خواجه ربیع در قبر
مطالب یاد شده ، هشداری به همه مسلمانان است که تا خداوند، در این دنیا به آنها مهلت داده از فرصت استفاده کنند؛ زیرا هنگامی که وقت مرگ فرا رسید، دیگر تاءخیر و بازگشتی نیست .
از این رو، بعضی از درستکاران و پارسایان در خانه خود قبری کنده بودند، گاهی در میان آن رفته و می خوابیدند: به خود خطاب کرده و می گفتند: ((خیال کن مرده ای و ترا درون قبر نهاده اند و از خداوند، تمنا می کنی ترا به دنیا بازگرداند تا عمل صالح انجام دهی )).
بعد از آن ، بیرون می آمدند و به خود می گفتند: ((اکنون خدا به تو لطف کرده و ترا به دنیا بازگردانده است . اکنون در راه خدا قدم بردار، خود را اصلاح کن ، تا هنگام مرگ تقاضای بازگشت و جبران نکنی ، که اگر چنین تمنا کنی ، این جواب قاطع را می شنوی که ((هرگز بازگشتی نیست و همیشه باید در قبر باشی )).
علامه غزالی در این باره چنین نقل می کند: ربیع بن خثیم (معروف به خواجه ربیع ) در خانه خود، قبری کنده بود، هر وقت در قلب خود احساس قساوت و غفلت می کرد، وارد آن می شد و در لحد می خوابید و ساعت ها در میان آن می ماند. سپس می گفت :
رب ارجعون لعلیاعمل صالحا فیما ترکت ((پروردگارا! مرا بازگردان ، شاید در قبال آن چه کرده ام ، عمل صالحی انجام بدهم )) (و جبران گذشته را بنمایم و تدارک کنم ).این آیه را مکرر به زبان می آورد، و با حال حزین می خواند. سپس به خود خطاب کرده و از قول خداوند، می گفت :
یا عبداله قدر جعناک فاعمل الصالح((ای بنده خدا! همانا ترا به دنیا برگرداندیم پس کارهای شایسته و عمل صالح انجام بده )).
سگ سیاه بر روی جنازه
از دکتر حسن احسان تهرانی که در کربلا مطب داشته نقل شده است : روزی مشرف به کاظمین شدم و بعد از آن کنار دجله رفتم ، دیدم جنازه ای را عده ای بر دوش گرفته و به سمت حرم مطهر حرکت می کنند.
هنگامی که جنازه را به طرف صحن مطهر می بردند، من هم که عازم تشرف بودم به دنبال آن حرکت کردم . مقداری که او را تشیع کردم ناگاه دیدم یک سگ سیاه ترسناکی روی جنازه نشسته است !
بسیار تعجب کردم و با خود گفتم : این سگ ، چرا روی جنازه رفته است ؟ متوجه نبودم که این سگ نیست بلکه تجسم یافته اعمال میت است . به افرادی که در اطراف من تشییع می کردند گفتم : روی جنازه چیست ؟
گفتند: چیزی نیست به جز همین پارچه ای که می بینی ! دریافتم که این سگ صورت واقعی اعمال میت است و فقط من آن را می بینم و دیگران ادراک نمی کنند.
هیچ نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانیدند. همین که خواستند تابوت را برای طواف داخل صحن برند دیدم آن سگ
از روی تابوت پائین پرید و در گوشه ای ایستاد تا آن که جنازه را طواف دادند. وقتی می خواستند از در صحن خارج شوند، دوباره آن سگ به روی جنازه پرید!
معلوم است که صاحب آن جنازه مرد ظالم و متجاوزی بوده که صورت ملکوتی او به شکل سگ مجسم شده است . (چون آن دکتر دارای صفای باطن بوده این معنی را ادراک می نموده و دیگران چیزی نمی دیده اند.)
جنازه دولت مردی سگ شد!
شخصی نقل می کند: من با جماعتی همراه جنازه یکی از رجال دولت ((ناصر الدین شاه قاجار)) بودیم و به عتبات عالیات می رفتیم ، در یکی از منزل ها جنازه را نزدیک خود گذاشته و مشغول صحبت بودیم . ناگهان دیدیم آن تابوت به حرکت درآمد و سگی بد صورت از میان آن بیرون آمد! چون آن کیفیت را مشاهده کردیم تعجب نموده ! کنار تابوت آمدیم و نگاه کردیم چیزی در آن ندیدیم و کفن هم بدون جنازه بود!
