فشار قبر
یکی از چیزهایی که مسلمانان باید به آن معتقد باشند عذاب و فشار قبر است .گر چه حقیقت فشار قبر به خوبی برای ما روشن نیست ، ولی دور نمایی از آن را بیان می کنیم و آن عبارت است از آن که وقتی جنازه میتی را در میان قبر می گذارند، آن میت خود را در تنگ نای تاریک و وحشت ناک قبر می نگرد و در فشار بسیار سختی قرار می گیرد.
حال باید بدانیم ، آیا روح میت در فشار قرار می گیرند؟ (مانند شخصی که حکم اعدامش صادر شده باشد) و او شب آخر عمر خود را در فشار سخت روحی می بیند، یا قالب مثالی که همان روح و جسم لطیف اوست (شبیه عالم خواب ) در فشار قرار می گیرد؟ ای این که روح با همین جسد خاکی دنیایی رابطه بر قرار می کند و خود را در فشار می نگرد.
آن چه از روایات به دست می آید: فشار قبر به بدن اصلی وارد می شود، اما برای افراد در شدت و ضعف فرق می کند؛ زیرا هر کس گناهش بیشتر باشد در قبر فشارش بیشتر است .
عذاب قبر برای گناه کاران حتمی است . اما برای مؤ منان ، امکان دارد واقع شود و امکان دارد واقع نشود. در این رابطه به چند روایت توجه کنید.
1- از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: فشار قبر برای مؤ من از دو جهت است . یا برای کفاره واز بین بردن گناهان او است ، یا برای نعمت هایی که در دنیا ضایع کرده و توجه به آن ها نداشته است .
2- ابی بصیر از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا کسی از فشار قبر نجات می یابد؟ فرمود: پناه می برم به خدا از آن ، چه بسیار کم است کسی که از عذاب قبر رهایی یابد، به درستی که برای گناه کاران عذاب و فشار قبر حتمی است .
3- وقتی که عثمان بن عفان در اثر ضرب و کتک روجه خود ((رقیه )) دختر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را به شهادت رسانید و او را دفن کردند، آن حضرت در برابر قبر او ایستاد و سر به جانب آسمان بلند کرد در حالی که اشک از چشمانش می ریخت . به مردم فرمود: به یاد آورم آن چه بر این مظلومه واقع شد (از شکنجه کردن عثمان او را). برایش دل سوزی کردم و از خداوند رحیم خواستم که او را به من ببخشد و فشار قبر به او نرسد.
پس از آن عرض کرد: خداوندا!((رقیه )) را به من ببخش و او را در قبر عذاب نکن . خداوند آن مظلومه را به آن حضرت بخشید و از عذاب قبر نجات داد.
4- وقتی سعد بن معاذ از دنیا رفت بعد از غسل و کفن ، او را داخل قبر کردند و آن را پوشیدند. مادرش گفت : ای سعد! گوارا باد بر تو بهشتی که داخل آن شوی .رسول خدا فرمود: ای مادر سعد! به طور جزم بر خدا حکم نکن ، اینک فشار قبر سعد
را فرا گرفت . عرض کرد: چرا یا رسول الله ؟ فرمود: چون داخل خانه بد اخلاق بوده است .
وقتی بنده مؤ من از دنیا رود و او را دفن کنند، زمین به او گوید: خوش آمدی ، از کسانی بودی که دوست داشتم بر روی من راه بروی اکنون که به من سپرده شده ای خواهی دید چگونه با تو رفتار می کنم ، سپس قبرش به قدر دید چشم وسعت می یابد.
و هرگاه کافر دفن گردد، زمین به او گوید: خوش نیامدی و اهلیت نداری . از کسانی بودی که دوست نداشتم بر رویم راه بروی خواهی دید چگونه با تو رفتار می کنم ، پس او چنان فشار می دهد که دنده هایش می شکند و در هم فرو می رود، به درستی که همانا زندگی سختی دشمنانش را از آن بر حذر داشته ، عذاب قبر است .
خداوند نود و نه افعی را در قبر مسلط بر کافر می کند که گوشتش را پاره کنند و استخوان هایش را در هم شکنند و تا روز قیامت با او همنشین شوند. اگر یکی از آن ها در زمین بدمد، در اثر حرارت و آتش دهانش دیگر گیاهی روی زمین نخواهد رویید.
