حروف مقطعه به حروفی گفته میشود که در ابتدای برخی از سورههای قرآن آمده که علما و مفسرین این حروف را حروف مقطعه یا حروف نورانی و یا فواتح السور نامیدهاند؛ در خواندن این حروف باید اسم آن حرف تلفظ شود؛ مثلا در اول سوره بقره آمده است: (الم) که در تلفظ باید اینگونه خوانده شود: (الف لام میم) به ذهن هر خوانندهای این سوال خطور میکند که این حروف چه معنا و مفهومی را دارا است؟ هدف پروردگار از نزول این حروف چه بوده؟ به ناچار باید حکمت نهفته در آن را جستجو نمود و به چیستی و چرایی این حروف پی برد.
این حروف در ابتدای ۲۹ (بیست و نه) سوره آمده است که عبارتند از: (الم- المص– المر– الر– طس– طسم– حمعسق– کهیعص– طه– یس– ص- ن– ق) مجموع این حروف با حذف حروف تکراری چهارده حرف است. تعداد این حروف نصف تعداد حروف الفبای عربی است و این حروف را در این رمز جمع کردهاند: (صراط علی حق نمسکه) (محمدهادی معرفت، التفسیرالاثری الجامع، ج/۱، ص ۱۸۱) در اینکه آیا این حروف در سورهها یک آیه مستقل به شمار میرود یا خیر؟ باید گفت: در برخی سورهها یک آیه شمرده شده و در برخی دیگر یک آیه محسوب نمیشود. (محمدهادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج/ ۱، ص. ۱۸۱)
این محقق با اشاره به دیدگاه مفسران و عالمان قرآنی در مورد ماهیت این حروف به بررسی برخی دیدگاهها پرداخت و ادامه داد: دیدگاه اول: حروف مقطعه اسراری هستند که علم آن فقط اختصاص به خدا دارد. گروهی از قرآنپژوهان بر این اعتقادند که حروف مقطعه اسراری است که فقط خداوند باری تعالی از آن اسرار خبر دارد و هیچ کس حتی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نیز از آن آگاهی ندارد. این عقیده بیشتر در میان اهل سنت دیده میشود و از جمله افرادی که این عقیده را دارد سیوطی در کتاب الاتقان است که مینویسد: (والمختار فیها ایضا انها من الاسرار التی لایعلمها الا الله تعالی) (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن،۱:۶۱۱). قرطبی در تفسیر الجامع لاحکام القرآن از عامر شعبی و سفیان ثوری و جماعتی از محدثین نقل میکند: (هی سر الله فی القرآن. فهی من المتشابه الذی انفرد الله تعالی بعلمه ولا یجب ان یتکلم فیها) (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۱: ۱۵۴). فخر رازی نیز این قول را از ابن عباس وابوبکر نقل میکند (قال أبوبکر: للّه فی کل کتاب سر و سره فی القرآن أوائل السور) (فخر رازی، مفاتیح الغیب،۲: ۲۵۱).
بررسی این دیدگاه دارای اشکالاتی است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم:۱- ناسازگاری با آیات قرآن. الف- أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها [محمد: ۲۴]خداوند در این آیه همه را به تدبر در قرآن سفارش میکند؛ حال اگر این حروف قابل تدبر نیست به چه دلیل خداوند امر به تدبر میکند؟ فخر رازی در کتاب تفسیر خود نقل میکند (ولو کان غیر مفهوم فکیف یأمرهم بالتدبر فیه) (فخر رازی، مفاتیح الغیب،۲: ۲۵۱). ب- أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ [العنکبوت: ۵۱]چگونه میتواند ذکری باشد در حالی که نامفهوم است؟.
محقق مرکز تخصصی تفسیر حوزه در ادامه آورده است: در فرض مذکور جا داشت در زمان پیامبر از ایشان در باره حروف مقطعه سوال شود و ایشان در جواب به صراحت بیان میکردند به اینکه این حروف اسراری است که علم آن به خدا اختصاص دارد؛ در حالی که هیچ روایتی به این مضمون از ایشان وارد نشده است ضمن اینکه مدلول لفظی حروف مقطعه را نمیتوان از متشابهات به شمار آورد، زیرا متشابه در قرآن در مقابل محکم است و لازمهاش این است که مدلول لفظی داشته باشد و مدلول واقعی با غیر واقعی مشتبه شود در حالی که حروف مقطعه مدلول لفظی ندارد(محمد حسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ج/ ۱؛ ۳۵).
