برگرفته از کتاب بهشت فراموش شده
مادر این جوان کجاست؟
به رسول خدا خبر دادند که یکی از جوانان مدینه آخرین لحظههای عمر خود را سپری میکند.پیامبر با شنیدن این خبر همراه با تعدادی از یاران خود به سوی خانه آن جوان حرکت کرد.پیامبر وارد خانه شد و در کنار بستر آن جوان نشست.
آن جوان چشمانش را باز کرد و دید که پیامبر مهربانیها، در کنار او نشسته است.اینجا بود که آن جوان خوشحال شد و اشک در چشمانش نشست.او به پیامبر نگاه میکرد و سخنی نمیگفت.سختیهای لحظه جان دادن، زبان او را بند آورده بود و دیگر قادر به سخن گفتن نبود.
تو نمیدانی که آن جوان چه لحظات سختی را پشت سر میگذاشت. خوب است در اینجا با هم دعا کنیم که در آن لحظههای سخت جان دادن، پیامبر نیز یار و یاور ما باشد.
همه میدانستند که دیگر عمر این جوان به سر آمده است.
مردم یک نگاه به این جوان میکنند و یک نگاه به پیامبر و منتظرند ببینند که پیامبر در این لحظات برای نجات جوان چه خواهد کرد.
پیامبر رو به او میکند و چنین میفرماید: ای جوان! اقرار به یگانگی خداوند بنما، “لا اِلهَ اِلاَّ اللّه” را بر زبان جاری کن.
امّا آن جوان هر چه تلاش میکند، زبانش به ذکر «لا اِلهَاِلاَّ اللّه» گشوده نمیشود.
آری، او نمیتواند سخن بگوید. همه به فکر فرو میروند، مگر این جوان چه کرده است که به چنین سرنوشتی گرفتار شده است.
او اکنون سزای کدامین گناه خویش را میبیند؟ آیا این جوان راه نجاتی دارد؟
اینجا است که پیامبر سراغ مادرِ این جوان را میگیرد.
اتّفاقا، مادرش کنار بستر او نشسته است. پیامبر رو به مادر میکند و میفرماید: آیا شما از پسر خود ناراضی هستی؟
مادر آهی از دل میکشد و میگوید: آری، من از او ناراضیم و مدّت شش سال است که با او سخن نگفتهام.
اکنون معلوم میشود که چرا این جوان در لحظه جان دادن زبانش بند آمده است و این همه سختی میکشد.
گناه بزرگ او این است که مادر را از خود ناراضی کرده است.
او دل مادر خود را شکسته است و برای همین باید این گونه جان بدهد.
پیامبر رو به مادر میکند و میفرماید: من از تو میخواهم تا او را ببخشی و از او راضی شوی.
مادر چون سخن رسول خدا را میشنود، رو به آن حضرت میکند و میگوید: من او را بخشیدم، خدا هم او را ببخشاید.
با شنیدن این سخن، شادی و سرور بر چهره پیامبر مینشیند و آنگاه پیامبر از جوان میخواهد تا ذکر لا اِلهَ اِلاَّ اللّه را بگوید.
این بار همه صدای جوان را میشنوند که ذکر لا اِلهَ اِلاَّ اللّه را با صدای بلند میگوید.
آری، همان لحظهای که مادر از او راضی شد، سختیهای جان دادن نیز از او برطرف شد.4
چهار نگاهی که عبادت است
خوب است برای یافتن حقیقت به مکّه سفر کنیم، گویا کمی دیر رسیدیم، چرا که پیامبر رحلت کردهاند.
بهتر است، اکنون که آن حضرت در میان ما نیست و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوسته است، به سراغ راستگوترین صحابیاش برویم.
در میان این همه جمعیّت باید ابوذر را پیدا کنیم، زیرا او راستگوترین فرد روزگار است.
خدای من! کجا میتوانیم ابوذر را پیدا کنیم؟ آیا تو او را دیدهای؟
به هر حال بعد از چند روز پرس و جو، خبردار میشویم، مطلوب ما اکنون در کنار کعبه میباشد.
با عجله خود را به مسجد الحرام میرسانیم. در میان آن همه جمعیّت، او را مییابیم. بعد از سلام، روی او را میبوسیم و در کنارش مینشینیم. میخواهیم با او مشغول گفتگو شویم.