پس ای بندگان خدا! جان های ناتوان شما و بدن های لطیف و نرمتان که با کم ترین عذاب از پا در می آید توان تحمل این همه عذاب را ندارد، اگر توانایی دارید که جان و تن خود را از آنچه آن را ندارید برهانید، عمل کنید به آنچه خدا دوست دارد و واگذارید آنچه را که او دوست ندارد.
نیز آن حضرت در ضمن حدیثی می فرماید: زمانی که یکی از دشمنان خدا بمیرد کسی به نزد اوآید که لباسش از تمام مردم زننده تر و بوی بدنش از همه متعفن تر است . به آن میت گوید: بشارت باد ترا به آشامیدنی هایی که چون فلز گداخته پر حرارت است و بشارت باد ترا به نزدیک شدن آتش دوزخ ، آن میت در حالی که غسل دهنده خود را می شناسد، افرادی که جنازه او را به قبرستان می برند سوگند می دهد و می گوید: قدری صبر کنید و از بردن من ، خودداری نمایید.
چون میت را وارد قبر کنند، دو فرشته داخل شوند و بندهای کفن او را گشایند و به او گویند: پروردگار تو کیست ؟ پیغمبر تو چه کسی است ؟ دین تو کدام است ؟ در جواب گوید: نمی دانم و می شناسم . فرشتگان گویند: ندانستی و در راه هدایت قوم ننهادی و چنان با گرز آتشین ضربه ای به او زنند که تمام جنبندگان غیر از جن و انس از آن ضربه وحشت می کنند و دری از جهنم به روی او باز می نمایند. پس به او می گویند: بخواب به بدترین حالات !
بعد از آن ، قبر برای او تنگ می شود و او را فشار می دهد مانند تنگی و فشاری که سر نیزه در پیکان سر خود دارد، قبر به قدری او را فشار می دهد که مغز سر او از میان ناخن ها و گوش هایش خارج شود. در این حال مارها، عقرب ها و سایر گزندگان بر او حمله کرده و پیوسته او را می گزند تا موقعی که خدا او را از قبر خارج کند و برایحساب و کتاب در صحراهای قیامت محشور و مبعوث گرداند و او دائما تمنا می کند که زودتر قیامت بر پا شود و از شدت گرفتاری او کم گردد. بیچاره خیال می کند با بر پا شدن قیامت عذاب او کم خواهد شد.
-فریاد جنازه ای را شنید
بعضی افراد مجرم قبل از آنکه داخل قبر شوند و آن ها را عذاب کنند. عذاب برزخی آنان شروع شده و ناله و فریادشان بلند است . بعضی از سالکین و خود ساختگان ، ناله برزخی بعضی را شنیده اند.
از مرحوم محدت قمی نقل شده که می فرمود: روزی در (( وادی السلام نجف اشرف ))، برای زیارت اهل قبور مؤ منان رفته بودم . ناگهان صدایی مانند صدای شتری که می خواهند
او را داغ کنند بلند شد، صیحه می کشید و ناله می کرد، به طوری که گویی تمام زمین ((وادی السلام )) از صدای نعره او متزلزل شده بود.
با سرعت برای خلاصی آن شتر بدان سمت رفتم ، چون نزدیک شدم دیدم آن شتر نیست ، بلکه جنازه ای را برای دفن آورده اند و این فریاد از آن بلند است . افرادی که متصدی دفن او بودند ابدا اطلاعی نداشته و چیزی نمی شنیدند و با کمال خون سردی و آرامش مشغول کار خود بودند.
شاید این جنازه از مرد ظالمی بوده که در اولین وهله به چنین عقوبتی دچار شده و از دیدن صورت های برزخی ، وحشت ناک گردیده و فریاد بر آورده است .
گرزهای آتشین بر سر میتی
محروم آیه اله سید جمال الدین گلپایگانی نقل کرده است : در دوران جوانی که در اصفهان مشغول تحصیل بودم ، نزد دو استاد بزرگ ، مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم ، و آن ها مربی من بودند.
ایشان دستور داده بودند: شب های پنج شنبه و جمعه بروم در تخت فولاد و قبرستان و قدری در عالم مرگ و ارواح تفکر کنم و مقداری هم عبادت کرده و صبح برگردم .
عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه یکی دو ساعت بین قبرها حرکت می کردم و تفکر می نمودم ، بعد چند ساعت استراحت نموده و سپس نماز شب و مناجات بر می خواستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان می آمدم .
