بر گرفته از کتاب کرامات و مقامات عرفانی امام حسین (ع) / علی حسینی قمی.
پاداش گریه بر سالار شهیداننمونههایی از عجایب و کرامات شگفتانگیز حضرت اباعبدالله الحسین
1 – رسول گرامی اسلامی صلی الله علیه و آله و سلم به دختر گرامیاش حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:«کل عین باکیة یوم القیامة الا عین بکت علی مصاب الحسین فانها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة.» .«هر چشمی که در روز قیامت گریان است مگر چشمی که برای مصائب حسین گریه کرده باشد. چنین کسی در قیام خندان و شادمان است به نعمتهای بهشتی.»2 – نیز این روایت مشهور (با اندکی اختلاف در لفظ) از ائمه اطهار علیه السلام در خصوص پاداش گریه بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل شده که فرمودند:«من بکی او أبکی مأة ضمنا له علی الله الجنة، و من بکی او ابکی خمسین فله الجنة، و من بکی او ثلاثین فله الجنة، و من بکی او ابکی عشرة فله الجنة، و من بکی او ابکی واحدا فله الجنة، و من تباکی فله الجنة.»
.«کسی که در مصیبت امام حسین گریه کند یا صد نفر را گریان سازد، ما بهشت را برای او ضمانت میکنیم؛و کسی که در مصیبت آن حضرت گریه کند یا پنجاه نفر را گریان سازد، اهل بهشت است؛و کسی که در مصیبت آن حضرت گریه کند یا سی نفر را بگریاند، اهل بهشت است؛و کسی که در مصیبت آن حضرت گریه کند یا ده نفر را بگریاند، اهل بهشت است؛و کسی که در مصیبت آن حضرت گریه کند یا ده نفر را بگریاند، اهل بهشت است؛و کسی که در مصیبت آن حضرت گریه کند یا یک نفر را بگریاند، اهل بهشت است؛و کسی که خود را به صورت گریهکنندگان درآورد، اهل بهشت است.»3 – داود ترقی گوید: در حضور امام صادق علیه السلام بودم. آن حضرت درخواست آب کرد و چون آب را آشامید اشک از چشمان مبارکش جاری گشت و فرمود: «لعنت خدا بر قاتل حسین.»آنگاه فرمود: «هر بندهای که هنگام نوشیدن آب از حسین یا کند و قاتلش را لعنت کند، خداوند برای او صد هزار حسنه مینویسد و صد هزار گناه را از او محو مینماید و صد هزار درجه به او میدهد و مانند کسی است که صد هزار برده را در راه خدا آزاد کرده است و خداوند او را در روز قیامت با قلب خنک محشور مینماید.»
فضیلت زیارت امام حسین
روایات بسیاری در فضیلت زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام آمده است که ما اختصارا فقط به ذکر چند روایت اکتفا میکنیم:1 – امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:«زیارة الحسین بن علی واجبة علی کل من یقر للحسین بالامامة من الله عزوجل.» .«زیارت حسین بن علی بر هر کسی که به امامت آن حضرت از جانب خداوند متعال اقرار دارد واجب است.»2 – امام رضا علیه السلام فرمود:«کسی که مزار امام حسین را در کنار شط فرات زیارت کند بمنزلهی کسی که خداوند را در فوق عرش زیارت کرده باشد.» 3 – از امام صادق و امام کاظم علیهمالسلام روایتی به یک مضمون نقل شده است که فرمودند:«کسی که به زیارت قبر ابیعبدالله بن الحسین برود و عارف به حق او باشد، خداوند جمیع گناهان گذشته و آینده او را خواهد بخشید، (بجز حق الناس).» .4 – امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که با معرفت، قبر امام حسین را زیارت کند همانند کسی است که صد حج با رسول خدا به جای آورده باشد.»