ما هم با چوب چیزی شبیه جنازه ترتیب دادیم و به صورت میتی در میان کفن پیچیده و در تابوت گذاشتیم ، اطراف آنرا با پارچه و شمع بستیم و به عتبات عالیات نقل دادیم و در مکان شریفی دفن کرده و مراجعت نمودیم . آن شخص می گوید: من او را می شناختم ولی برای احترام اسم او را نبردم .
اعمال خبیثه به قیافه سگ !
از شیخ بهایی نقل شده : ایشان روزی به قصد زیارت یکی از اهل حال که در مقبره تخت فولاد منزل داشت از اصفهان بیرون رفت . چون به خدمت آن شخص عارف رسید و مشغول صحبت شدند، مرد عارف برای شیخ نقل کرد:
روز گذشته امر عجیبی در این جا واقع شد که من شاهد آن بودم ! قضیه چنین بود: دیدم جماعتی جنازه ای را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند، (موضع دفن را به شیخ بهایی نشان داد).
می گوید: ساعتی نگذشت ناگاه بوی خوشی به مشامم رسید که از بوهای عالم دنیا نبود! متحیر شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدم که بدانم آن بواز کجا است .
ناگهان جوان خوش صورتی را دیدم که در لباس سلاطین و صاحبان ثروت به جانب آن مقبره که تازه صاحب آن را دفن کرده بودند در حرکت است ، وقتی کنار قبر رسید ناگهان داخل آن شد! زمانی نگذشت که بوی زننده ای به مشامم رسید که در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن ندیده بودم . به دنبال آن بر آمدم دیدم سگی سیاه و بدهیبتی به سوی همان قبر در حرکت است و داخل آن شد.
از این قضیه تعجب کردم !
در فکر فرو رفتم و متحیر بودم . ناگاه دیدم آن جوان که اول داخل قبر شده بود با لباسهای پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بیرون آمد! از همان راهی که آمده بود شروع به رفتن کرد. من از خود را به او رسانیدم درخواست و التماس نمودم که حقیقت این امر را برایم بیان کند. گفتم : تو کیستی ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شدید؟ چرا بیرون آمدی و بدنت مجروح شده است ؟
در جواب گفت : من اعمال نیک این میت بودم ! ماءموریت داشتم با او رفاقت نمایم ، آن سگ سیاه و بدهیبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود که وارد قبر شد! گفتم : این جا، جای من است ! تو از قبر بیرون برو. آن هم گفت : این جا، جای من است و تو بیرون برو! اما چون اعمال بد او بیشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهایم را پاره کرد و با این وضع که می بینی از قبر بیرون نمود وخودش تا روز قیامت رفیق و همنشین او شد.
سئوال در قبر، از ضروریات دین اسلام
که بر هر کسی واجب است به آن ایمان و اعتقاد داشته باشد، سئوال در قبر می باشد و منکر آن کافر است .
امام صادق علیه السلام فرمود: از شیعیان ما نیست کسی که یکی از این سه چیز را منکر باشد. یکی معراج حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دیگری سئوال قبر. سوم شفاعت در قیامت را.
درباره سئوال قبر کیفیت آن چند قول وارد شده است :
بعضی گفته اند: روح وارد جسد می شود همان طور که در دنیا بوده ، او را می نشانند و از او سئوال می کنند.
عده ای گفته اند: روح تا سینه داخل بدن می شود و از او سئوال می نمایند.
قول سوم این که : سئوال قبر از روح است نه از جسم .
قول چهارم این که : روح بین جسد و کفن واقع می شود در این حال از او سئوال می کنند. در میان این چهار قول به نظر می رسد قول سوم از همه صحیح تر باشد و بعد از آن قول چهارم اما قول اول و دوم نه با عقل می سازد نه با منطق .
وقتی انسان را داخل قبر گذاشتند قبل از نکیر و منکر فرشته ای به نام ((رومان )) داخل می شود و از اعمال و کردار او سئوال می کند. بعد از او نکیر و منکر داخل می شوند و از اعتقادت او می پرسند.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از اول ملکی که قبل از نکیر و منکر داخل قبر می شود سئوال
کردند. فرمود: ملکی است به نام ((رومان )) صورت او مانند خورشید می درخشد. به میت می گوید: تمام اعمال خود را از خوب و بد بنویسد.
می گوید: نه قلم و دواتی دارم نه کاغذ و مرکبی . می گوید: ((همه چیز آماده است )) آب دهانت مرکب و انگشتت قلم تو است . می گوید: کاغذی ندارم . ملک می گوید: کاغذت کفن تو است ! شروع به نوشتن کن .