مدّت زیادی است که ما در جستجوی او بودهایم. اکنون که به او رسیدهایم، میبینیم، ابوذر به گوشهای نگاه میکند و چشم از آنجا بر نمیدارد.
خدایا! مگر آن جا چه خبر است؟ چرا ابوذر چشم از آن جا بر نمیدارد؟ خوب نگاه میکنم، میدانید چه کسی را میبینم؟
آری، علی بن ابی طالب(ع) را میبینم که مشغول نماز است. جای تو خالی است تا ببینی، چگونه ابوذر مبهوت جمال او شده است.
نمیدانم چه مدّت گذشته، ولی ابوذر همین طور فقط به جمال علی(ع) نگاه میکند!
از او میپرسم: ای ابوذر! چرا نگاه خود را از صورت علی(ع) برنمیداری؟
او در پاسخ چنین میگوید: من این کار را میکنم، چرا که از رسول خدا شنیدم که فرمود: «اگر به چهار چیز، نگاه کنی، نگاه تو عبادت حساب میشود: نگاه به علی، نگاه پدر و مادر از روی مهربانی، نگاه به قرآن و نگاه کردن به کعبه».5
حق با تو است، اکنون میفهمم که چرا این قدر به علی(ع) نگاه میکردی.
چه کنم تا به آرزویم برسم ؟
از حرم حضرت معصومه(س) بیرون میآمدم که جوانی به سویم آمد. بعد از سلام، گفت: میخواستم، چند لحظه وقت شما را بگیرم.
نگاهی به او کردم، دیدم از بس گریه کرده، چشمانش قرمز شده است.
به او گفتم: در خدمت شما هستم.
به گوشهای از صحن رفتیم و او شروع به سخن گفتن کرد. او گفت: اهل تبریز هستم، حاجت مهمّی دارم و میخواهم به آرزوی خود برسم. امّا هر کاری کردم، دعایم مستجاب نشد. هر دعایی که به من معرّفی شد، خواندم. هر ذکر و دعایی که فکرش را بکنی، خواندم ولی نتیجه نگرفتم. من دیگر درمانده شدهام، نمیدانم چه کنم؟ آیا راه حلّی به فکرتان میرسد؟
من نگاهی به او کرده، گفتم: اشکال کار همین است که تو هر چه را شنیدی، عمل کردی بدون این که تحقیق کنی، آیا آن چه را شنیدهای، درست است یا نه.
او تعجّب کرد و گفت: آدم بیچارهای مانند من به هر چه امیدوارش کند، دل میبندد تا شاید مشکلش حل شود.
گفتم: مگر نمیخواهی مشکل تو برطرف شود و به آرزوی خود برسی؟ پس باید راهی را انتخاب کنی که مورد تأیید امامان معصوم(ع) باشد. کدام یک از کارهایی را که برای رفع مشکل خود انجام دادهای، مورد تأیید آنها میباشد؟
جوان به فکر فرو رفت، او سخن مرا به خوبی دریافت کرد.
اگر میخواهی دعا کنی، اگر میخواهی به خواستهات برسی، باید خاطرت جمع باشد که گردِ خرافات نمیگردی.
حالا دیگر آماده بود تا او را راهنمایی کنم تا زودتر به آرزوی خود برسد. آیا میدانید به او چه پیشنهادی دادم؟
به او گفتم: آیا پدر شما زنده است؟
او گفت: بله، چطور؟
به او گفتم: چون به شهر خود بازگشتی به نزد پدرت برو، دست او را از روی ادب و احترام ببوس و از او بخواه برایت دعا کند، چرا که امام صادق(ع) فرموده که دعای پدر در حقّ فرزند مستجاب است.6
جوان رو به من کرد و گفت: به همین سادگی!، من هم در جواب گفتم: به همین سادگی!
بعد از بیست روز در منزل مشغول نوشتن کتابهایم بودم که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم، صدای همان جوان را شنیدم که به خاطر رسیدن به حاجتش از من تشکّر میکرد.
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!
ما برای رسیدن به حاجت خود، چه کارها که نمیکنیم! چه سفرها که نمیرویم! چه چلّهنشینیها که نمیکنیم! چه پولها که خرج نمیکنیم!
ای جوان عزیز! تا سایه پدر بر سرت هست، قدر این نعمت را بدان و هرگاه به مشکلی برخورد کردی از او بخواه تا برایت دعا کند.