نمونههایی از عجایب و کرامات شگفتانگیز حضرت سیدالشهدا، اباعبدالله الحسین
اشاره
قال الرضا علیه السلام:«کلنا سفینة النجاة، و لکن سفینة الحسین اوسع، و فی لج البحر اسرع»امام رضا علیه السلام فرمود:«همهی ما (اهلبیت) کشتی نجات هستیم: ولی کشتی نجات حسین وسیعتر و در تلاطم امواج سریعتر است.»عجب کیمیایی ولای حسین است خوشا آن دلی کاشنای حسین استمسلم بدان میزبان است زهرا به هر جا که بزم عزای حسین استبهشت است مزد عزاداری او بر این وعده ضامن خدای حسین است
شفا یافتن فطرس ملک
هنگامی که امام حسین علیه السلام متولد شد، خداوند هزار ملک را به همراهی جبرئیل امین از برای تهنیت و مبارک باد، حضور خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و جبرئیل چون هبوط به زمین کرد با فطرس ملک که از جملهی فرشتگان مقرب بود ملاقات کرد.فطرس از جملهی ملکهی عرش بود و به دلیل تأخیر در اجرای امری از اوامر الهی (و ترک أولی) مورد غضب خداوند قرار گرفت و پرودگار او را مخیر نمود که عذاب خویش را در دنیا ببیند یا اینکه در آخرت گرفتاری شود و او عذاب دنیا را اختیار نمود، زیرا که عذاب دنیا موقت و زودگذر و گرفتار آخرت سرمد و تمامنشدنی است.پس خداوند پر و بال او را درهم شکست و در یکی از جزائر دورافتاده افکند و دود عظیمی هم در آن جزیره ایجاد نمود تا او در اذیت باشد. و او در حدود هفتصد سال در آن جزیره معذب بود، تا اینکه جبرئیل با هزار ملک هبوط به زمین کرده و دانست که امر مهمی در زمین روی داده است.پس از جبرئیل سؤال کرد: «با این همه شکوه و جلالت به کجا میروید؟»جبرئیل پاسخ داد:«خداوند مولودی به پیامبر اسلام عطا فرموده و ما از برای تهنیت و عرض تبریک به حضور او میرویم.»فطرس عرضه داشت:«معلوم میشود که این مولود در نزد خداوند بسیار گرامی و معزز است» و آنگاه گفت:«ای جبرئیل! مرا نیز به همراه خود ببر؛ شاید به برکت آن مولود معظم خداوند از سر تقصیر من بگذرد و مرا به مقام خویش برگرداند.»جبرئیل تقاضای فطرس را پذیرفت و او را به همراه خود به حضور حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم آورد و بعد از عرض سلام و ابلاغ تبریک و تهنیت از طرف حضرت سبحان، حال فطرس را تذکر داد.فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «یا فطرس! أمسح جناحک علی هذا المولود»پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای فطرس! پر و بال خود را به قنداقهی این مولود عزیز بکش».«فمسح فطرس جناحه علی الحسین علیه السلام فرده الله إلی حالته الاولی.»«سپس فطرس پر و بال خویش را به قنداقهی سیدالشهداء علیه السلام [ صفحه 61] کشید و به مجرد این کار پر و بال شکستهاش به حالت اول بازگشت و مورد عفو خداوند سبحان قرار گرفت.»چون فطرس شفا یافت و بخشش خداوند را دریافت، بینهایت شادمان گشت و گفت:«ای رسول خدا! به جهت منتی که فرزندت حسین بر من دارد سه کار را تا روز قیامت برای او متعهد میشوم:1 – هر کس در هر کجا بر حسین سلام کند، فورا سلام او را به آن حضرت ابلاغ میکنم.2 – هر کس صلوات و درود و تحیت بر آن جناب بفرستد، صلوات او را به آن حضرت عرضه میدارم.3 – هر کس از خانهی خویش به قصد زیارت حسین حرکت کند او را در راه از خطرات حفظ میکنم تا اینکه موفق به زیارت قبر آن بزرگوار شود.»و چون فطرس به طرف آسمان پرواز کرد میگفت:«من مثلی و أنا عتاقة الحسین.»«چه کسی مثل من است و به مقام من نائل میشود و حال آنکه من آزاد شدهی حسین هستم.»
