغگویی و غیبت

طبق روایتی از پیامبر اکرم صلوات الله علیه، پس از ظهور قائم عجل الله و در آخرالزمان، شیطان بر دلهای مردم مستولی خواهد شد در حالی که سیمای انسان دارند. همچون گرگان، درنده و خونریز خواهند بود. به انجام پلیدی‌ها و منکرات فخر خواهند فروخت. روز و شب را به پلشتی خواهند گذراند. چنانچه در میان آنها باشی دروغ بشنوی و آنقدر به این امر مبادرت نمایند که چنانچه خیری بشنوند، دروغ پندارند و چون در میان آنها نباشی غیبت تو را نمایند و عیب جویی ات کنند.

فرمایش رسول الله (ص)

حدیث ظهور

احوال مردم آخرالزمان

امرار معاش از طریق گناه

طبق روایت رسول خدا صلوات الله در آخرالزمان، دین هیچ مؤمنی برایش سالم نمی‌ماند مگر با گریز از کوه‌ها و سوراخ‌ها، همچون روباهی که توله‌هایش را این چنین کند. در این هنگام است که تجرد، سنت و عزب بودن حلال می‌شود و فرزند توسط پدر و مادرش به تباهی کشانده می‌شود و یا توسط همسر و فرزندش و یا به دست خویشان و همسایگانش. چرا که فقر و تهی دستی او را سرزنش کرده و ملامت کنند و کسب مال به هر طریق را، از او بخواهند.

حلال شمردن خوردن مال یتیم

امام علی علیه السلام در روایتی به شمردن برخی از مفاسد آخر الزمان پرداخته که یکی از آنها، حلال شمردن خوردن مال یتیم است. امری که خداوند بسیار از آن بر حذر داشته و آن را باعث تباهی دنیا و آخرت شمرده است: « ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا»؛ کسانی که اموال یتیمان را به ظلم می‌خورند قطعاً آتش می‌خورند در شکم‌هایشان و به زودی در شعله‌های آتش می‌سوزند. 

شیوع رشوه خواری و ربا

ربا، گناهی است که دهنده و گیرنده آن از مغضوبین درگاه الهی هستند و گناه آن معادل با گناه کسی است که در بیت الله الحرام با محارم خود زنا کرده باشد. راشی و مرتشی (رشوه دهنده و رشوه گیرنده) نیز از نظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملعون و در آتش خواهند بود.  اما در آخرالزمان، گناهانی به این بزرگی، مجاز و عادی شمرده خواهند شد.

حج با نیت غیر خدایی

حج، یکی از اعمال سیاسی و عبادی مسلمانان است که علاوه بر آثار عبادی و معنوی آن، نمایانگر وحدت مسلمین و انزجار و برائت از مشرکین نیز هست. تمام اعمال عبادی، باید با نیت قربه الی الله انجام شوند و «حج» نیز جایگاه ویژه‌ای در این موضوع دارد. اما در آخرالزمان، این عبادت تهی از هدف الهی و با نیاتی منفعت جویانه انجام خواهد شد.

ظاهر آرایی مردها و زن‌ها مثل همدیگر

یکی دیگر از مفاسد آخر الزمان در روایات، این گونه آمده است که در آخرالزمان مردها، خود را به شکل زن‌ها در می‌آورند و زن‌ها خود را به شکل مردها و در آن هنگام است که مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان. ابن عباس رضی الله عنه، از قول پیامبر اکرم صلوات الله روایت می‌کند که: « پیامبر اکرم صلی الله، مردانی را که خود را به شکل زنان در می‌آورند و زنانی که خود را به شکل مردان در می‌آورند لعنت نموده و فرمودند که آنان را از خانه‌هایتان بیرون کنید؛« أخرجوکم من بیوتکم »

 

حدیث رسول الله (ص)

حدیث ظهور

رافضه در آخرالزمان

 حسن بن علی از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) از پدرش از حضرت صادق (علیه‌السّلام) از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از امیرالمؤمنین ‌ (علیهم‌السّلام) حدیث کند که فرمود: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من فرمود: شبی که مرا به آسمان‌ها بردند قصرهایی دیدم که از یاقوت سرخ و زبرجد سبز و درّ و مرجان و طلای خالص بود، کاه گل آنها از مشک خوشبو و خاکش از زعفران، و دارای میوه و نخل خرما و انار بود، و حوریه و زن‌های زیبا و نهرهای شیر و عسل که بر روی درّ و جواهر می‌گذشت و در کنار آن دو نهر خیمه‌ها و غرفه‌هایی بنا شده بود و در آنها خدمتکارها و پسرانی بودند، و فرش‌هایش از استبرق و سندس و حریر بود و طناب‌هایی در آنها بود؛ گفتم: ‌ای حبیب من جبرئیل این قصرها از آن کیست؟ و قصه آنها چیست؟ جبرئیل گفت: این قصرها و آنچه در آن است و چندین برابر آن مخصوص شیعیان برادرت و جانشین تو پس از تو بر امّت علی است، و ایشان را در آخرالزمان به نامی که دیگران را آزار دهد بخوانند، آنها را رافضه (واگذارندگان) خوانند، در صورتی که این نام برای آنان زینت است، زیرا ایشان باطل را واگذارده و به حق چنگ زده‌اند، و سواد اعظم اینانند، و اینها مخصوص شیعیان فرزندت حسن پس از اوست، و برای شیعیان برادرش حسین پس از اوست، و برای شیعیان فرزندش علی بن الحسین بعد از اوست، و برای شیعیان فرزندش محمد بن علی پس از اوست، و مخصوص شیعیان فرزندش جعفر بن محمد پس از اوست، و برای شیعیان فرزندش علی بن الحسین بعد از اوست، و برای شیعیان فرزندش محمد بن علی بعد از او؛ و برای شیعیان فرزندش حسن بن علی پس از او، و برای شیعیان فرزندش محمد المهدی پس از اوست. ‌ای محمد اینان امامان پس از تو نشانه‌های هدایت و چراغ‌های روشن در تاریکی‌ها هستند، شیعیان‌شان تمامی فرزندان تو هستند، و دوستداران آنها پیروان حق و دوستان خدا و رسولند، که باطل را واگذارده و از آن دوری کرده‌اند، و آهنگ حق نموده و از آن پیروی کرده‌اند، آنها را در زمان زندگی‌شان دوست داشته و پس از مرگ‌شان زیارت کنند، در صدد یاری آنهایند و به دوستی آنها اعتماد کنند، رحمت خدا بر ایشان باد زیرا او آمرزنده و مهربان است. 