ممکن است دعای پدر در حقّ خودش مستجاب نشود، امّا دعای او در حقّ فرزندش، مستجاب است.
ممکن است بگویی پدر من زیاد با خدا و اهل نماز نیست، چطور میشود دعای او مستجاب شود؟
دوست خوب من! این قانونی است که خدا خودش گذاشته است. خداوند، دعای پدر در حقّ فرزندش را مستجاب میکند.
آیا میدانی علّت این قانون چیست؟
خدای مهربان خود میداند که وقتی تو نزد پدر میروی و از او میخواهی برایت دعاکند، چقدر قلب پدر شاد میشود و به خود میبالد و از سوز دل برایت دعا میکند.
خدا میخواهد ما جوانان قدردان پدران خود باشیم، آنهارا فراموش نکنیم، همواره آنان را بزرگ بشماریم.
ای جوان! خدا میخواهد دست پدر را ببوسی و عشق و محبّت را به او هدیه کنی.
خدا میخواهد تا کانون خانواده شما گرم و صمیمی باقی بماند. او میخواهد جامعه مسلمانان در عطش محبّت نسوزد.
برای همین این قانون را در نظام خلقت قرار داده و به فرشتگان آسمانها دستور داده است که هرگاه پدری برای فرزندش دعا کرد همه مانعها و حجابهای استجابت این دعا را بردارند.
عزیزم! میدانم در زندگی مشکلاتی داری که مدّت زیادی است به دنبال برطرف شدن آنها هستی.
حتما آرزوهای بزرگی داری که «آرزو بر جوان عیب نیست و بزرگی هر کس به بزرگی آرزوی اوست».
برخیز! همین حالا به خانه پدرت برو، دستش را ببوس و از او بخواه برای تو دعا کند.
بهترین اعمال نزد خدا چیست؟
امروز به این فکر فرو رفتم که خدای مهربان چه کاری را بیش از همه کارها دوست دارد.
به راستی خدایی که خود زیبا است، کدام یک از اعمال ما را زیباتر میبیند و آن را بیشتر میپسندد.
خواننده عزیز، آیا شما حاضری مرا کمک کنی؟
آخر من میخواهم هر طور شده، آن کار زیبا را انجام دهم و از آن راه به خدای بزرگ نزدیک شوم.
چه خوب است با هم کتابهای حدیث را ورق زده، مطالعه کنیم یا تحقیق نماییم تا به جواب خود برسیم.
برای یافتن جواب باید سفر کنیم به چهارده قرن قبل، به شهر مدینه، به مسجد پیامبر اسلام!
نگاه کن، چگونه یاران پیامبر به گرد آن حضرت حلقه زدهاند!
یک شمع در میان صدها پروانه!
همه سراپا گوش هستند تا از حضور پیامبر استفاده نمایند.
در این میان نگاه من متوجّه ابنمسعود میشود که بیصبرانه منتظر است تا از پیامبر سؤالی بپرسد.
آیا ابنمسعود را میشناسی؟ او یکی از یاران گرامی رسول خدا است که همراه با آن حضرت از شهر مکّه به مدینه هجرت کرده است.
او اوّلین کسی است که آیات قرآن را در شهر مکّه با صدای بلند به گوش همه مردم رساند.7
به هر حال من در وجود ابنمسعود، عطش فهم و دانستن را میبینم. او به دنبال فرصت مناسبی است تا سؤال خود را از پیامبر بپرسد.
سؤل او این است: ای رسول خدا! میخواهم بدانم، خداوند کدام یک از کارهای بندگان خود را بیش از همه دوست دارد.
پیامبر در جواب او میفرماید: خداوند، نماز اوّل وقت را بیش از همه اعمال دوست دارد.
آری، نماز ستون دین و معراج مؤمن است که به وسیله آن مؤمن میتواند پلههای کمال را پشت سر بگذارد و به ملاقات خداوند برسد.
ابنمسعود ادامه میدهد: ای رسول خدا! بعد از نماز، خداوند کدام کار را بیش از همه کارها دوست میدارد؟
پیامبر از این که میبیند، ابنمسعود تا این اندازه به دنبال کسب کمال است، خوشحال میشود، رو به او میکند و میفرماید: بعد از نماز، خداوند نیکی به پدر و مادر را بیش از هر کاری دوست میدارد.