میت همه اعمال نیکی را که در دنیا انجام داده است می نویسد. هنگامی که به گناهان و کارهای زشتش می رسد خجالت می کشد و دست از نوشتن باز می دارد.
ملک می گوید: ای خطاکار و ای خیانت پیشه ! وقتی در دنیا می خواستی اعمال زشت را مرتکب شوی خجالت نکشیدی و از خدای خود شرم نکردی ، ولی الان داخل قبر برای نوشتن آن ها خجالت می کشی ؟ بعد از آن ، عمود آتشین را بالا می برد که ضربتی بر او زند.
می گوید: عمود را بر من فرود نیاور، همه را می نویسم . بنده خدا هر چه در دنیا از اعمال خیر و شر انجام داده همه را می نویسد، فرشته می گوید: آن را مهر کن . عرض می کند: مهر ندارم . می گوید: انگشتت مهر تو است ! وقتی مهر کرد پرونده را می پیچد و تا روز قیامت به گردن او می اندازد. قرآن در این باره می فرماید:
ععع و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشورا ((اعمال هر انسانی را به گردنش قرار دادیم و روزقیامت کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند)).
داخل شدن نکیر و منکر در قبر
بعد از آن که ملک ((رومان )) برای میت پرونده ای تشکیل داد و از قبر او خارج شد، به نکیر و منکر خبر می دهد که : این بنده پرونده اعمالش خوب است با او مدارا کنید یا بد است با او سخت برخورد نمایید.
در این هنگام دو ملک دیگر به نام ((نکیر و منکر)) یکی از طرف راست و دیگری از طرف چپ وارد قبر می شوند، در حالی که موهای آنان روی زمین می کشد و زمین را به ناخن های خود می کنند! صدای آنها مانند صدای آسمانی است و چشم های آن ها مانند برق می درخشد.
وقتی آنها داخل قبر شدند. به میت می گویند: پیامبر تو کیست ؟ دین و قبله تو چیست ؟ امام تو چه کسی است ؟
اگر میت از اهل ایمان باشد در جواب گوید: خدای من ((الله )) و پیامبرم ((محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم ، امام و پیشوایانم ((امیرالمؤ منین علیه السلام و یازده فرزندش می باشند، دین من ((اسلام )) و قبله ام ((کعله )) است . آن دو ملک
گویند: خدا ترا بر آن چیزهایی که دوست می داری ثابت قدم بدارد. خوش بخواب که ناراحتی در آن نباشد، بخواب خوابیدن عروس . (بدون غم و غصه )
سپس دری از قبرش باز می شود و از آن ، بوی خوش گل ها و نسیم عطرهای بهشت بر او می وزد، نور و روشنی بر قبرش می تابد، جای خوابیدنش به اندازه ای که چشم انسان کار می کند وسیع می شود. میت مؤ من می گوید: خدایا! در بر پا شدن قیامت تعجیل کن ، من زودتر به اهل و عیالم برسم .
و اگر میت از اهل ایمان نباشد، وقتی آن دو ملک از او می پرسند: خدای تو کیست و پیامبر و امامت چه کسی است . می گوید: نمی دانم .
ملائکه گویند: نمی دانی ؟ خدا ترا هدایت نکند. سپس گرزی بر سر او می زنند که تمام موجودات صدای آن را می شنوند و به وحشت می آیند، مگر جن و انس . بعد از آن دری از قبرش به سوی جهنم باز می شود. به او می گویند: به خواب با بدترین حال و ناراحتی و قبر او چنان تنگ می شود مانند نیزه ای که در جای خود قرار می گیرد، قبرش چنان او را فشار می دهد که مغز سرش از دماغش بیرون می آید.
خداوند مارها و عقرب ها و حیوانات زمنی را بر او مسلط می کند که او را نیش بزنند تا وقتی که زنده شود و از قبر بیرون آید.(140) باید توجه داشت که سئوال قبر برای همه مردم نیست . فقط برای مؤ منانمخلص و کفار و مشرکان و بقیه مردم تا روز قیامت در بی خبری به سر می برند.
امام صادق علیه السلام فرمود: در قبر سئوال نمی شود مگر از کسی که ایمانش را کاملا نموده یا آن که کفر خود را کاملا خالص کرده باشد، امام از سئوال قبر بقیه مردم تا روز قیامت صرف نظر می شود.