گهواره جنبان حسین
سلمان گوید:روزی به در خانهی حضرت زهرا علیهاالسلام رفتم و اذن ورود گرفتم و چون داخل شدم دیدم که حضرت زهرا علیهاالسلام مشغول آسیاب کردن است و دستاس را میچرخاند در حالیکه دستان مبارکش مجروح شده است.عرض کردم: «ای سیدهی زنان و ای مخدره دوران! چرا به فضه دستور نمیدهید تا دستاس نماید.»جواب فرمود: «پدر بزرگوارم امر فرموده که کارهای خانه یک روز بر عهدهی من و یک روز بر عهدهی فضه باشد و اینک نوبت من است.»در این سخن بودیم که ناگاه امام حسین علیه السلام در گهواره به گریه درآمد. پس عرض کردم:«ای سیدهی عالمیان! مرا نیز در کارتان شریک نمایید.»حضرت فرمود: «تو دستاس کن تا من حسین را آرام نمایم.»سلمان گوید: «من مشغول دستاس کردن شدم. مدتی بعد بانگ اذان برخاست و من جهت اقامهی نماز عازم مسجد شدم.» [ صفحه 63] پس از نماز امیرمؤمنان علیه السلام را گفتم:«ای امیرمؤمنان! شما اینجا نشستهاید و فاطمهی زهرا دستان مبارکش از دستاس کردن مجروح شده است.»پس امیرمؤمنان علیه السلام گریان شد و فورا به خانه رفت. هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که آن حضرت شادمان و خوشحال بازگشتند.حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:«یا علی! گریان رفتی و خندان آمدی؟!»عرض کرد:«یا رسول الله! چون وارد خانه شدم، فاطمه را دیدم که از خستگی خوابیده است و دستاس بی آنکه کسی آنرا حرکت دهد میگردد و گهوارهی حسین بیآنکه کسی آنرا بجنباند در حال جنبش است و ندائی میآمد که برای حسین لالائی میگفت و چنین میخواند:ان فی الجنة نهرا من لبن لعلی و لزهرا و حسین و حسنکل من کان محبا لهم یدخل الجنة من غیر حزن» پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:«یا علی! بشارت باد تو را به بهشت جاویدان و جوی شیر که طعم آن هرگز متغیر نمیشود و بشارت باد دوستان تو را.»آنگاه فرمود: «یا علی! آیا دانستی که چه کسی دستاس را میچرخانید و چه کسی گهواره را میجنباند.»عرض کرد: خدا و رسولش بهتر میدانند.»حضرت فرمود: «آنکه گهواره را میجنباند، جبرئیل و آنکه دستاس را میچرخانید میکائیل بود.»
تشویق جبرئیل
نقل است که روزی امام حسن و امام حسین علیه السلام در حالی که کودک بودند در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، با یکدیگر کشتی میگرفتند.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشتی و زورآزمائی آنها را میدید و با شور و شوق فراوان امام حسن علیه السلام را تشویق و تحریک میکرد و میفرمود: «هی یا حسن!» یعنی زود باش حسن.فاطمهی اطهر علیهاالسلام با تعجب عرض کرد:«پدر جان! با اینکه حسن بزرگتر است او را تشویق میکنید.» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:این که حسن را تحریک میکنم از این روست که هم اینک جبرئیل در اینجا حاضر است و حسین را تشویق میکند و میگوید: «هی یا حسین!»سرانجام امام حسین علیه السلام پیروز شد.
]
هدیه شگفت
روزی مردی صحرانشین، بره آهویی را به رسم هدیه به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم نمود و عرض کرد:«ای رسول خدا! این بچه آهو را برای دو فرزند گرانمایهات امام حسن و امام حسین هدیه آوردهام.»پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن هدیه را پذیرفت و چون امام حسن علیه السلام در آن جا حاضر بود آهو را به ایشان عطا فرمود.ساعتی بعد حسین علیه السلام که کودکی خردسال بود از راه رسید و با دیدن آن بچه آهو که در نزد برادرش بود، همانند آن را تقاضا کرد.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفت و او را بسیار نوازش کرد ولی آن حضرت همچنان در خواستهی خویش اصرار میورزید.در این هنگام مردم با تعجب آهویی را دیدند که به همراه بچه خود در حالیکه در پیشاپیش گرگی در حال حرکت بودند وارد شدند و به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند.آهو به زبان آمد و گفت: ای رسول خدا! من دو بچه داشتم که یکی از آنها را شکارچی، صید کرد و اکنون در نزد فرزندت امام حسن است. لحظاتی پیش هنگامی که مشغول شیردادن به بچه دوم خود بودم ناگاه صدایی شنیدم که میگفت:«ای آهو! هر چه زودتر بچهی دیگر خود را نزد پیامبر ببر و آن را به حسین اهداء نما، چرا که حسین از آن حضرت، بره آهویی طلبیده است و نزدیک است که او به گریه درآید. به همین خاطر همهی ملائکه سر از سجدهگاه برداشته و نگران او هستند؛ چرا که اگر حسین گریه کند همه فرشتگان مقرب به گریه خواهند افتاد. اگر هماکنون فرزند خود را تقدیم نکنی گرگ را بر تو و بچهات مسلط خواهم ساخت.»در این هنگام صدای تکبیر مردم بلند شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز برای آن آهو دعای خیر فرمود و آن بره آهو را به امام حسین علیه السلام اعطا نمود.