دیدگاه دوم: حروف مقطعه، اسراری بین خدا و رسول و اولیای مقرب است؛ گروهی دیگر از قرآنپژوهان و مفسران معتقدند که حروف مقطعه اسرار و رموزی بین خداوند و رسول و اولیای خاص خود است؛ بیشتر علمای تفسیر با این نظر موافقند (محمدهادی معرفت، علوم قرآنی:۳۳۷) آیتالله معرفت در این باره در کتاب التمهید بیان میکند: حروف مقطعه اشارتهای رمزی به اسراری است بین خداوند و حضرت محمد صلی الله علیه وآله که جز کسانی که امین وحی الهیاند بدان راه نمییابند؛ زیرا اگر اطلاع بر مراد ومقصود از این حروف برای غیر آنان ممکن بود از ابتدا نیاز به رمزی گفتن آنها نبود (معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن،۵: ۳۱۴). شیخ صدوق در کمال الدین (محمد هادی معرفت، علوم قرآنی:۳۳۷) وعلامه بلاغی در آلاء الرحمان (محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمان،۱:۶۴) و سید بن طاووس در کتاب (سعد السعود، ص ۲۱۷) همین نظر را برگزیدهاند.
اشکالی که بر این نظر مطرح میشود این است که مگر قرآن مجید خود را با وصف (مبین) (آشکار) نخوانده است؟ پس چرا فقط برای رسول و امام خود مشخص باشد؟ در جواب گفته شده همان قرآنی که خود را مبین میخواند در جای دیگر تصریح میکند به اینکه به بیان پیامبر وامام نیاز دارد: «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل/۴۴) و در آیه دیگری مردم را فرمان به پرسیدن از رسول وامام میدهد: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نحل:۴۳) بر این اساس مبین بودن با پرسیدن از رسول و امام منافاتی ندارد؛ زیرا برخی از آیات قرآن آشکار و برخی نیز با پرسش آشکار میگردد.
دیدگاه سوم: حروف مقطعه برگرفته از نام اشخاص است؛ برخی از مستشرقان همانند تئودور نولدکه (noldeke) این حروف را مختصر از اسامی کسانی که نسخههای قرآن را در اختیار داشتهاند میداند. نولدکه (Noldeke) در این مورد چنین آورده است که این حروف مطالبی بیگانه از نص قرآنی است و مردم آن را بر قرآن اضافه نمودهاند که ماخوذ از اسامی برخی صحابه است که نسخههایی از سور معینی از قرآن نزد آنها بوده است؛ مثلا (ر) (ز) نشان دهنده زبیر؛ (م) نشاندهنده مغیره (ع) حاکی از عمر یا علی یا ابن عباس یا عایشه و… است (نولدکه، تاریخ قرآن، ص:۷۲). طبق این دیدگاه حروف مقطعه مطالبی خارج از قرآن است که مردم آن را به قرآن افزودهاند؛ اما باید گفت: این قول به هیچ وجه درست نیست و اشکالات فراوانی بر آن وارد است و مورد نقد و انکار شدید علماء حتی عدهای از مستشرقان مانند آقای رژی بلاشر فرانسوی (۱۹۷۳ – ۱۹۰۰) قرار گرفته است و بعدها خود نولدکه آن نظریه را رها کرد و در چاپ دوم کتاب خود دیگر آن فرضیه را تکرار نکرد.
دیدگاه چهارم: حروف مقطعه سوگندهای الهی برخی معتقدند که این حروف سوگندهایی است که خداوند یاد کرده است؛ طبرسی از اخفش نقل میکند که خداوند به وسیله این حروف قسم یاد میکند؛ زیرا آنها داری شرف و فضیلت هستند و مبانی کتب آسمانی و اسماء حسنای الهی و اصول کلام مردمان هستند و اسباب سعادت مادی و معنوی آنهایند (فضل ابن حسن، طبرسی، مجمع البیان، ۱:۱۱۳) (زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱: ۱۷۳). با دقت در این نظریه میبینیم دلیلی برای خود ارائه نکردهاند و تقدیر گرفتن ادوات قسم بدون هیچ قرینهای بر خلاف اصل است؛ زیرا هیچ قرینهای بر اینکه مراد از مقسم به چیست در کلام وجود ندارد
دیدگاه پنجم: حروف مقطعه نشانه انقضا و ابتدا است؛ برخی از قرآنپژوهان درباره حکمت حروف مقطعه معتقدند که نشانه انقضای سوره قبلی و شروع سوره بعدی است (ابن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القران، ج. ۱، ص. ۸۹). «ابن جریر طبری در جامع البیان نقل میکند: قال أبی زید بن أسلم: إنما هی أسماء السور و در جای دیگر مینویسد أنه اسم من أسماء السورة التی تعرف به کما تعرف سائر الأَشیاء بأسمائها التی هی لها أمارات تعرف بها، فیفهم السامع من القائل یقول: قرأت الیوم المص و ن. أی السورة التی قرأها من سور القرآن» در جواب میتوان گفت: اولا خود آیه بسم الله الرحمن الرحیم این نقش را ایفا میکند ثانیا در صورتی این حرف صحیح است که همه سورههای قرآن دارای چنین مقدمه و مفتاحی باشد نه برخی از سورهها (جوادی آملی تفسیر تسنیم، ۲:۹۴) علاوه بر اشکال فوق بسیاری از سورههای قرآن یکجا نازل و آغاز و پایان آنها مشخص بوده است.