شبی از شب های زمستان ، هوا بسیار
سرد بود و برف هم می آمد. برای تفکر در عالم ارواح و ساکنان آن وادی از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد (قبرستان بزرگ اصفهان ) آمدم در یکی از حجره ها رفتم ، خواستم دستمال خود را باز کنم و چند لقمه غذا بخورم و بعد از آن بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار شوم و مشغول عبادت گردم .
در این حال در مقبره را زدند تا جنازه ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود آن جا بگذارند و قاری که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت قرآن شود و آن ها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند.
آن جماعت جنازه را داخل حجره گذاشتند (و دستورات لازم را دادند) و رفتند قاری هم مشغول خواندن قرآن شد.
ناگاه دیدم ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن جنازه شدند.
می گوید: چنان گرزهای آتشین را بر سر او می زدند که آتش آن به آسمان زبانه می کشید و فریادهایی از این جنازه بر می خواست که گویی تمام این قبرستان بزرگ را متزلزل می کرد. نمی دانم اهل چه معصیتی بود؟ (شاید) از حاکمان جائر و ظالم بوده که این طور مستحق عذاب شده است ، قاری قرآن اطلاعی از آن وضع نداشت ، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت قرآن مشغول بود.
از مشاهده این منظره از حال رفتم ، بدنم لرزید، رنگم پرید، اشاره به صاحب مقبره کردم که در را باز کن می خواهم بروم . او نمی فهمد، هر چه می خواستم بگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمی کرد.بالاخره به او فهماندم :که در را باز کن ، می خواهم بروم . گفت : ای آقا! هوا سرد است ، برف روی زمین را پوشانیده و در راه گرگ است ، ترا می درد.
هر چه می خواستم به صاحب مقبره بفهمانم که طاقت ندارم ، (من چیزهایی را می بینم که تو نمی بینی ) او متوجه نبود و چیزی را درک نمی کرد.
به ناچار خود را به در اطاق کشاندم ، او در را باز کرد، خارج شدم و تا اصفهان با آن که مسافت زیادی نیست به سختی آمدم و چندین بار به زمین خوردم ، آمدم در حجره و یک هفته مریض بودم . مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان ، آن دو استاد بزرگ از من پرستاری می کردند و دوا می دادند تا کم کم حالم بهتر شد.
لباسشان پاره و کثیف است
نیز مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی نقل کرد: (بعد از آن که برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف رفتم ) یک روز به ((وادی السلام )) برای فاتحه اهل قبور و زیارت ارواح مؤ منان رفتم .
هوا بسیار گرم بود، در زیر سقفی که بر روی قبری زده بودند، نشستم ، عمامه خود را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت کنم و برگردم . در این حمال دیدم جماعتی از مردگان با لباس های پاره و کهنه و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و طلب شفاعت کردند، گفتند: وضع ما بسیار بد است ، از خدا به خواه ما را عفو کند.
به ایشان پرخاش کردم و گفتم : هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید
و حالا که کار از کار گذشته است طلب عفو می کنید، ای مستکبران ! بروید به جای خود ایشان می فرمود: این مردگان ، افراد پول داری از عرب بودند که در دنیا مستکبرانه زندگی می کردند و قبرهایشان در اطراف همان قبری بود که من روی آن نشسته بودم .
فشار قبر همه جا ممکن است
فشار قبر تابع گناه است هر چه گناه بیشتر باشد فشار و عذاب قبر بیشتر است . کم اتفاق می افتد کسی بدون گناه بوده و فشار قبر نداشته باشد.
یک مطلب باقی می ماند و آن این که : اگر کسی در دریا غرق شود یا حیوان او را بخورد یا بالای دارش بکشند آیا فشار قبر دارد یا نه ؟
درباره کسی که او را بدار کشیده اند از امام رضا علیه سئوال کردند: آیا عذاب و فشار قبر به او می رسد یا نه ؟ امام در جواب فرمود: بلی ، خدا هوا را امر می کند که او را فشار دهد و عذاب نماید.
در رابطه با کسی که او را به دار آمیخته اند نیز از امام صادق علیه السلام سئوال شد: آیا عذاب قبر به او می رسد؟ فرمود: خدای زمین همان خدای هوا است . به هوا وحی می کند که او را فشار دهد، هوا هم او را سخت تر از قبر فشار می دهد.