علامت امامت
یکی از زنان آگاه و دانشمند به نام «امسلیم» که با کتابهای آسمانی مانند تورات و انجیل آشنایی داشت پس از آن که خدمت پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و امام مجتبی علیه السلام شرفیاب شد و معجزاتی از آنان مشاهده نمود به حضور امام حسین علیه السلام رسید.او گوید: چون خدمت امام حسین علیه السلام رسیدم او کودکی نوخاسته بود و بر لبهی سکوی مسجد نشسته بود و من متحیر بودم که چگونه از ایشان نشانهی امامت و معجزه بخواهم.پس به آن حضرت نزدیک شدم و پرسیدم:«شما چه کسی هستید؟»حضرت علیه السلام فرمود: «من امسلیم! من خلیفهی اوصیاء خداوند هستم. من پدر نه امام هادی میباشم و جانشین و خلیفهی برادرم امام حسن مجتبی و او خلیفه ی پدرم امیرمؤمنان و ایشان وصی و جانشین رسول خدا میباشند.»امسلیم گوید: من از گفتار و بیان امام حسین علیه السلام در آن زمان کودکی بسیار شگفتزده شدم. پس پرسیدم:«علامت و نشانهی درستی گفتار شما چیست؟»آن حضرت فرمود: «ای امسلیم! چند عدد ریگ از روی زمین بردار و به من بده.»پس چند عدد ریگ به دست آن حضرت دادم. امام علیه السلام سنگها را در کف دستان خود قرار داد و آنها را به هم مالید به گونهای که تمامشان پودر شد. سپس آنها را خمیرگونه کرد و انگشتری خویش را بر آن زد و ناگاه اثر نگین انگشتر بر روی خمیر نمایان گردید.پس فرمود: «خوب در آن دقت کن! چه میبینی؟!»چون نیک نگریستم، اسامی مبارک حضرت رسول و امام علی و امام حسن و امام حسین و نه فرزندش علیهمالسلام را دیدم؛ به همان ترتیبی که در کتابهای آسمانی خوانده و دیده بودم.در کمال تعجب و شگفتی با خود گفتم:«چه نشانهها و علامتهای ارزشمند و عظیمی!»آنگاه گفتم: «ای مولای من! چنانچه ممکن است علامتی دیگر بر امامت خود بنمایان.»امام حسین علیه السلام لبخند شیرینی زد و در حالتی که نشسته بود بلند شد و ایستاد. پس دست راست خود را به سمت آسمان بالا برد. ناگهان دیدم همانند عمود و ستونی، آسمانها را شکافت و از چشم من ناپدید شد.من فریادی کشیدم و بیهوش روی زمین افتادم. پس از لحظهای به هوش آمدم و چشمان خود را باز کردم و دیدم که امام علیه السلام دستهای از گل یاس در دست دارد و بر صورت و بینی من میگذارد. آن دسته گل به گونهای بود که تا امروز که سالها از آن واقعه میگذرد هنوز بوی آن را احساس میکنم. سپس عرض کردم:«ای سرور من! وصی و جانشین شما چه کسی است؟»امام علیه السلام فرمود: «هر کس که مانند من و گذشتگان من چنین کاری را انجام دهد.»