درباره پیامبر هم سئوال می کنند
از امام صادق علیه السلام نقل شده : وقتی انسان را داخل قبر کردند، نکیر و منکر، اول از توحید و خداشناسی از او سئوال می کنند: اگر میت از مؤ منان باشد پاسخ صحیح می دهد. در این هنگام حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در مقابل میت مؤ من مجسم می شود. آن دو فرشته از او سئوال می کنند: ای بنده خدا! درباره این مردی که در کنار تو قرار دارد چه می گویی ؟
در جواب می گوید: آیا از حضرت محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلم پرسش می کنید؟ (او را از قبل شناخته ام و به دستوراتش عمل کرده ام ) می گویند: آیا گواهی می دهی که او رسول خدا بوده و از جانب او فرستاده شده است .
می گوید: بلی ، گواهی می دهم که ایشان رسول خدا هستند و از جانب خداوند برای هدایت خلق فرستاده شده است .
آن دو فرشته می گویند: بخواب ، خواب خوش و راحت ، خوابی که خستگی ندارد و اضطراب فکری در آن نباشد، و قبر او را به قدر نه ذراع می گشایند و دری از آن به سوی بهشت باز می کنند به طوریکه میت محل و منزل خود را در آن می بیند و لذت می برد.
امام اگر میت از کفار باشد، آن دو فرشته بر او وارد می شوند در حالی که شیطان مقابل او ایستاده است ، چشم های او مانند دو کاسه مس می درخشند.
فرشتگان می گویند: پروردگارت کیست ؟ دینت چیست ؟ درباره این مردی که بین شما ظهور کرده است عقیده ات چیست ؟
می گوید: نمی دانم ؟ در این حال او را با شیطان رها می کنند و در قبرش نود و نه مار گزنده پیدا می شود. ما رهایی که اگر یکی از آن ها به روی زمین بدمد دیگر درخت و گیاه از زمین روییده نمی شود! و دری از قبرش به سوی جهنم می گشایند به طوری که محل و منزل خود را در آتش می بیند. قرآن در این باره می فرماید:و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین
((و کسی که از یاد خداوند رحمان اعراض کند، می گماریم بر او شیطانی را که پیوسته با او قرین و ملازم است .))
این شیطان در حقیقت ظهور و بروز نفس اماره اوست که در دنیا به واسطه پرده حجاب دیده نمی شد و اینکه که حجابها کنار رفته است مشاهده می شود و انسان آرزوی دوری از آن را می کند.
از ولایت علی هم سئوال می کنند
این طور نیست که نکیر و منکر فقط از خدا و پیامبر و دین سئوال کنند. بلکه از امامت و ولایت معصومین علیهم السلام هم سئوال می کنند. اگر کس نتواند جواب دهد با گرز آتشین بر مغزش می زنند که در اثر آن ، قبرش پر از آتش می شود.
در این باره داستانی که مرحوم علامه طباطبایی ره از مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا قاضی نقل کرده است را می آوریم تا مطلب بهتر معلوم شود.
ایشان نقل کرده است : در نجف اشرف ، نزدیک منزل ما، مادر یکی از دخترهای افندی ها فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر بسیار ضجه و ناله می کرد و جدا ناراحت بود، او با تشییع کنندگان تا کنار قبر مارد آمد، آن قدر ناله کرد که تمام جمعیت و تشیع کنندگان را منقلب نمود.
وقتی قبر را آماده کردند و خواستند مارد را در قبر گذارند، آن دختر فریاد زد: از مادرم جدا نمی شوم ؟!
هر چه خواستند او را آرام کنند نتوانستند.
دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند بدون شک او جان می دهد و از دار دنیا می روند.بالاخره بنا شد مادر را در قبربخوابانند و دختر هوم پهلوی مادر بماند و قبر را به وسیله تخته ای بپوشانند و سوراخی هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست ، از این دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، پهلوی مارد خود خوابید، وقتی آمدند و سرپوش را برداشتند که ببینند چه بر سر دختر آمده است ؟ دیدند تمام موهای سر دختر سفید شده است ؟!
گفتند: چرا این طور شده ای ؟ در جواب گفت : دیشب پهلوی مادرم خوابیدم ، دیدم دو نفر از ملائکه آمدند و در دو طرف او ایستادند، شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد.
فرشتگان مشغول سئوال از عقائد مادرم شدند و او جواب می داد: سئوال از توحید نمودند. جواب داد: خدای من واحد است . سئوال از نبوت کردند. گفت : پیغمبر من حضرت ((محمد)) است . سئوال از امامت کردند. آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود فرمود: من امام او نیستم .