البته باید توجه داشت که باید این گونه روایات مشوّقی برای شیعیانی باشد که در زمان غیبت امام زمان‌شان اعمال و کردارشان کاملاً مطابق و منطبق با دستورات اهل بیت (علیهم‌السّلام) بوده و مطیع اوامر آن بزرگواران هستند و خدای ناکرده مبادا این گونه روایات موجب عجب و غرور آنها گردد.

فرمایش رسول الله (ص)

حدیث ظهور

از عبداللَّه بن عباس نقل شده که گفت: با رسول خدا به زیارت حج رفتیم، همان حجی که بعد از آن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفت، و یا به عبارت دیگر حجة الوداع؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کعبه را گرفت و سپس روی نازنین خود را به طرف ما کرد و فرمود: می‌خواهید شما را خبر دهم از علامات قیامت؟ و در آن روز سلمان (رضی‌اللَّه‌عنه) از هر کس دیگر به آن جناب نزدیک‌تر بود، لذا او در پاسخ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عرضه داشت: بله یا رسول اللَّه، حضرت فرمود: یکی از علامت‌های برپائی قیامت این است که نماز ضایع می‌شود؛ یعنی از میان مسلمین می‌رود و از شهوات پیروی می‌شود و مردم به سوی هواها میل می‌کنند، مال مقامی عظیم پیدا می‌کند و مردم آن را تعظیم می‌کنند، دین به دنیا فروخته می‌شود، در آن زمان است که دل افراد با ایمان در جوف‌شان، برای منکرات بسیاری که می‌بینند و نمی‌توانند آن را تغییر دهند آب می‌شود آن چنان که نمک در آب حل می‌گردد. سلمان با تعجب عرضه داشت: یا رسول اللَّه: به راستی چنین روزی خواهد رسید؟ فرمود: آری، به آن خدایی که جانم به دست او است، ‌ای سلمان در آن هنگام سرپرستی و ولایت مسلمانان را امرای جور به دست می‌گیرند امرایی که وزرایی فاسق و سرشناسانی ستمگر و امنایی خائن دارند. سلمان پرسید: براستی چنین وضعی پیش خواهد آمد یا رسول اللَّه؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است‌ ای سلمان در این موقع منکر، معروف، و معروف، منکر می‌شود، خائن، امین قلمداد می‌گردد و امین خیانت می‌کند، دروغگو تصدیق می‌شود و راستگو تکذیب می‌گردد. سلمان با حالت تعجب پرسید: یا رسول اللَّه به راستی چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است‌ ای سلمان در آن روزگار زنان به امارت می‌رسند و کنیزان طرف مشورت قرار می‌گیرند و کودکان بر فراز منبر می‌روند و دروغ نوعی زرنگی و زکات خسارت، و خوردن بیت‌المال نوعی غنیمت شمرده شود، مرد به پدر و مادرش جفا ولی به دوستش نیکی می‌نماید و ستاره دنباله‌دار طلوع می‌کند. سلمان باز پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است‌ ای سلمان! در این موقع زن با شوهرش در تجارت شرکت کند و باران در فصلش نیامده بلکه در گرمای تابستان می‌بارد و افراد کریم سخت خشمگین می‌گردند، مرد فقیر تحقیر می‌شود، در این هنگام بازارها به هم نزدیک می‌شوند وقتی یکی می‌گوید: "من چیزی نفروختم" و آن دیگری می‌گوید: "من سودی نبرده‌ام" طوری می‌گویند که هر شنونده می‌فهمد دارد به خدا بد و بیراه می‌گوید. سلمان پرسید: آیا حتما چنین وضعی خواهد شد یا رسول اللَّه؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است، ‌ای سلمان در این هنگام اقوامی بر آنان مسلط می‌شوند که اگر لب بجنبانند کشته می‌شوند و اگر چیزی نگویند دشمنان همه چیزشان را مباح و برای خود حلال می‌کنند تا با بیت المالشان کیسه‌های خود را پر کنند و به ناموس‌شان تجاوز نموده، خون‌شان را بریزند و دلهاشان را پر از وحشت و رعب کنند و در آن روز مؤمنین را جز در حال ترس و وحشت و رعب و رهبت نمی‌بینی. سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا چنین روزگاری بر مؤمنین خواهد گذشت؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است‌ ای سلمان در این هنگام چیزی از مشرق می‌آورند و چیزی از مغرب تا امت اسلام را سرپرستی کنند، در آن روز وای به حال ناتوانان امت من، از شر شرقی و غربی‌ها و وای به حال آن شرقیان و غربیان از عذاب خدا، آری نه صغیری را رحم می‌کنند و نه پاس حرمت کبیری را دارند و نه از هیچ مقصری عفو می‌کنند، اخبارشان همه فحش و ناسزا است، جثه آنان جثه و بدن آدمیان است ولی دلهاشان دل‌های شیاطین...

 

TOP
WhatsApp chat
رفتن به نوار ابزار