دعای مستجاب
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که:«روزی زنی بد حجاب، به دور خانهی خدا در حال طواف بود! در حالیکه مردی هوسران او را تعقیب میکرد. آن زن بازوی برهنهاش را از میان جامهاش بیرون آورد و در مقابل دید آن مرد قرار داد و او نیز دست دراز کرد و بازوی او را گرفت؛ ناگهان دست مرد شهوتران به بازوی برهنهی آن زن چسبید و هر چه کرد جدا نشد. مردم اجتماع نمودند و آن دو را نزد حاکم مدینه بردند. حاکم، علما و دانشمندان را احضار کرد و رأی آنان را در این باره خواست.»جملگی گفتند: «باید دست مرد قطع شود چرا که جنایتکار است و خداوند او را این چنین عقاب نموده است.»حاکم گفت: «آیا در این شهر کسی از فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حاضر است تا رأی او را نیز در این باره جویا شوم و از حکم واقعی خداوند آگاه شوم.» گفتند: «آری، امام حسین علیه السلام شب گذشته وارد مدینه شده است.»حاکم کسی را به حضور امام علیه السلام روانه کرد و از او دعوت نمود تا در مجلس حاضر شود. هنگامی که آن حضرت وارد مجلس شد و از جریان آگاهی یافت و آن زن و مرد را در آن حالت عجیب مشاهده نمود، به طرف خانهی خدا رفت و دستانش را به سوی آسمان بلند نمود و پس از مدتی طولانی دعا و نیایش به مجلس بازگشت. آنگاه عبای مبارک را بر دوش آن زن و مرد مجرم کشید و دعا نمود. آنگاه عبا را کنار زد. حضار مجلس با کمال تعجب و شگفتی دیدند که دست مرد از بازوی آن زن جدا شده و به حالت طبیعی بازگشته است.حاکم گفت، «آیا این مرد را به خاطر جنایتش کیفر نمیدهی؟»امام علیه السلام فرمود: «نه.» [39] .(شاید به این جهت که همان مقدار کیفر الهی برای تنبیه او کافی بود و پذیرش دعای امام علیه السلام از جانب خداوند نشان از بخشش آن مرد مجرم داشت.).
برطرف شدن بیماری تب
یکی از مسلمانان در بستر بیماری افتاده بود و از شدت آتش تب میسوخت. امام حسین علیه السلام به عیادت او رفت، همین که آن حضرت از در خانه، وارد منزل بیمار شد، تب در بدن بیمار خارج شد.امام علیه السلام کنار بستر بیمار نشست و از او احوالپرسی فرمود.بیمار گفت: «به برکت قدوم مبارک شما، تب از بدنم خارج شد و اکنون بسیار خشنودم.»امام حسین علیه السلام فرمود:«والله ما خلق الله شیئا إلا و قد امره بالطاعة لنا.»«به خداوند سوگند که چیزی آفریده نشده مگر آنکه خداوند او را به اطاعت از امر ما ملزم نموده است.»سپس فرمود: «ای تب!» راوی گوید ما صدایی شنیدیم ولی صاحب آن صدا را ندیدیم که گفت: «لبیک یا أباعبدالله!»«فرمانبردارم یا اباعبدالله!»امام علیه السلام فرمود: «مگر امیرمؤمنان علی به تو امر نکرده بود که نزد کسی نروی مگر آنکه، آن کس از دشمنان ما اهلبیت باشد و یا گناهکاری باشد که تو کفارهی گناهان او باشی؟!» [
سخن گفتن طفل شیرخوار
دو نفر در عصر امام حسین علیه السلام در مورد زنی با بچه شیرخوارهاش، نزاع میکردند؛ یکی میگفت:«زن و کودک از آن من است، و دیگری میگفت تو دروغگو هستی و میخواهی زن و فرزندم را از من جدا کنی.».عاقبت آن دو نفر برای قضاوت به حضور امام حسین علیه السلام شرفیاب شدند.امام علیه السلام فرمود: «نزاعتان بر سر چیست؟»یکی از آن دو مرد گفت: «این زن و کودک مال من است.»و دیگری گفت: «بلکه این زن و طفل شیرخوار از آن من است.»امام حسین علیه السلام به مرد اول فرمود: «بنشین»آنگاه رو به زن نموده و فرمود: «ای زن! راستش را بگو پیش از آنکه پردهی رازت دریده شود.»زن اشاره به مرد اول کرد و گفت: «این مرد شوهر من است و این طفل نیز فرزند اوست؛ ولی این مرد دیگر را نمیشناسم.»امام حسین علیه السلام متوجه طفل شیرخوار شده و فرمود:- به اذن و قدرت خداوند سخن بگو و حقیقت را آشکار نما!کودک شیرخوار به اذن خداوند و توجه اعجازآمیز حضرت سیدالشهداء علیه السلام به سخن درآمد و آشکارا گفت:«من نه از این مرد هستم و نه از آن مرد دیگر، بلکه پدرم چوپان فلان طائفه است که با مادرم زنا نموده است. خداوند بین من و پدر و مادرم حکم نماید.» و آنگاه دم فروبست.حضرت علیه السلام امر به اجرای حد شرعی بر زن دروغگو نمود.راوی گوید: «پس از آن دیگر شنیده نشد که آن طفل سخن بگوید.»