هم چنین کسی که به دریا غرق می شود خداوند به دریا امر می کند او را فشار دهد. پس فشار منحصر به قبر نیست ، انسان هر کجا باشد فشار شب اول قبر را خواهد دید.
فشار قبر کفاره گناهان است
چون فشار قبر تابع گناهان است برای مؤ منان وجود دارد؛ زیرا آن ها هم ممکن است مرتکب گناه شوند. مؤ منان و نیکان نیز به اندازه گناهانی که از آن ها سر زده است کیفر می شوند.
اما عذاب قبر مؤ منان با کفار و مشرکان فرق می کند. جنایت کاران ، قاتلین و حرام خواران ، عذاب قبرشان
تا قیامت ادامه دارد و در قیامت هم عذابی سخت تر خواهند داشت . مؤ منان عذاب قبرشان موقت است عذاب آن ها بستگی به میزان گناهان ایشان دارد (ممکن است برخی یک لحظه و برخی یک روز و عده ای یک هفته و بعضی دیگر یک سال و چند سال در رنج و عذاب و ناراحتی به سر می برند، آنان وقتی به اندازه گناهانشان عذاب شدند آزاد می شوند.)
امام رضا علیه السلام فرمود: کسی که معتقد به حق بوده است ، سپس گنه کار شود و پیش از مرگ توبه نکند، در جهان برزخ به اندازه گناهانش او را عذاب کنند، تا این که در قیامت گناهی به گردن او نباشد.
عذاب برای جسم است یا روح ؟
معلوم شد که فشار و عذاب قبر حتمی است و هر کسی باید در عالم برزخ و قیامت ، به اندازه گناهان خود عذاب شود. حال ببینیم عذاب برای جسم است یا روح و یا برای هر دوی آنها؟
از آیات و اخبار این طور به دست می آید که : برای هر دوی آنها است ؛ چون جسم و جان هیچ کدام مستقلا نمی توانند عملی انجام دهند.
در این جا لازم است مناظره و مشاجره ای را که در برزخ و قیامت بین جسم و روح واقع می شود بیان کنیم تا حقیقت مطلب برای همگان معلوم شود.
زمان صدور کیفر اعمال و افعال بد و زشت ، بین جسم و جان نزاع واقع می شود و هر کدام صدور افعال را به گردن دیگری می اندازد و خود را از تبعات وارده بر آن ، بری می داند.
ابوبکر خوارزمی از این عباسنقل کرده است : ((جسد)) میت در پیشگاه الهی در مقام مناظره و مخاصمه با ((روح )) عرض می کند: پروردگارا! مرا خلق فرمودی در حالی که مانند مار هستم . نه دستی دارم که با آن چیزی را بگیرم و بدهم و عملی انجام دهم ، نه پایی دارم که به واسطه آن ، آمد و شد کنم ، نه چشمی دارم که با آن اشیاء را ببینم ، نه گوشی دارم که با آن صداها را بشنوم مگر این که ((روح )) داخل من شود. چون روح داخل شد زبانم گویا، گوشم شنوا، چشمم بینا، دستم گیرا، و پایم پویا گردید. بار خدایا! عذاب را حواله ((روح )) کن و مرا از آن خلاصی ده .
بعد از آن روح ((عرضه )) می دارد: بار خدایا! مرا خلق کردی در حالی که مانند باد بودم . برای من دست و پا و چشم و گوش قرار ندادی . حرکت نکنم مگر به واسطه آلات و اجزایی که در بدن است و سکونت نیابم مگر به واسطه تسکین آنها، پس جرم من کدام است و جنایت من چیست ؟ خدایا! عذاب را حواله جسد قرار ده و مرا رهایی بخش .
از این حدیث به دست می آید که عذاب قبر، هم متوجه جسم است و هم متوجه روح ، مانند انسان خواب ، که خواب وحشتناک ببیند ناراحتی آن ، هم در جسم او اثر می گذارد و هم در روح او.
مثال انسان نابینا و زمین گیر
در رابطه با مجرم بودن جسم و جان و عذاب برزخی و این که اعمال از کدامیک از آن صادر شده است مثالیرا بیان می کنم که هر دو را مقصر و مجرم می داند.
مثل روح و جسم مثل شخص نابینا و انسان زمین گیر است که اعضاء و جوارح او از کار افتاده باشد. این دو نفر با هم دیگر رفاقت می کنند و به هم دیگر کمک می نمایند تا به باغی می رسند که انواع و اقسام میوه ها از درختان آن باغ آویزان شده است .