در این حال آن دو فرشته چنان گرزی بر سر مادرم زدند که آتش به آسمان زبانه کشید! من از وحشت آن واقعه به این حال که می بینید در آمده ام .
مرحوم قاضی نقل کرده : چون تمام طایفه دختر سنی مذهب بودند و این واقع طبق عقیده شیعه واقع شده است ، آن دختر شیعه شد و تمام طایفه او که از افندی ها بودند به برکت این دختر شیعه شدند.
منکر ولایت را تازیانه زدند
نه تنها حضرت علی علیه السلام بالین محتضر حاضر می شود و شهادت می دهد که آیا این شخص از شیعیان و دوستان من هست یا نه . بلکه موقعسئوال نکیر و منکر هم ، حاضر می شود و همان شهادت را می دهد: اگر میت از شیعیان او باشد او را نجات می دهد و اگر از معاندین و دشمنان آن حضرت یا از کسانی که معتقد به امامت ایشان نیستند باشد او را شفاعت نمی کند و دستور می دهد که او را تازیانه زنند.
سید حسین پسر حسن طالقانی نقل کرده : شخصی مورد اعتماد به من گفت : زن جوانی را دیدم که تمام موی سرش سفید شده بود. از علت سفید شدن موی او در جوانی از ایشان سئوال کردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبی و دشمن علی بودیم ، من خیلی به برادرم علاقه داشتم و وقتی برادرم فوت شد و می خواستند او را دفن کنند. از شدت علاقه ای که به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن کنید؟ آخر الامر قرار شد که او را در سردابه گذارند و روزنه ای در آن قرار دهند که من نمیرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه کنار برادرم گذاشتند.
بعد از برگشتن آن جماعت ، دیدم کرسی گذاشتند و مردی خوش سیما و خوش صورتی آمد و بر آن نشست . در این حال دیدم نکیر و منکر به صورت و هیئت ترس ناکی وارد شدند در حالی که به دست هر کدام از آنان تازیانه ای بود.
ایشان کنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتی کردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال کردند. جواب نداد. آن شخص نورانی که بر کرسی نشسته بودبه او فرمود: بگو خدای من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پیغمبرش سئوال کردند: باز جواب نداد. همان شخص فرمود: بگو محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال کردند؟ نتوانست جواب دهد و ساکت ماند.
آن شخص به یکی از آن دو ملک فرمود: سینه او را بو کن ببین آیا چیزی از محبت ما در آن هست یا نه ؟ وقتی بو کرد. عرض نمود: نه ، چیزی از محبت شما در آن نیست . فرمود: او را با تازیانه بزن آن ملک اطاعت کرد و او را زد.
عرض کردم : کیستی ؟ فرمود: علی بن ابی طالبم . عرض کردم : علت چه بود که دو سئوال را به او تلقین کردی اما سئوال سوم را تلقین نفرمودی ؟
فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در این حال من متنبه شدم و خواستم که مرا تعلیم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بیاموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شیعیان ماست سئوال کن ! (عمه من شیعه بود ولی مذهب خود را کتمان می کرد) بعد آن دو ملک چنان صیحه ای بر من زدند گفتند: از این جا بیرون رو، وقتی مرا بیرون آوردند دیدم در اثر ترس و وحشت از صیحه آنان تمام موهای سرم سفید شده است .
علت خواب دیدن
خواب دیدن برای این جهت حادث شده است که مردم بتوانند پی به ملکوت اشیاء برند.از موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده است : در زمان سابق مردم خواب نمی دیدند.
وقتی خداوند پیامبری مبعوث کرد او مردم را به اطاعت از خدا دعوت فرمود. مردم گفتند: اگر از خدا اطاعت کنیم چه چیز برای ما خواهد بود.
فرمود: شما را داخل بهشت می کند و اگر با او مخالفت کنید شما را داخل آتش می نماید. عرض کردند: بهشت و جهنم را برای ما توصیف کن . وقتی توصیف نمود. گفتند: کی داخل آن ها می شویم ؟ فرمود: وقتی از دنیا رفتیم . گفتند: (بعد از مردن خبری نیست )؛ زیرا ما مرده ها را می بینیم که پوسیده می شوند و از بین می روند.
خداوند خواب دیدن را برای آن ها به وجود آورد و آنان چیزهای خوب و بد را در خواب دیدند. آمدند خدمت پیامبر و قضیه را برای او عرض کردند: فرمود: خدا بر شما احتجاج کرد و می خواست بدانید که روح شما بعد از مردن به
ثواب و عقاب می رسد در حالی که بدن های شما پوسیده شده است .