ابنمسعود سؤال میکند: بعد از آن، خدا چه کاری را بیش از همه کارها دوست میدارد؟
پیامبر میفرماید: جهاد در راه خدا.8
دوست خوبم! اگر خوب در این سخن رسول خدا دقّت کنی، میبینی که نیکی به پدر و مادر از جهاد در راه خدا بالاتر شمرده شده است.
مگر جهاد در راه خدا، ثواب بسیار زیادی ندارد؟ در روز قیامت یکی از درهای بهشت مخصوص کسانی است که در راه خدا جهاد کرده باشند.
با این حال، دین ما نیکی به پدر و مادر را از جهاد در راه خدا بالاتر میداند.
بسیار جای تعجّب است که ما با وجود پدر و مادر نتوانیم رحمت و بخشش خدا را به سوی خود جذب کنیم، چرا که از راه نیکی به پدر و مادر میتوان باران مهربانی خدا را به سوی خود نازل کرد.9
در آن آسمانها چه خبری است؟
آیا موافقی با هم سفری به بهشت داشته باشیم؟
بهشت جایگاه بندگان خوب خدا است و هر کس در آن مسکن گزیند از غم و غصّه رها شده است و جز شادی و کامیابی در انتظار او نیست.
بهشت خانه زندگی و سلامتی است و هیچ ناراحتی در آن جا نیست. مؤمنان هر چه آرزو کنند برایشان آماده میشود.
آیا میدانی که بهشت طبقههای متعدّدی دارد و هر کس به میزان مقامی که دارد در قسمتی از بهشت منزل میکند و زندگی زیبای خویش را ادامه میدهد.
آیا میدانید بالاترین طبقه بهشت کجاست؟ آری، «علیّین» بالاترین جایگاه بهشت میباشد و خانه رسول خدا و حضرت علی(ع) در آن جا میباشد.10
مگر عشق رسول خدا و فرزندان او را به دل نداری؟ آیا میخواهی خداوند منزلی در «علیّین» به تو بدهد؟
فکرش را بکن، در بالاترین مرتبه بهشت، جایی که منزلگاه عزیزان خدا است، قرار بگیری!
آیا سعادتی بالاتر از این میتوانی تصوّر کنی؟
دوست خوبم! منزل تو در «علیّین»، نشانه این است که بالاترین مقامها را در دنیای معنویّت کسب کردهای و توانستهای در کنکور دنیا به بهترین رتبه دست پیدا کنی و برای همین خداوند بهترینها را در آخرت به تو داده است.
فکر میکنم که دیگر اشتیاق آن را پیدا کردهای تا با هم راه رسیدن به این سعادت را مورد بررسی قرار دهیم.
حتما نام ابوحمزه ثمالی را شنیدهای؟!
ابوحمزه ثمالی یکی از یاران بسیار عزیز امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) است. او همان کسی است که دعای امام سجاد(ع) در سحرهای ماه رمضان را نقل کرده و برای همین آن دعا به نام «دعای ابوحمزه ثمالی» مشهور شده است.
اکنون می خواهم، برایت بگویم که همین آقای ابوحمزه از امام باقر(ع) این سخن را نقل میکند که خلاصه آن، چنین است: «هر کس با پدر و مادر خود مهربان باشد و به آنها نیکی کند و در رفع احتیاجات آنها بکوشد، خداوند در روز قیامت او را در علیّین جای دهد و جایگاه او را بالای همه جایگاهها قرار دهد».11
به راستی اگر مشتاق هستی تا در بالاترین مقام بهشتی قرار بگیری، برخیز و از همین الان برنامهای برای خود بریز و طبق آن برنامه احترام ویژهای از پدر و مادر خود بگیر.
پدر و مادر، سرمایهای هستند که اگر از این سرمایه خوب استفاده کنی، میتوانی پلّههای کمال را یکی پس از دیگری طی کنی و خود را به آن جا برسانی که در بهترین مرتبه بهشت در کنار دوستان عزیز خدا جای بگیری.
من میدانم که این کار را میکنی و از صمیم قلب دست پدر و مادر خود را میبوسی و خدای بزرگ را هم شکر میکنی، از این که او به تو چنین سعادتی داده است که با خدمت کردن، مهربانی نمودن و عشق ورزیدن به پدر و مادر به او نزدیک شوی.