آنان با هم دیگر مشورت کرده چه حیله کنند تا از آن میوه ها چیده و بخورند. فکرشان به این جا منتهی شد که شخص کور به واسطه این که قدرت بر راه رفتن دارد، شخص زمین گیر مفلوج را بر دوش گرفته و به نزد درخت برساند و زمین گیر به واسطه دیدن درخت و میوه های آن ، میوه را از درخت چیده تا هر دو تناول کنند.
پس ملاحظه کنید که چگونه آن دو نفر، هر کدام به رفیق خود محتاج است . آیا انسان نابینا می تواند بگوید، ای زمین گیر مفلوج ! اگر تو نبودی من میوه ای از این باغ نمی خورم و آن زمین گیر بگوید، ای نابینا اگر تو نبودی من هم نمی توانستم از این باغ میوه بخورم ؟ (خیر هر دوی آنها مجرم هستند و هر کدام با کمک هم دیگر داخل باغ شده اند و از میوه ها استفاده کرده اند).
چنین است حال روح جسد! صادر شدن اعمال و افعال از آن دو هر کدام محتاج به دیگری است ، اگر روح نبود جسد مانند چوب خشک روی زمین افتاده بود و اگر قالب و بدن نبود عملی
از روح تنها صادر نمی شد. پس هر یک نسبت به عملی که انجام داده از جهتی عامل و فاعل می باشد.
از این جهت خطاب و ثواب و عقاب هم برای جسم است و هم برای روح این طور نیست که منحصر به یکی باشد بدون دیگری .
با این مثال می توان معاد جسمانی را هم ، ثابت کرد و این داستان رد بر کسانی است که می گویند معاد، روحانی است نه جسمانی .
چیزهایی که باعث عذاب قبر می شود
در این جا لازم است بدانیم چیزهایی که باعث عذاب قبر می شود چیست و چیزهایی که عذاب قبر را زیاد می کند کدام است ؟
نماز بدون وضو
جایی که انسان برای نماز باید غسل کند اگر بدون غسل و تیمم نماز بخواند یا جایی که باید وضو بگیرد اگر بدون وضو نماز بخواند، موجب عذاب قبر می شود.
صفوان بن مهران از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: شخص مؤ منی از دنیا رفت . بعد از دفنش ، ملائکه او را در قبرش نشاندند و گفتند: ماءموریت داریم که صد تازیانه به تو بزنیم . مؤ من گفت : طاقت ندارم . گفتند: پنجاه ضربه شلاق می زنیم . گفت : طاقت ندارم . گفتند: ده ضربه . گفت : طاقت ندارم تا رسید به یک ضربه . گفتند: چاره ای نیست باید یک ضربه را به تو بزنیم .
مؤ من گفت : چرا و به چه علت باید یک ضربه شلاق به من بزنید؟ گفتند: برای اینکه روزی نماز بدون وضو خواندی و دیگر این که بر ضعیفی گذشتی ، در حالی که (قادر بر یاریش بودی اما) او را یاری نکردی ، پس او را تازیانه ای زدند که در اثر آن قبرش پر از آتش شد.
سخن چینی
از جمله چیزهایی که باعث عذاب قبر می شود سخن چینی و حرف مردم را به دیگران رساند است ولو این که آن حرف راست باشد. حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: عذاب قبر به جهت سخن چینی و نمامی به وجود می آید.
از جمله عذاب های قبر برای نمام این است که : او در عالم برزخ از قیافه انسان بیرون می رود و به شکل خوک و الاغ در می آید.
چنانچه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: شبی که مرا به آسمان ها بردند (در عالم برزخ ) زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش مانند الاغ بود و با هزار هزار نوع عذاب ، او را مجازات می کردند. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ! صلی الله علیه و آله عمل او در دنیا چه بوده است ؟ فرمود: عمل او سخن چینی و دروغ گویی بوده است .
نیز فرمود: هر کس به قصد سخن چینی و نمامی در میان دو نفر قدم بردارد، خداوند آتشی را بر او سلطه می سازد که از هنگام دفن تا روز قیامت او را بسوزاند و چون در قیامت از قبر خود بیرون آید اژدهایی را بر او مسلط می کند که پیوسته بدنش را نیش زند تا این که به دوزخ داخل شود.
غیبت
بدگویی کردن و غیبت نمودن از دیگران موجب عذاب قبر است . از ابن عباس نقل شده است : غیبت و بدگویی کردن از مردم ، عذاب قبر را فراهم می کند و یک سوم عذاب قبر به سبب غیبت است .