جزای گستاخی
امام حسین علیه السلام روز عاشورا و در لحظات آخرین عمر شریفش، در حالی که سراسر بدنش مجروح شده بود، آب میطلبید. در این میان شخصی خبیث و ناپاک از لشگر عمر سعد فریاد زد:«ای حسین! آیا نمیبینی که آب فرات همچون شکم ماهیان، موج میزند؟»از آن نخواهی نوشید مگر این که مرگ را با لب تشنه بچشی!این گفتار جسورانه، امام حسین علیه السلام را به شدت متأثر نمود. پس به درگاه الهی توجهی نمود و عرضه داشت:- پروردگارا! این شخص را در شدت تشنگی بمیران.مدتی پس از حادثه عاشورا آن شخص ناپاک به بیماری سخت تشنگی دچار شد، به گونهای که هر چه آب آشامید باز تشنه بود. روزی آنقدر آب آشامید که از دهانش بیرون آمد. مدتی وضع او به همین حال گذشت و هر چه آب مینوشید تشنهتر میشد تا آنکه شکمش چون خمرهای بزرگ شد و آماس نموده و غفلتا منفجر شد و با ذلت و بیچارگی در حالی که بینهایت تشنه بود به جهنم واصل شد.
نفرین مستجاب
در روز عاشورا شخصیی از طایفه «تیم» به نام «عبدالله بن جویره» نزد امام حسین علیه السلام آمد و جسورانه گفت:«ای حسین!»امام علیه السلام فرمود: «چه میخواهی؟»گفت: «مژده باد بر تو آتش دوزخ!»امام حسین علیه السلام فرمودند:«نه! هرگز! من به حضور پروردگار آمرزندهام میروم. من شفاعت کنندهی امت جدم هستم و مردم باید از من اطاعت کنند. من پس از شهادت از سعادتی به سعادت دیگر ر هسپار میگردم.»آنگاه فرمود: «تو کیستی؟»او گفت: من «ابنجویره» هستم.امام علیه السلام دستهایش را به سوی آسمان بلند نمود، به گونهای که زیر بغلش پیدا شد و عرض کرد: «پروردگارا! این شخص را به سوی آتش دوزخ روانه ساز.»ابنجویره، خشمگین شد و فورا به سوی امام علیه السلام حمله کرد. اما ناگاه پای اسبش در گودالی فرورفت و پای او در رکاب اسب گیر کرد و سرش رو به زمین آویزان شد و بعد اسب که ترسیده بود با سرعت پا به فرار گذاشت. همچنانکه اسب میدوید سر ابنجویره به سنگ و کلوخ و خارهای بیابان میخورد و به حدی که پا و رانش از بدن جدا شد و قسمتی دیگر از بدن همچنان در رکاب اسب گیر کرده بود و این حالت آنقدر ادامه یافت تا اینکه با وضع فجیع و بدن پاره پاره به جهنم واصل شد.
جوشش خون
هنگامی که حضرت سیدالشهداء علیه السلام عزم حرکت به سوی کوفه نمود، امسلمه به ایشان عرض کرد:«ای پسر رسول خدا! به طرف عراق نرو! زیرا که من از رسول خدا شنیدم که فرمود:- فرزندم حسین در زمینی به نام کربلا – در سرزمین عراق – به شهادت میرسد. و آنگاه مقداری از خاک آنجا را در شیشهای کرده و به من داد.»امام حسین علیه السلام فرمود:«به خدا سوگند که اگر به جانب عراق نروم باز هم مرا خواهند کشت و من همانگونه که جدم خبر داده است کشته خواهم شد. اگر بخواهی هم اینک محل شهادت خود و یارانم را به تو نشان میدهم.»آنگاه دست اعجاز دراز نمود و به سوی کربلا اشاره فرمود. ناگاه زمین صاف و سرزمین کربلا در مقابل چشمان آنان واقع گشت و محل دفن و اردوگاه امام علیه السلام در آینده در پیش چشمان امسلمه قرار گرفت.سپس امام علیه السلام مقداری از تربت پاک آنجا را برگرفت و در شیشهای ریخت و به امسلمه فرمود:«این را نیز در کنار آن تربت که جدم به تو داده است نگاه دار و هر گاه از آنها خون جوشید بدان که من به شهادت رسیدهام.»امسلمه گوید:«چون بعد از ظهر روز عاشورا فرارسید، به هر دو شیشه نظر کردم و دیدم که از میان تربت آنها خون جوشیدن گرفته است.» .