دیدگاه ششم: حروف مقطعه جهت جلب توجه کفار است؛ برخی این حروف را از قبیل: اصواتی میدانند که در نداء برای توجه دادن مخاطب به کار میرود و قرآن کریم از آن استفاده کرده تا از طریق شگفتآوری و نامأنوس بودن توجه همگان را به خود جلب کند؛ زیرا با استفاده از این حروف و عدم استفاده از حروف متداول تنبیه باعث جلب توجه شنونده میشود؛ در جواب باید گفت: بنا براین استدلال باید فقط در آغاز سورههای مکی میآمد نه دیگر سورهها؛ ثانیا اگر این مطلب صحیح بود هر آیینه در تاریخ ثبت میشد در حالی که چنین مطلبی از نویسندگان تفسیر نقل نشده است.
دیدگاه هفتم: حروف مقطعه جهت تنبیه و آگاهی دادن به پیامبر (ص) است؛ در این دیدگاه مخاطب این تنبیه را رسول خدا میدانند و میگویند ممکن است در برخی اوقات رسول خدا در عالم بشریت، ذهنش مشغول عالم ناسوت میشد به همین دلیل جبرئیل امین مأمور شد در هنگام نزول وحی، سورههایی از قرآن را با حروف مقطعه بیاورد. در جواب باید گفت: بنا بر عقیده امامیه پیامبر باید از سهو و نسیان و غفلت مصون باشد تا در اخذ و نگهداری و رساندن وحی به مردم مورد اعتماد و اطمینان قرار گیرد و طبق آیه قرآن «مردان خدا را هیچ چیزی نمیتواند از یاد خدا غافل کند»(نور:۳۷).
دیدگاه هشتم: دیدگاه دیگر ارتباط عددی و ریاضی حروف مقطعه با حروف هر سوره است؛ برخی همانند رشاد خلیفه برای نخستین بار نظریه اعجاز عددی و نظم ریاضی را نسبت به حروف مقطعه بیان کرده که میگوید سالها بود که من میخواستم بدانم معنی این حروف چیست و با مراجعه به تفاسیر جواب قانعکنندهای نیافتم، از خداوند یاری خواستم ناگهان به ذهنم جرقه زد که شاید بین این حروف و حروف هر سوره رابطهای وجود داشته باشد با کمک مغزهای الکترونیکی به نتایج جالبی در چند سال رسیدم.
اما باید گفت: این نظریه در موارد فراوانی نقض میشود؛ مثلا تعداد تکرار حرف (ق) در سورههای (الشمس، القیامه والفلق) در حدی است که معدل تکرار آن از معدل تکرار حرف (ق) در سوره (ق) بیشتر است؛ یا در سوره (یس) نتیجه اینگونه که او میگوید نیست و حرف (یا و سین) کمترین تکرار را دارند ثانیا نمیتوان ادعا کرد که این پدیده یکی از وجوه اعجاز قرآن است؛ زیرا عقلا و عادتا محال نیست که کسی کتابی تدوین کند که این تناسب در آن باشد. همچنین هـرگـز در بـیانات امامان و سیره عملى آنها مشاهده نشده است که قرآن را از این منظر بنگرند و مـطالبى هرچند به صورت ضمنى و تلویحى در مورد تعداد حروف و کلمات قرآن و روابط ریاضى بـیـن آن هـا بیان نموده باشند و لااقل سر نخى در این مقوله به دست داده باشند.