از جمله عذاب های عالم قبر این است که غیبت کنندگان ، سینه و صورت های خود را با ناخنهای خود می خراشند.حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج به قومی برخورد کردم که ناخنهای آنها از مس بود، آنان سینه و صورتهای خود را با آنها می خراشیدند.
از جبرئیل پرسیدم : اینها چه کسانی هستند و عمل آنها چه بوده است ؟ گفت : اینها کسانی هستند که غیبت مردم را می کردند و گوشت آنان را به وسیله غیبت می خوردند و آبروی آنها را هتک می کردند.
اجتناب نکردن از بول
از حضرت علی علیه السلام روایت شده است : اجتناب نکردن از بول و ترشحات آن باعث عذاب و فشار قبر می شود. (مانند این که انسان ایستاده یا روی زمین سخت بول کند به طوری که قطرات آن به بدن و لباسش ترشح نماید و بعدا بدن و لباس را برای نماز آب نکشد.
جابر بن عبدالله می گوید: همراه پیامبر صلی الله علیه و آله عبور می کردیم تا به کنار دو قبر رسیدیم . آن حضرت فرمود: صاحبان این دو قبر اکنون عذاب می شوند، عذاب یکی از اینها به این جهت است که در دنیا غیبت مردم را می کرد و عذاب دیگری به این علت بوده که از پاشیدن قطرات بول به بدنش پرهیز نداشته است .
دوری کردن از همسر
هم خوابی نکردن با زن (مقاربت و جماع نکردن با او و به خواسته طبیعی او توجه نکردن ) موجب عذاب و فشار قبر می شود. چنانچه حضرت علی علیه السلام فرمود: دوری کردن مرد از همسر خود موجب عذاب قبر می شود.
حق الناس
از جمله اموری که در عالم برزخ بسیار خطرناک است و باعث عذاب های شدید می شود ((حق الناس )) است . البته هر گناهی در شب اول قبر دست و پاگʘѠانسان می شود اما ((حق الناس )) را عذابی است .
مرحوم نوری در دارالسلام می فرماید: یکی از علما پس از مرگ پدرش ، او را به خواب دید در حالی که بسیار افسرده بود. از او پرسید: شما عالم خدمتگزار به اسلام بودی . چرا ناراحت و افسرده ای ؟ پدر گفت : مقام و جای من خوب است ولی وای از ((حق الناس ))! من ده تومان به فلانی بدهکارم ، همین قرض مرا چنین ناراحت و آزرده خاطر کرده است .
پسر گوید: رفتم و طلبکار را پیدا کردم . از او سئوال نمودم : آیا پدر من این مقدار به تو بدهکار است ؟ گفت : آری ، گفتم : چرا نیامدی تا طلب خود را وصول کنی ؟ گفت : ترسیدم مرا دروغ پنداری ، اما از دست پدر شما ناراحت بودم که چرا بدهی اش را در دفتری ننوشته است !
یک سال عذاب قبر
برای ((حق الناس )) در عالم برزخ انسان را زندانی می کنند و او را نگاه می دارند تا حق مردم پرداخته شود.
سلیمان دارایی را که یکی از زهاد و بندگان خاص خدا بود بعد از مرگش در خواب دیدند، احوالش را پرسیدند و گفتند: با تو چه کردند؟
در جواب گفت : یک سال است که در عالم برزخ مرا زندانی کرده اند (و عذاب می کنند). پرسیدند: برای چه ؟ گفت : روزی بار کاهی وارد
شهر می شد، من بدون آنکه از صاحب آن اجازه بگیرم پر کاهی برداشتم که با آن خلال کنم و زیر دندانم نمایم . برای این عمل ، یک سال است که مرا نگاه داشته اند و مورد عتاب قرار گرفته ام که چرا بدون رضایت صاحبش در مال مردم تصرف کرده ام .
عذاب برزخی تنها برای اموات نیست بلکه زنده ها هم ، گاهی عذاب برزخ را در همین دنیا مشاهده کرده اند و اثر درد و رنج آن تا آخر عمر در بدن آنها باقی مانده است .
لازم می دانم در این جا داستانی را در این باره نقل کنم شاید هشداری باشد برای کسانی که ((حق الناس )) را مانند شیر مادر می خورند و در صدد جبران آن نیستند.
