جناب حجه الاسلام حسن فتح الله پور به نقل از عارف وارسته ای فرمود:
مرحوم حاج میرزا احمد چلوئی از بازاریان صالح و صادق تهران بود،
او بر خلاف همگان بر سر در مغازه اش نوشته بود: نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی به جنابعالی .
و واقعا نیز چنین بود، او از دو ساعت به ظهر مانده ، فروش غذا را شروع کرده و پس از یک ساعت از ظهر گذشته ، غذایش برای فروش تمام می شد، آنگاه از فروش باقیمانده غذای دیگها جلوگیری و آنها را به طور مجانی به مستمندان می داد، بسیاری از فقرا به او مراجعه کرده و او با وقار و متانت فراوان ظرفهایشان را پر از غذا کرده و سیر می نمود.
روزی او با زیاد شدن فساد و فحشاء در تهران ، تصمیم گرفت از آن شهر به سوی قم و یا به شهر یزد کوچ کند و علیرغم مخالفت بسیاری از دوستانش ، بر کوچ خویش اصرار می ورزید، که ناگهان از سوی حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف از برایش پیغام اقامت در تهران رسید. پس او نیز به اطاعت تا پایان عمر در تهران زیست ، تا آنکه از دنیا رفت (58) آبرونگه داری صالح :
جناب حجة الااسلام المسلمین مهدی انصاری فرمود:
موارد مشابه جهت مطالعه شما عزیزان

پیرمرد مهر فروش و متدینی در کربلا بود که بسیاری از بزرگان به وی اعتماد داشته و مهرهای واقعی کربلا را از او تهیه می کردند. روزی او برایم گفت : شب عروسی همسر علویه ام رو به من کرده و گفت :
قبل از زفاف ، می خواهم چیزی به شما بگویم ، از شما نیز تقاضایی دارم .
با تعجب از تقاضا و خواسته اش پرسیدم ، او گفت :
در کودکی به خاطر حادثه ای ، بکارت خویش را از دست داده ام ، در حالی که هرگز آلودگی جنسی نداشته ام ، اگر شما به هنگام زفاف مرا باکره نیافتید، علتش حادثه ای طبیعی بوده است و نه ارتکاب گناه ، ولی مردم اگر بفهمند، حتما مرا به عنوان دختر رسول خداوند صلی الله علیه و آله نبرده و حریم مرا نگهدار.
لحظه ای فکر کردم در درونم واقعا او را بی گناه یافتیم پس به احترام جدش و بی گناهی اش با روئی گشاده از تقاضایش استقبال کردم آنگاه به نحوی زیرکانه ، آبروی او را در میان همگان حفظ کردم ، فردا شب در عالم رؤ یا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را با مرحوم آیة الله بروجردی رحمه الله دیدم که به کربلا آمده اند آن دو پس از زیارت امام حسین علیه السلام قصد داشتند به میهمانی بروند هر یک از مردم سخت از آنان تقاضا می کردند تا آنان به جهت به من دامادی داده است که می خواهم به خانه اش بروم !
من نیز که در آرزوی دیدار حضرت و تشریف فرمایی آن وجود مقدس به خانه ام بودم کناری ایستاده و با افسوس فراوان نظاره گر تقاضای مردم و گفتار آن حضرت بودم . هنگامی که آن حضرت در عالم رؤ یا به نزد من رسید، ایستاد و فرمود:
می خواهم به منزل شما بیایم !
با خوشحالی پذیرفتم ، پس با آن حضرت به سوی خانه مان راه افتاده ام وقتی به خانه مان وارد شد، فرمود: آنچه که دخترم به تو گفت ، درست بود، به خاطر این خدمت بزرگی که به او و به من کردی ، خداوند تمام بلایا و شرور دنیا و آخرت را از تو برداشت .
و اینک که سالیان سال از آن حادثه می گذرد، واقعا خداوند شرهای بی شماری را از من دفع کرده است .(59)
خدمتگذاری صالح :
مرحوم آیة الله شیخ مرتضی حائری رحمه الله به نقل از اریاب باقر (60) فرمود:
روزی با مشهدی ابوالقاسم که او نیز دکان بقالی داشت به میدان رفته تا مقداری خیار و سبزی خریداری کنیم . در بین راه با آقا جعفر سبزی فروش برخورد کردیم مشهدی ابوالقاسم بدون توجه به حضور من با او مشغول صحبت شد. در همان هنگام ناگهان دیدم تابوتی در وسط زمین و آسمان که روی آن پارچه ای افتاده توسط دوازده نفر از عالمان سید به همراه چند نفر خانم چادر مشکی پوش تشبیع می شود!
یکی از آن عالمان سید رو به من کرده و فرمود:
می دانی این جنازه از آن کیست ؟ این رفبق تو میرزا هدایت است !
از آنان پرسیدم : او را کجا می برید؟
گفتند: کربلا!
در همین لحظه مشهدی ابوالقاسم که صحبتش با آقا جعفر تمام شده بود، دست اش را روی شانه ام گذارده و دائم صدا می زد: چرا جواب نمی دهی ؟
به او چیزی نگفتم ولی با حیرت به راه افتاده ام پس از خریدن لوازم مورد نیاز برای بازگشت ، راه صحن حضرت معصومه علیه السلام انتخاب کردیم . ناگهان دیدیم مردمی از صحن بیرون می آیند. با توجه به آن مکاشفه حساس شده ، قدری جلو رفتیم و پرسیدم :
چه خبر است ؟
آنان گفتند: میرزا هدایت فوت کرده بود که ما اینک پس از تشییع و تدفین از سر خاک او می آییم !
مرحوم حائری رحمه الله اضافه فرمود: مرحوم میرزا هدایت قفل ساز، دکانی در گذرخان داشت . او نه تنها شبهای جمعه به منزل مرحوم آیة الله حجت رحمه الله می آمد، تا به مرحوم سید رضا فروغی خادم آیة الله حجت رحمه الله برای پذیرایی از حاضرین در مجلس امام حسین علیه السلام کمک کند، بلکه هر جا نیز مجلس عزاداری می دید، بدون کوچکترین چشمداشتی خود به پذیرایی می پرداخت . (61)
سفارت درمانی صالح :
جناب حجة الااسلام حسینی از وعاظ موثق شهرستان قم ، به نقل از یکی از اساتید بزرگ حوزه فرمود:
فردی از خدمه حضرت رضا علیه السلام را می شناسیم که سالیان سال خدمات فراوانی به حرم حضرت کرده بود. روزگاری بیماری سختی بر او افتاد، به گونه ای که قدرت هرگونه از وی سلب گردید.
روزی با حالت خاصی از درون خانه اش به حضرت رضا علیه السلام توجهی خاص کرده و از وی می طلبد که خدمتگذاری از خدمتگزارانش را که اینک سالیانی است در بستر بیماری افتاده عیادت و شفا دهد.
ای حکم تو جاری به قضا ادرکنی