شاهزاده هندی
از عالم بزرگوار سید هاشم بحرانی نقل شده است : در نجف اشرف شخص ((عطاری )) بود که همه روزه پس از نماز ظهر در مغازه اش ، مردم را موعظه می کرد و هیچگاه دکانش از جمعیت خالی نبود.
یکی از شاه زداگان هند که مقیم نجف شده بود برایش مسافرتی پیش آمد. جعبه ای که در آن گوهرهای نفیسی و جواهرات قیمتی بود نزد ((عطار)) به امانت گذاشت و به مسافرت رفت . بعد از مراجعت ، نزد ((عطار)) آمد و امانت خود را از او مطالبه کرد. ((عطار)) منکر امانت شد و گفت : امانتی پیش من نیست و ترا نمی شناسم .
شاهزاده در کار خود بیچاره شد و پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام گردید و گفت : یا علی ! برای اقامت در کنار
قبر تو ترک وطن کردم و تمام دارایی خود را نزد مرد ((عطار)) که در کنار حرم تو مغازه دارد و مردم او را امین می دانند گذاشتم و به مسافرت رفتم . حال که برگشتم او منکر امانت شده است پول مرا نمی دهد. من هم ، نه مالی دارم که بتوانم با آن زندگی کنم و نه شاهدی دارم برای اثبات حق خود و کسی غیر از حضرتت نیست که به داد من رسد.
هنگام شب آن حضرت را در خواب دید که به او فرمود: اول صبح دروازه شهر باز می شود. بیرون برو. اول کسی را که دیدی امانت خود را از او مطالبه کن ، به تو می رساند.
صبح از شهر خارج شد. اول کسی را که ملاقات کرد پیرمرد عابد و زاهدی بود که پشته هیزمی بر دوش داشت و می خواست آن را بفروشد (و پول آن را به مصرف زندگی خود و عیالش برساند). هندی که وضع او را دید تعجب کرد و گفت : آیا این شخص می تواند حق مرا بگیرد؟ خجالت کشید که از او چیزی بخواهد و مطلب خود را با او در میان گذارد.
دو مرتبه به حرم مطهر برگشت و عرض جمال نمود: شب دوم همان خواب را دید. باز فردا از شهر بیرو رفت و همان مرد را دید. باز چیزی نگفت و به حرم برگشت . شب سوم باز همان را شنید که شبهای قبل شنیده بود. روز سوم آن مرد شریف را دید و قضیه خود را برایش نقل کرد و مطالبه امانت خود را از او نمود. آن بزرگوارساعتی فکر کرد و بعد از آن فرمود:
فردا بعد از نماز ظهر در دکان ((عطار)) بیا تا امانت را به تو رسانم . شاهزاده هم ، هنگام اجتماع خلق ، در دکان ((عطار)) آمد آن مرد زاهد هیزم کش جلو آمد و به ((عطار)) فرمود: امروز موعظه و سخنرانی را به من واگذار کن . او هم قبول کرد.
مرد عابد در مقابل مردمی که برای شنیدن موعظه اجتماع کرده بودند قرار گرفت و گفت :
ای مردم ! من فلانی پسر فلان شخص هستم و از ((حق الناس )) سخت در هراسم و به توفیق خداوند دوستی مال دنیا در دلم نیست ، اهل قناعت و گوشه گیری هستم ، با این وصف پیش آمد ناگواری برایم واقع شده است . می خواهم امروز شما را از آن باخبر کنم و از سختی عذاب الهی و سوزش آتش عالم برزخ و جهنم بترسانم و بعضی گذارشات روز جزا را به گوش شمابرسانم که خود شاهد آن بودم و شما هم می توانید آن را مشاهده کنید.
ای مردم ! من محتاج قرض گرفتن شدم . از یک نفر یهودی ده قران گرفتم و شرط کردم که به مدت بیست روز، روزی نیم قران به او پس دهم . تا ده روز نصف طلب او را دادم و دیگر او را ندیدم . احوالش را پرسیدم : گفتند: به بغداد رفته است . پس از مدتی شبی در خواب دیدم گویا قیامت برپا شده است ، من و مردم را برای حساب احضار کردند.
به فضل الهی از آن موقف خلاص شدم و جزء نیکان بهسوی بهشت حرکت کردم . وقتی به صراط رسیدم صدای نعره ای از جهنم شنیدم ، آن مرد طلبکار یهودی را دیدم که مانند شعله آتش از جهنم بیرون آمد. راه را بر من بست و گفت : پنج قران از تو طلب دارم ، طلبم را بده و از صراط رد شو. گفتم : مدتی در مقام جستجوی تو بودم ولی ترا ندیم که طلبت را بدهم .
گفت : تا طلب مرا ندهی نمی گذارم رد شوی . گفتم : این جا چیزی ندارم . گفت : پس بگذار تا انگشت خودم را بر بدنت گذارم . پذیرفتم . وقتی انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع کرده و بیدار شدم ، دیدم جای انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال مجروح می باشد و هر چه مداوا کردم فایده نبخشیده است ، پس سینه خود را گشود و به مردم نشان داد. وقتی مردم چنین دیدند صداها به گریه و ناله بلند کردند و ((عطار)) هم از عذاب الهی سخت در هراس شد و آن شخص هندی را به خانه خود برد و امانت او را پس داد و معذرت خواست .
مار، او را نیش می زد
از مولا مهدی نراقی که یکی از علمای بزرگ اسلام است نقل شده است : روزی ایشان برای زیارت اهل قبور به ((وادی السلام )) نجف اشرف می رود بعد از فاتحه و استغفار برای اهل قبور، یک مرتبه پرده مادیت از جلوی چشمش عقب می رود، دریچه ای را مشاهده می کند و داخل آن می شود. قصر با شکوهی را می بیند که
شخصی باوقار و نوارانی در بالای آن نشسته است و افرادی دور او را گرفته اند و از او سئوالاتی می کنند.
مرحوم نراقی می گوید: من هم داخل آن قصر شدم و به حرفهای او گوش می دادم . قدری که گذشت ناگهان دیدم ماری از در وارد شد و مستقیم به سمت آن مرد که بالای قصر نشسته بود رفت و نیشی به او زد و برگشت از اطاق خارج شد.
آن مرد از درد نیش مار، صورتش متغیر شد و قدری به خود پیچید تا کم کم حالش عادی شد و به حالت اولیه برگشت . سپس باز شروع به سخن گفتن کرد و از مردم احوال پرسی نمود و از گذارشات دنیا از آن مرد، می پرسیدند.
ساعتی گذشت ، برای مرتبه دوم دیدم که آن مار از در وارد شد و او را نیش زد و برگشت .
آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره اش دگرگون شد و سپس به حالت عادی برگشت و باز شروع به سخن گفتن کرد.
سئوال کردم : شما کیستید؟! این جا کجا است ؟ این قصر متعلق به کیست ؟ این مار چرا شما را نیش می زند؟
گفت : این قصر و درختان و جواهرات و مکانی که مشاهده می کنی بهشت برزخی و همه متعلق به من است . این افرادی هم که دور اطاق گرد آمده اند خویشان من هستند که جلوتر از دنیا رفته اند و احوال خویشان خود را در دنیا می پرسند و من جواب می دهم .
گفتم : این مار چرا ترا نیش می زند؟ گفت : من مردی هستم
مؤ من ، اهل نماز و روزه و خمس و زکوه ، هرچه فکر می کنم کار خلافی از من سر نزده است که مستحق چنین عقوبتی باشم و این باغ ، با این خصوصیات نتیجه برزخی همان اعمال صالحه من است .
فقط خلاف من این است که : یکروز در هوای گرم تابستان در میان کوچه حرکت می کردم . دیدم صاحب مغازه ای با یک مشتری گفت و گو و منازعه دارد، برای اصلاح امور آنها، نزدیک رفتم . صاحب مغازه می گفت : سیصد دینار (شش شاهی ) از تو طلب دارم و مشتری می گفت : من پنج شاهی بدهکارم .
به صاحب مغازه گفتم : تو از نیم شاهی بگذر و به مشتری گفتم : تو هم از نیم شاهی صرف نظر کن و مبلغ پنج شاهی و نیم به صاحب مغازه بده .
صاحب مغازه ساکت شد، در حالیکه حق با او بود و من به قدر نیم شاهی در قضاوت خود که صاحب مغازه بر آن راضی نبود حق او را ضایع کردم . در کیفر این عمل خداوند، این مار را بر من مسلط کرده است که در هر ساعت مرا نیش زند تا در صور دمیده شود و خلایق برای حساب در محشر حاضر شوند و به برکت شفاعت محمد صلی الله علیه و آله و آلش نجات پیدا کنم .